امشب سال ۲۰۲۳ میلادی آغاز می شود و اگر بخواهیم بیلانی از سال ۲۰۲۲ ترسیم کنیم، باید بگوییم که متاسفانه در این سال در سراسر جهان، با تمام پیچیدگیها و فراز و نشیبها، بیمها و امیدهایی که میتوان آنها را در دوران پساکرونایی «طبیعی» قلمداد کرد، شاهد سقوط گسترده دستاوردهای دموکراتیک یا موقعیتهای آزادی و خوشبختی انسانها به سود تداوم دیکتاتوریها، رژیمهای فاسد و پوپولیستی راست و راست افراطی، از دست رفتن هرچه بیشتر حقوق مدنی و روی کار آمدن یا قدرت گرفتن ِ تندروترین، کمشعورترین، بیرحمترین و بیاخلاقترین ِ دشمنان آزادی بودیم که نمیتوانند طلیعه خوشی برای سالهای بعد باشند.
اینکه وقایع ۲۰۲۲ (سال خروج از خطرناکترین دوره کرونا) تا چه اندازه دلیل خود را در انفراد و از میان رفتن روابط اجتماعی ِ حاصل این بیماری و همچنین سودجوییها و سوداگریها و جنگطلبیهایی بوده که شرایط پساکرونا برایشان محیط طبیعی مناسبی را می ساخت، پیشتر مورد بحث قرار دادهایم. اما اینک که سال ۲۰۲۲ به پایان میرسد و وارد سال ۲۰۲۳ میشویم، چارهای جز آن نیست که بر نکاتی چند که به باور ما و در دیدی جهانی و نه صرفا محلی، اصل و اساس را تشکیل میدهند تاکید کنیم و دقت داشته باشیم که تقلیل دادنها و سادهاندیشیها از هر سو، چه از روی صداقت باشند و چه از روی شرارت و فساد، تاثیری در واقعیت این نکات کلیدی ندارند.
۱- جهان امروز در ساختار و اساس خود هنوز باقیماندهای از معماری فرسوده پس از جنگ جهانی دوم است که در آن جنگ سردی، جای جنگ گرم پیشین را گرفت: جنگ میان آمریکا و متحدشان در یک سو و شوروی و متحدانش در سوی دیگر. این جنگ، چهل سال مردم جهان را درون کابوسی از فقر و مصیبت فرو برد و سرانجام سیسال پس از آنکه برنده آن، آمریکا و ظاهرا «جهان آزاد» اعلام شد، همان آمریکا هنوز در شعلههای نوفاشیسم ِ ترامپیسم – ولو بدون ترامپ – میسوزد و روسیه زیر چکمههای دیکتاتور جدید خود و برخاسته از خاکستر همان سیستم توتالیتر پیشین: پوتین و مافیای بیرحم او تهدیدی است بر کل بشریت. و این در حالی است که دیکتاتوریهای بزرگ و کوچکی در سراسر جهان پیشرفته یا عقبافتاده ظاهر شدهاند که مشخصه اصلیشان ضدیتشان با آزادی، فساد و بیرحمی و بیتفاوتیشان نسبت به سرنوشت مردمانی است که از بد حادثه تابع آنها هستند.
۲- نظام نولیبرالی که الگوی خود را به رژیمهای دیکتاتوری مافیایی (نظیر روسیه) و سرمایهداریهای دولتی – حزبی (نظیر چین) و دولتهای رو به رشد جهان سوم (نظیر هند و برزیل) و حتی به قاره اروپا و البته به دیکتاتوریهای کوچکتر نیز به شکلی باز هم عقبافتادهتر گسترش داده است، هنوز باور ندارد که بدون حرکت به سوی سیارهای اندیشیدن و توزیع امتیازات مادی (ثروت اقتصادی) و غیر مادی (صلح و دموکراسی) نه سازش با طبیعت و از میان رفتن خطر بحران سقوط بوم زیستی ممکن است و نه جلوگیری از تراژدیهای انسانی: جنگهای جهان سومی، دیکتاتوریهای منطقهای کوچک و عقب افتاده، بحرانهای مهاجرت و تنشهای بینفرهنگی و فاصله طبقاتی درون خود ِ جهان ثروتمند (یا همان بحران موسوم به «جهان چهارم»).
۳- مسئولیت اساسی در آنچه در جهان امروز میگذرد بر دوش، کشورهایی است که بیشترین سود را در طول دویست سال اخیر از جنگهای استعماری، دو جنگ جهانی و جنگهای نیابتی بردهاند، دولتهایی که در نیمه نخست قرن بیستم همه جا یا دولتهای نوزای دموکراتیک را نابود کردند و یا دیکتاتورهای عقب افتاده و فاسد را در این کشورها بر سرکار آوردند و امروز برای تداوم بخشیدن به رفاه خویش و پرهیز از خطر کردن از بحرانهای داخلی حاضر نیستند به دلیل هزینههای سیاسی و اقتصادی این کار، با ابزارهایی که در دست دارند، سگهای وحشی خود را که در سراسر جهان رها کردهاند و به جان مردمان انداختهاند، به قفسهایشان بازگردانند و صرفا تحت لوای همبستگی با ستمدیدگان عالم، نه فقط مسئولیت خود را در آنچه این وضعیت را تا امروز به وجود آورده به فرموشی میسپارند، بلکه در عمل نیز صرفا با «اعلام همبستگی» باز هم به فعالیت اصلی خود یعنی مستحکم کردن بیشتر قلعه خود مشروعیت بیشتری میدهند: آنها با قطره چکانی کردن ویزاهای اهدایی، صرفا نیروهای مورد نیاز خود و پولهای غارت شده جهان سوم، را به کشورهایشان راه داده و پهنههای بزرگی از جهان را در دست دیکتاتورها و عواملی که خودشان بر سر کار آوردهاند، رها کردهاند. و البته تا زمانی که این دیکتاتورها بتوانند «آرامش» را به هر قیمتی حفظ کنند، سیاست حقوق بشر را نیز آنها کنترل خواهند کرد و تنها زمانی به یاد حقوق از دست رفته میافتند که کنترل از دست آدمهایشان خارج شود و خطر گسترش آشوب وجود داشته باشد.
۴- این بحران، جز در چندین سناریوی پیچیده و در همکاری مدنی میان مردمان کشورهای مختلف در چارچوبی جهانی قابل حلشدن، ولو نسبی، نیست و بهتر است خود را گول نزنیم. البته خروج از موقعیتهای به شدت آنومیک، آشوبزده، جنونوار و خطرناک برای کل جهان، که در آن دستکاریهای بینالمللی، با بلاهت دیکتاتورها و فساد ِ فرادستان به یکدیگر پیوند خورده، برای رسیدن به موقعیتهایی تحمل پذیرتر و عقلانیتر ممکن است اتفاق بیافتد و در برخی از نقاط نیز بیشک اتفاق خواهد افتاد. اما این پایان کار نیست. زیرا اختلاف طبقاتی، فقر فرهنگی، نابرابری بین کشورهای توسعهیافته با کشورهای عقبافتاده، وجود مافیاهای بزرگ و کوچک منطقهای، ملی و بین المللی و آسیبهای برجای مانده از دهها و بلکه صدها سال استبداد و فساد و خشونت و نبود آزادی، برجای خواهد ماند و از همه سختتر و تراژیکتر، تهدید روزافزون رفتار خشونت آمیز انسان با طبیعت است که تهدیدی بزرگ برای کل انسانیت به شمار میآید که میتواند به انقراض گونه انسانی و یا عقبگرد چند ده هزار سالانه آن در کحلیتش یا در بخشهای بزرگی از آن بیانجامد و روشن است که کشورهای جهان سوم در صف اول شکنندگی در این زمینه قرار دارند.
بنابراین آرزو کنیم ۲۰۲۳ سال بهتری برای ارزش یافتن فرهنگ و هنر، ادبیات و شعر و موسیقی و زیبایی و عقلانیت و فلسفه و شناخت و علم و اخلاق و مدنیت و روان و جامعه باشد و شاید در این مجموعهها، انسان بتواند به رفتارهای مهار گسیخته چند قرن اخیر خود بیشتر بیاندیشد و تصمیماتی اساسی برای رهیافتی جدی در قرن بیست و یکم برای جهان بگیرد و نه آنکه با بزرگ و کوچک کردن این و آن واقعه در جهان بنا بر مورد و سود جوییهای مقطعی، سراب بهشتهایی خیالین را برای مردمانی بیخبر ترسیم کرده و خطراتی که زندگی در مدرنیته متاخر در بر دارد و بدون توجه به آنها هر گونه تحول و تغییری میتواند در زمانی بینهایت کوتاه، به یک مصیبت جدید برسد، بیاهمیت نشان دهد.
دی ۱۴۰۱