موزه خیال (۷):جوزف کسوت (۱۹۶۵)/ یک و سه صندلی (۱۹۴۵)

 

جوزف کسوت را از بنیانگزاران «هنر مفهومی» می‌دانند. او در سال ۱۹۶۵ مجموعه‌ای  از «یک و سه‌هایش» عرضه کرد که این شهرت را برایش به وجود آورد. در این هنگام کسوت هنوز بیست سال بیش نداشت. یک سال بعد تایید مارسل دوشان، مجسمه‌ساز برجسته سوررئالیست، عامل اصلی اهدای یک بورس هنری مهم به او بود. و سه سال بعد در ۱۹۶۹ مقاله اساسی کسوت، بدل به  بیان‌نامه «هنر مفهومی» شد. عنوان مقاله او «هنر پس از فلسفه»  بود. در این متن، همچنان که در آثار بعدی‌اش  که رفته رفته خلق می‌شدند کسوت را باید بیش و پیش از هرچیز تداومی از فرایندی دانست که مارسل دوشان و به ویژه با  آثار موسوم به «پیش ساخته»اش  ایجاد کرده و گسستی اساسی با هنر پیش از خود به وجود آورده بود. انقلابی نظیر مانه در قرن نوزدهم و پیکاسو یا «بدوی‌گرایی» اش همزمان با خود او. تلاش کسوت آن است که «هنر مفهومی» را در آن واحد، هم از نظریه صوری هنر جدا کند و هم از مفهوم زیباشناسانه اثر هنری. اصولا کسوت معتقد است که پس از دوشان، راه بر اینکه بتوانیم «هنر» را از  «زیبایی‌شناسی» تفکیک کنیم، هموار شد. اما او خود، این کار را از طریق پیوندی که میان اثر هنری، زبان و بازنمایی این اثر، انجام می‌دهد، به تحقق می‌رساند. اثر هنری به باور او باید  در «عینّیت» ناب خود قرار بگیرد و بنا بر‌این، از محیطی که هنرمند بخواهد آن را در اثر منعکس یا از اثر به آن برسد، جدا شود. برای این هدف، او زبان و فلسفه را وسیله خود قرار می‌دهد و با روشی «همان‌گویانه» از آن‌ها استفاده می‌کند. بدین معنا که «تکرار» را نه برای بی‌معنا کردن، بلکه برای «معنا‌گذاری» به اثر هنری به ظاهر «بی‌معنا»  به کار می‌برد. بدین ترتیب او می‌تواند مفهوم «هنر برای هنر»  را به مفهوم «هنر به مثابه تعریف هنر» تبدیل کند. هنر نه در شیئی هنری است، نه در نگاهی که بر شیئی هنری خیره می‌شود و نه در محیطی که اثر هنری در آن قرار گرفته است؛  بلکه در «پنداره»(ایده) ای است که از اثر یک موقعیت «عینی» و «ناب» می‌سازد. از این رو در «یک  و سه صندلی» او مفهوم «صندلی» را به مثابه شیئی هنری در نظر می‌گیرد که ابتدا  در «یک صندلی» معمولی و پیش پا افتاده(بی معنا یا با معنایی مبتذل) دیده می‌شود و سپس در ترکیبی از «سه صندلی» یعنی خود آن صندلی، بازنمایی تصویری آن صندلی و تعریف زبان‌شناختی آن در یک فرهنگ واژگان. کنار هم قرار دادن این سه عنصر، رابطه‌ای  «همان‌گویانه» را به وجود می‌آورد. او با اثر هنری همان کاری را می‌کند که دوشان با «کارکرد» اشیاء «پیش ساخته» خود می‌کرد: اطویی که میخ‌های بلند و تیز ِ کف آن، از کار می‌انداختش، آبریزگاهی که در ویترینی قرار داده شده بود، یا چرخ دوچرخه‌ای که به تنهایی بر سکویی ایستاده و حاصلی جز «دیده شدن» ندارند. بنابراین، پنداره صندلی، به مثابه هنری مطرح می‌شود که هر کسی می‌تواند آن را در سه شکل همان‌گویانه‌اش در ذهنش ثبت کند و یا در قاب  بازنمایانه شده‌ای از «سه صندلی» قرارش دهد و هر بار بخواهد آن را دوباره بسازد. آثار او با چراغ‌های نئون (یک بازنمایی مبتذل یا بی معنا از نور) برای نمونه جملات  ژان ژاک روسو و نیچه که آن‌ها را بر دیوارهایی بی‌ربط  و یا متضاد با مفهوم جملات نصب می‌کرد نظیر جملات نیچه بر دیواره موزه لوور، گویای گونه‌ای دیگر از همین اندیشه است. درباره هنر مفهومی می‌توان نظرات بی‌شماری داشت و بی‌شک یک جامعه‌شناس می‌تواند در نگاهی  سطحی و در لایه‌ای نخستین آن را  نفی ‌کند. اما این نفی اگر به پویایی ارزشمند اندیشه و تاثیر این امر در زنده ماندن هنر به مثابه هنر در طول بیش از سی هزار سال خلاقیت انسانی، امکان داده است، فکر کنیم، نمی‌تواند چندان مقاومت کند. مگر آنکه هنرمفهومی  بر آن باشد که با هر شکل دیگری از هنر، رابطه‌ای سلبی برقرار کند که چنین نیست. به عبارتی دیگر هیچ تضادی میان آن  وجود ندارد که با چشمی هنردوستانه همان اندازه «داوید» میکل‌آنژ را تحسین کرد که «یک و سه صندلی» کسوت را. و اگر اصل را بر آن بگیریم که هنر باید به زمانه خود و به سیر پویای اندیشه هنری خلاق متعهد باشد، نمی‌توان و نباید هنر مفهومی را که قادر است سرچشمه نه فقط زیبایی‌شناسی و آثار بی‌شمار هنری قرار بگیرد، بلکه به اندیشه‌های پویایی بر جامعه و فلسفه دامن بزند، نادیده انگاشت. وقتی چشمان خود را از تصویر صندلی به صندلی و از صندلی به تعریف صندلی در فرهنگ واژگان حرکت می‌دهیم، جهانی جدید را می‌یابیم که در آن هر چیزی که در «موقعیت هنری» قرار بگیرد، می‌تواند هنر باشد. به عبارت دیگر وجود «هنر اجتماعی» و حتی نیاز به «هنر اجتماعی»  و یا تفسیر اجتماعی  هنر را به مثابه یک «محصول اجتماعی» به گونه‌ای  که پیر بوردیو در نظریه هنری خود بر آن تاکید داشت، نمی‌توان در تضاد با هنر مفهومی دانست، زیرا در نهایت «یک و سه صندلی» را نیز می‌توان ولو برغم تمایل خالقش، یک «محصول اجتماعی» تلقی کرد که در نگاه جامعه‌شناس، بیش و پیش از هر چیز تصویری گویا از زمانه خود و سازوکارهای آن زمانه است.

One and Three Chairs (1965) / Joseph Kosuth (1945)