مارگارت مید(۱۹۰۱-۱۹۷۸)، انسانشناس امریکایى، در سن ۷۷ سالگى درگذشت. در این هنگام، مید بدون شک معروفترین انسانشناس جهان بود و این شهرت پس از او براى کلود لوى استروس، انسانشناس ساختارگراى فرانسوى، باقى ماند که در سن ۹۶ سالگى هنوز فعال بود. در سال ۲۰۰۱ در بسیارى از نقاط جهان، مراسم بزرگداشت صدمین زادروز مارگارت مید برگزار شد و رئیس کمیته بین المللى برگزارى این مراسم، که با تشکیل دهها کنفرانس بزرگ و کوچک همراه بود، کسى جز لوى استروس نبود.
مارگارت مید را گاه «مادربزرگ انسانشناسها» لقب دادهاند، زیرا نه تنها وى همواره با چهرهاى مهربان و سخاوتمند شناخته مىشد، بلکه هیچکس به اندازه او در غم گسترش مفاهیم و آشناکردن عموم مردم با این رشته علمى نبوده و در این راه به اندازه او به موفقیت دست نیافتهاست. مید که پس از تحصیل در رشته روانشناسى در دانشگاه کلمبیا، به انسانشناسى روى آورد و به درخشانترین دانشجوى فرانتس بواس و روث بندیکت بدل شد، از بنیانگذاران مکتب «فرهنگ و شخصیت» در این علم بود که خود زمینه لازم را براى هموارشدن راه بر انسانشناسىِ روانشناختى فراهم آورد.
از میان آثار متعدد مید، چندین اثر مهم همچون «بلوغ در ساموا» (۱۹۲۸) ، ا«مور جنسى و خلقوخو در سه جامعه ابتدایى »(۱۹۳۵)، و «مذکر و مؤنث» (۱۹۴۹) نهتنها به کلاسیکهاى انسانشناسى بدل شدند، بلکه با محبوبیت و استقبالى گسترده نزد مخاطبان عمومى نیز مواجه شدند و ازجمله نادر مواردى هستند که کتابهاى تخصصى یک علم به جمع کتابهاى پرفروش پیوستهاند. نزدیک به ۸۰ سال از نخستین انتشار کتاب بلوغ در ساموا مىگذرد، اما هنوز هم این کتاب که به دهها زبان (ازجمله فارسى) ترجمه شده است، هر سال با چاپهاى جدید همراه با کتابهایى متعدد درباره آن به بازار نشر جهان وارد مىشود.
در این آثار، مید بیش از هر چیز برآن بود که ثابت کند «شخصیت انسانها» به طور عام و بهو یژه «شخصیت جنسى» آنها بیش از آنکه ناشى از عوامل و الزامات بیولوژیک باشد، ناشى از قالبهاى فرهنگى است که جامعه از خلال فرایندهاى آموزشى خود از نخستین لحظات حیات تا هنگام بلوغ و پس از آن به کار مىگیرد تا بتواند افراد را به شکلى که خود مىخواهد درآورد.
کتاب بلوغ در ساموا حاصل پژوهشى میدانى بود که مید در سن ۲۳ سالگى در مجمع الجزایر کوچک ساموا با جمعیتى ۱۵۰ هزارنفره، در اقیانوس آرام در شمال نیوزیلند انجام داد. این جامعه براى مید نمونهاى اساسى بود که نشان مىداد فرایند بلوغ نباید لزوماً با بحرانى که در جوامع توسعهیافته دیده مىشود، همراه باشد. رفتار آزادانه مردمان این جزیره در حوزه جنسیتى، به باور مید دلیلى بود بر آنکه چرا جوانان ساموایى بدون هیچ بحران و اضطرابى این دوران را طى مىکنند و چرا باید بحران مزبور را صرفاً تبلورى از ساختارهاى فرهنگى الزامآور در گروهى از جوامع پدرسالار به حساب آورد و نه یک الزام بیولوژیکى.
سالها بعد، درک فریمن، انسانشناس نیوزیلندى، در کتابى مشهور با عنوان «مارگارت مید و ساموا، ساختن و فروریختن یک اسطوره انسانشناختى» (۱۹۸۳) پس از چندین پژوهش گسترده در جزایر ساموا، تلاش کرد نظریه مید را کاملاً بىاعتبار جلوه دهد و آن را صرفاً حاصل برداشت نادرست او از اظهارنظرهاى اطلاعرسانهاى محلى ارزیابى کند. در سال ۱۹۹۹، دِرِک باز هم در کتابى دیگر پس از مطالعه دقیق بر آرشیونامهها و دستنویسهاى مید در دوران پژوهشش در ساموا، که در کتابخانه کنگره امریکا نگهدارى مىشوند، در کتابى با عنوان فریب ناگزیر مارگارت مید حملات خود را به او از سرگرفت. با این وصف، هرچند کتابهاى فریمن توانستند تا اندازهاى پژوهش میدانى مید در ساموا را به زیر سؤال ببرند و سبب انتشار کتابهاى متعدد دیگرى در دفاع یا رد نظریه فریمن نیز بشوند، اما نتوانستند تز اساسى مید مبنى بر فرهنگىبودن شخصیت جنسیتى را بهگونهاى که او از آن دفاع مىکرد، بىاعتبار کنند. بهویژه آنکه حمله به مید و بلوغ در ساموا همواره داراى پیشزمینهاى سیاسى نیز بود، زیرا به این ترتیب امکان حملهبردن به رویکردهاى نسبىگرایى فرهنگى نیز فراهم مىشد.
در واقع هرگز نباید از یاد برد که مید یک مبارز سیاسى بود و نقشى مهم در فروریختن تزهاى نژادگرایانه و خودمحوربینىهاى فرهنگى در جامعه امریکا و در جهان داشت. مید همواره براى مبارزه در دفاع از حقوق زنان حاضر بود. با این وصف، او در طول بیش از ۵۰ سال هرگز پژوهشهاى میدانى خود را عمدتاً در منطقه پولینزى کنار نگذاشت. در دهه ۳۰، مید به همراه همسرش گریگورى بیستون، از پیشتازان عکس مردمنگارانه در پژوهشهایش در بالى بود و در طول جنگ جهانى دوم، وى به همراه استاد پیشینش، روث بندیکت، تأثیرى مهم بر نوسازى روشهاى انسانشناسى و ارائه پژوهشهایى اصیل در بازسازى مؤلفههاى فرهنگى از خلال بررسى مردمنگارانه زندگى مهاجران آن فرهنگها داشت.
تعهد مید به مبارزه سیاسى در تلفیق با موشکافى و دقتنظر او بر فرایندهاى تغییر فرهنگى، وى را برآن مىداشت که شعار معروفى را ارائه کند: «هرگز فراموش نکنید که گروهى کوچک از شهروندان اندیشمند و متعهد مىتوانند جهان را دگرگون کنند.»
مید فراوان درباره مفهوم «شخصیت الگو» در تمدنها و جوامع انسانى، پژوهش، توصیف، و تحلیل کرد. شخصیتى که از خلالِ گذارى طولانى در این فرهنگها شکل مىگیرد و به الگو و معیارى براى فرایند اجتماعىشدن و انتقال فرهنگى بدل مىشود. از این رو، شاید بتوان امروز شخصیت خود او را الگویى براى انسانشناسان بهحساب آورد: ترکیبى هوشمندانه از تعهد به ارزشهاى فرهنگى و انسانیت از یکسو، و تعهد به شناخت و دانش انسانشناختى از سوى دیگر.
منبع: فکوهی، ناصر، پارههای انسانشناسی، تهران، نشر نی، ۱۳۸۵
برای تمام آوانگاریها و ماخذ به منبع فوق ارجاع کنید.