قصه پُرغصه زلزلههای ایران زمین پایانی ندارد. در کشوری که همه متخصصان و حتی مردم کوچه و خیابان میدانند هر لحظه در هرگوشهای از آن میتواند زلزلهای ویرانگر، تمام هستی انسانهایی بیشمار را به باد دهد، افراد متعارف از خود سلب مسئولیت میکنند و معتقدند نه میتوانند از ساخت و ساز در نقاطی که نباید، بپرهیزند و نه آنگونه که باید هزینه کنند تا از خطر در امان باشند، و چارهای ندارند تا دست به دعا بردارند که زلزلهای نیاید و خانه را بر سرخودشان یا بر سر بیچگارگانی که آن را اجاره کرده یا خریدهاند، نیاید. و این تازه در مواردی صدق میکند که هنوز وجدانی باشد و فساد گسترده به دستاندرکاران حرفهای مسکن نرسیده باشد، حال آنکه امروز این امر بیشتر یک استثناء است و بسیاری از حرفهایها نیز دیگر کمترین دغدغه اخلاقی در این زمینهها ندارند و به سادگی موضوع خطر زلزله و نا امن بودن مسکن را به دلیل عدم رعایت قوانین و فسادی که در ساخت و سازش یا محلی که بنا شده، دارد، از ذهن خود حذف میکنند. اما فاجعهبارتر از رویکر اکثریت مردم و دستاندرکاران ساخت و ساز، رویکرد مسئولانی است که گاه از میلیاردها بودجه برای پیشبینی و پیشگیری زلزلهها، تقویت ساختارها و کنترل ساختمانهای جدید، برخوردار بودهاند، اما چنان بیکفایتند و چنان بیواهمه از اینکه کمترین پاسخی از آنها خواسته شود که پهنه ایران را آکنده از ساختارهایی شکننده کردهاند که با هر زلزله حتی ضعیفی میتوان اطمینان داشت فاجعهای درراه خواهد بود. در این میان، فروپاشی ارزشهای اجتماعی، اخلاقی و شکل نگرفتن اخلاق مدنی و تبدیل شدن پول به تنها معیار همه ارزشها سبب شده است، که بسیاری هر فاجعه را برای خود بهشتی میبینند که میتوانند در آن مالاندوزی بیشتری بکنند. در مثالی موازی، بیست سالی هست که ایران یکی از شدیدترین تحریمهای اقتصادی تاریخ را تجربه میکند، به این بهانه که دولتش تحت فشار قرار بگیرد و تنها کسی که زیر فشار قرار گرفته مردمی هستند که کمترین امکانات را برای رو در رویی با این تحریمها ندارند. و در این میان دیدهایم که نه فقط سودجویان تحریم و فساد ناشی از آن، هیچ عذاب وجدانی در سوء استفاده از این مصیبت برای غارت مردم کشور ندارند، بلکه اغلب به این کلاهبرداریها لایهای از «ایدئولوژیک» بودن نیز میدهند و حتی وقاحت را به حدی میرسانند که تحریمها را ستایش کنند. بنابراین نباید دچار شگفتی شد که در هر فاجعه اقلیمی نیز شاهد صحنههایی دردآور باشیم: از مردمی بختبرگشته که با بیتفاوتی و بیکفایتی دست اندرکاران و طمع و بیرحمی همنوعانشان به چنین شکلی وحشیانهای غارت شده و اگر در همان لحظات نخستین فاجعه نمرده باشند، باید با زجر پس از چند روز یا چند ماه بمیرند و یا عمری را با فقر و فلاکت سر کنند. شکی نیست که همواره انسانهایی با وجدان هستند که به کمک مردم مصیبت دیده میروند، اما در جهان مدرن این نه وظیفه مردم عادی، بلکه وظیفه دولتهایی است که برای آن انتخاب شدهاند و یا حتی در قدرت قرار گرفتهاند که دستکم حداقلها را برای مردم خود فراهم کنند. فاجعه خوی (۸ بهمن ۱۴۰۱)، مصیبت دیروز و فردای ما است مگر آنکه جایی وجدان انسانها بیدار شود و از رفتارهای وحشیانه به سوی رفتارهای عقلانی تغییر جهت دهند و چرخههای منفی را به چرخههای مثبت تبدیل کنند. زلزله خوی در مقایسه با زلزلههایی که در این چند روز (۱۵ بهمن ۱۴۰۱) در ترکیه شاهدش بودهایم، بسیار ضعیفتر بود، و وقتی فکر میکنیم که چنان زلزلهای را در شهری مثل تهران یا شهری پر جمعیت با زیرساختارها و روساختارهایی که هرز رفته و با اخلاق مدنی و قانونی که سقوط کرده شاهد باشیم، براستی هرگونه وحشتی مشروع مینماید.