موزه خیال (۱۸): سیدحیدر رضا

از چشم‌اندازهای شهری تا هندسه نمادهای هندو

 

رضا (Sayed Haider Raza )(‌۱۹۲۲ –۲۰۱۶) در مادیاپاراداش در هندوستان زاده شد و در دهلی در همین کشور در سن نود و چهار سالگی درگذشت. رضا بیش از شصت سال بین ۱۹۵۰ تا ۲۰۱۱ زندگی کرد ولی در کار او بیشتر از آنکه تاثیری فرانسوی حتی در آثار دوران جوانی‌اش در چشم‌اندازهای اکسپرسیونیستی تا آثار  دوران نهایی‌اش در یک نقاشی صوری‌گرایی انتزاعی، ببینیم، ترکیبی معجزه‌وار می‌بینیم که قدرت بزرگ انباشت تمدنی و فرهنگی هزاران ساله هند را به ویژه در زمینه رنگین (کروماتیک) نشان می‌دهند. رضا خود در ۱۹۸۵ در کنفرانسی در باره رودررویی تمدن‌های شرق و غرب  که در  در بمبئی برگزار شد، می‌گوید: «کار کنونی من حاصل دو جستجوی موازی است: نخست جستجویی برای دستیابی به یک نظم تجسمی خالص و یک نظم تجسمی خالص، یک نظم صوریو و دو روند در نقطه‌ای به هم رسیده‌اند و از یکدیگر جدایی ناپذیر . نقطه «بیندو» (bindu) نقطه‌ای که نمادی از نوعی قدرت زاینده تمامی حیات است. همانگونه که شکلی تصویری که تمامی اجزاء  تجسمی اساسی، خط، سایه روشن‌ها، رنگ‌ها، حرکات و فضا را در خود دارد.

گائسی سن، تاریخ‌دان هنر‌، کارکرد نمادین «بیندو» را در ۱۹۸۰ به این صورت بیان می‌کند: «همان‌گونه که ما با یک منطق در شکل نگارین داریم، منطقی نیز در رنگ وجود دارد، رضا بر آن است که پانچا تاتوا (Pancha Tattvas) یا پنج عنصر در درک رنگ‌های نخستین، قرمز، آبی، زرد، سفید و سیاه، می‌توانند ما را به این منطق برسانند و خود او بسیار زود در آثارش این نماد‌شناسی را به کار می‌برد، آثاری که در آن‌ها چهارگوشه میان دایره و چهار گوش با این رنگ‌ها بازنماییشده‌اند و بدین ترتیب غناصر خاک، آب، آتش و باد یا کیشتی، آپا، آگنی و ماروت، نیز به نمایش در آمده‌اند.

رضا از دهه ۱۹۸۰، در کارهایش به سوی انتزاع هندسی می‌رود و بنابراین تضادهای میان ارزش‌های رنگین با خطی را کنار گذاشته و به سوی اشکال یکسان‌سازنده پیش می‌رود: «سیاه، مادر رنگ‌ها. در اندیشه هندو ، خود را در عمق و فشردگی بیندو «دانه»، «نقطه»، «قطره» یا چرخش و نوزایی دائم طبیعت باز می‌نماید.

پیش از آن نیز رضا در زمان اقامت در اقامت در آمریکا، در عناصر طبیعی، خاک، باران، ابرها، شیارهای خود را از خلال شاخ و برگ‌ها رسیده بود که او را به راگمالسا که به باور او موسیقی را به شعر و شعر را به نقاشی  پیوند داده و بنا بر اصل راگا، آهنگ و لطف لجظه‌ای از روز یا یک فصل را در نقاشی به تجسم در می‌آورند، شکل مردانه و شکل زنانه، دیدار و جدایی‌شان، نزدیکی طبیعت و پرندگان به مرداب ‌های لوتوس و آسمان و… را باز می‌نمایانند.

آنچه نقاشی رضا را به شکلی باورنکردنی، به معجزه‌ای از رنگ و خطوط تبدیل می کند که گویی نمی‌توان در جایی دیگر در جهان به جز هندوستان و فلسفه دیگری جز هندو به آن دست یافت. شاید در جمله‌ای باشد که در یکی از تابلوهایش به هندو آمده و ترجمه آن را در کاتالوگ نمایشگاه اش در مرکز ژرژ پمپیدو در ۲۰۲۳، به صورت زیر می‌خوانیم« این سفید نیست، این سیاه نیست، این قرمز نیست، این زرد نیست، این نه بزرگ است و نه کوچک‌، این شباهتی  به نور ندارد، ذات آن، شیوا است که در درونتان جای دارد».

ورود در میان آثار رضا، به معجزه‌ای شباهت دارد، به سفری حیرت انگیز از خلال هزاران سال تمدن و فرهنگ هند. خطوط و رنگ‌های غرب گویی تنها ابزارهایی ساده بوده‌اند تا به انفجاری رنگین منجر شوند که همان اندازه زیباست که باورناپذیر، همان اندازه خیره‌کننده که مستی‌آور/ گویی تابلوها جاذبه‌ای جادویی دارند که انسان را درون خود کشیده و در میان خطوط و رنگ‌هایشان، در میان چشم‌اندازهای شهری یا روستایی، میان تکه‌های  شبه کوبیستی با رنگ‌های تند و پهنه‌های مبهم و مه‌آلود، میان نقشه‌های هندسی رمزآلود و انتزاعی فلسفی و گویی جاندار، به فراموشی بسپارند. رضا یک معجزه است، فراتر از نقاشی‌ها، طرح‌ها، نمادها و ساختارهای جادویی- مناسکی هندویش.