عکس فوری (۲۵۰): خشونت سیاسی و انتظار تغییر 

 

امروز ۱۷ دی ماه ۱۴۰۱، بار دیگر خبر  «اعدام» دو جوان اعلام شد که خود متهم به قتل جوان دیگری بودند.  از آنجا که ظاهرا این روندی است که در آن این تصور شکل گرفته که از طریق آن، بحرانی حل خواهد شد یا تغییری اساسی، ایجاد،  تذکر چند نکته به نظر ضروری می‌رسد: اگر در اینجا، از جنبه‌های اخلاقی  و رویکرد خود نسبت به این مجازات که پیش‌تر درباره‌اش بسیار نوشته‌ایم بگذریم؛  اگر مسائل حقوقی و  اشکالاتی که بر اساس خود  ِ قوانین موجود، حتی در دیدگاه  قانونگزاران آنها، وجود دارند و لذا درباره آنها سبب ابراز  شک و تردید بسیاری از متخصصان و مسئولان شده است، بگذریم؛ اگر از تاثیر منفی و تبلیغات بی‌مانند  ِ منفی این خبر علیه دولت ایران در سراسر جهان –  که با نگاهی کوتاه به شبکه‌های اینترنت  یا در ماهواره‌ها می‌توان به سادگی آنها را یافت – بگذریم؛ اگر از اثر بی‌نهایت منفی این امر که بر روند از میان برداشتن تحریم‌ها خواهد داشت و از این  واقعیت که اقتصاد زیر فشار و بحران‌زده ایران، امروز  بیش از هر زمانی به رفع این تحریم‌ها نیاز دارد، بگذریم و از این واقعیت نیز بگذریم  که از تداوم این تحریم‌ها هر‌اندازه هم طولانی‌تر شوند، جز سودجویان درونی و بیرونی هیچ کسی نفعی نخواهد برد، ولی  ضرباتش مردم ایران را تخریب خواهند کرد؛ باز هم نمی‌توانیم به بدیهی‌ترین و شاید قطعی‌ترین  وجه آنها  از یک لحاظ و پیچیده‌ترین وجه آنها،  از لحاظی دیگر، یعنی  تاثیر  خارق‌العاده  آنها بر تخریب روحیه مردم، از میان رفتن امید و اعتماد اجتماعی، افزایش خشم آنها، بحرانی‌تر کردن، رادیکال‌تر شدن، دامن زدن هر چه بیشتر آنها به تنش‌های موجود و در یک کلام در شدت یافتن بیشتر و بیشتر  خشونت سیاسی و جایگزین شدن این «راه حل» خیالین به جای صلح اجتماعی برای خروج از بحران، نمیتوان انتظار رویدادی دیگر را داشت: این توهم که با خشونت سیاسی  اعمال شده از یک سو و از واکنش‌هایی از سوی دیگر، می‌توان به چیزی جز سقوط اجتماعی  و هزینه‌های هرچه سنگین‌تر، عمیق‌تر شدن هر چه بیشتر شکاف‌های جامعه‌ای سراسر گسل رسید، توهمی خطرناک است.  هر چند مشروعیت  این خشونت، ابدا در دو سو یکسان نباشد، زیرا در یک طرف با تمرکز قدرت بسیار بیشتر و بنابراین مشروعیت بسیار کمتری روبرو هستیم و  در سوی دیگر با قدرتی هر چه کمتر، بنابراین مشروعیتی بسیار بیشتری. اما نتیجه، به گواهی تاریخ یکسان است: هر کنشی  ولو با فاصله‌ای کوتاه یا بلند به واکنشی خواهد انجامید؛ خشونت، خشونت بیشتری می‌‌زاید و در نهایت به فاجعه‌ای منجر خواهد شد که هم اکنون نیز داغ آن بر دل بسیاری از  خانواده‌های کشور ما نشسته است. خشونت، هرگز برای هیچ کسی راه  «نجات» نبوده است. بنابراین راه حلی وجود ندارد، جز توقف مطلق خشونت  و باز شدن فضای سیاسی به بیشترین حد ممکن.  حال اینکه چنین چیزی«ناممکن» است باز هم به گواهی تاریخ معاصر ایران و جهان،  همان اندازه بی‌معنا است که بتوان آن را بدون هیچ «هزینه» ای در نظر گرفت. مسئله نه در این دو قطب رو در رو، بلکه در  پذیرفتن اصل قضیه یعنی وجود مشکلاتی واقعی و کژ‌کارکردهایی است که موقعیتی  آنومیک کنونی را  در طول ده ها سال ایجاد کرده‌اند. مروری بر مقالاتی که در سالهای پیش – از شاید پانزده یا بیست سال پیش تا امروز درباره چشم‌اندازهای آتی  روندهای اجرایی نوشته‌ایم (از جمله مقاله همین امروز که به بیش از ده سال پیش مربوط می شود) – گویای این امر است. آینده ایران هر چه باشد، کم‌ترین شکی وجود ندارد که خشونت سیاسی، از آن دست که در این ماه‌ها، شاهد آن بوده‌ایم و همچنان ادامه دارد و ظاهرا گروهی تصور می‌کنند تشدید آن به رفع بحران در یک جهت یا در جهتی معکوس خواهدرسید، جز به بدتر شدن و سخت‌تر کردن بهبود و التیام زخم‌های هر چه بزرگتر تاثیری در بر نخواهد داشت. هر زخمی البته اگر مرگبار نباشد، احتمالا روزی التیام می‌یابد، اما هزینه‌های تحمیلی برای پایان یافتن دلایل ایجاد این زخم‌ها، ضرورتا تاثیری در آن التیام ندارد که هیچ، التیام را سخت‌تر هم خواهد کرد. چرخه‌های خشونت باطل را تنها چرخه‌های صلح اجتماعی ترمیم می‌کنند.