ظاهرا برای «لومپن» و «لومپنیسم» دستکم در چارچوب صدساله معاصر تعریفی کمابیش متفاوت اگر نگوییم کاملا ریشهای با معنای این واژه در نزد مارکس، برای اقشار حاشیهای شده و واپس مانده جامعه صنعتی در روند خُرد کننده صنعتی شدن، باید یافت. این پدیده حتی پیش از قرن بیستم در تاریخ ایران به گونهای شاهد بودهایم و پایههای آن بر چیزی که در جنبه منفیاش «تجاهل» و در جنبه مثبتش «پهلوانی» نام گرفته، به صورتی پیوسته در جامعه ایرانی ریشه دارد. پدیدهای مبتنی بر مردسالاری و زنستیزی که همیشه با گونهای عوامگرایی و «خاکی بودن» همراه بوده است. البته برای بسیاری خوشایند نیست که عناصر متفاوت این پدیده، از پهلوانی و مردانگی تا قلدرهای و زوربگیران معاصر، مجرمان و اراذل و اوباش و حتی متعصبان اعتقادی، قومی، ملیگرا، ایدئولوژیک را کنار هم بگذاریم و از یک جنس بدانیم. اما این امر هر چند در ظرافتهای موجود در تفاوتهای میان این نمونه ها درست است، اما سبب میشود شبکه پیوندهای عمیق میان آنها را نبینیم. ما بارها به پدیده «لومپنیسم فرهنگی» و «لومپنیسم روشنفکرانه» اشاره کردهایم. و تاکید داشتهایم همان اندیشهای که معتقد است باید میان لومپنها، «خوبها» و «بدها» را از یکدیگر جدا کرد، را یک جریان عمدتا فایدهگرا دانستهایم. یعنی بنا براینکه «هدف» لومپنیسم چه باشد، تمایل به نامگذاری و تفکیکهای مصنوعی میان گونههایش دارد. امروز نیز، بنا بر همین منطق میان یک لومپنیسم در قدرت و یک لومپنیسم در ضد قدرت فاصله میگذارد: دشنامهای زنستیزانه را اگر از دهانهای قدرت بیرون بیایند، «وقاحت» و اگر از دهان اپوزیسون و ضد قدرت بیرون بیاید «مبارزه با ریاکاری نسلهای گذشته» و «خشم مردمی» مینامد. همین امروز و در جریان اعتراضات و جنبش کنونی و حملات و درگیری طرفداران قدرت با آن، با یک چرخش کوتاه بر روی شبکههای مجازی و در تریبونهای موافقان و مخالفان و یا مشاهده فیلمهای موجود و شعارهایی که در کوچه و خیابان به گوش میرسد و در خارج از کشور حتی موضوع برنامههای کمدی صحنهای میشود (نظیر برنامه اخیر کمدین ایرانی تبار آمریکایی «مکس امینی» در حمایت از اعتراضات با فحشهایی به شدت زنستیزانه، که سپس برای آن پوزش خواست) نمونهای از این امر است. داستان لومپنیسم ایرانی که داستان ِ نه روند صنعتی شدن جامعه بلکه روایت یک جامعه پوسیده است که نمیتواند سنتهای زشت خود را به سود سنتهای زیبایش کنار بگذارد و هربار تکرار می شود باید مورد مطالعه عمیق قرار بگیرد. لومپنیسمی که گویی تا ابد باید شاهد تکرارش در زبان و رفتار نه فقط اراذل و اوباش، بلکه نزد نخبگان فکری، روزنامهنگاران، مجریان رادیویی- تلویزیونی، سیاستمداران، گردانندگان شبکههای مجازی، تظاهر کنندگان و ضدتظاهر کنندگان، روشنفکرانش، مبارزان و قدرتمندان، فقرا و ثروتمندان و امروز حتی در نزد دختران و زنان، باشیم. لومپنیسمی که همیشه عوامگرایانه(پوپولیستی)، زنستزانه، و ضد دموکراتیک و ضد عقلانه و ویرانگر روندهای یک جامعه و یک زبان پاک است تا آلودگی رفتاری و زبانی خود را به کل کنشها و کنشگران اجتماعی و سرانجام سیستم سرایت دهد و چرخه بیپایان زوال فرهنگی را تداوم ببخشد.
بهمن ۱۴۰۱