در کمتر از نیم قرن پیش، هنوز تعداد محدودی از مردم جهان (زیر ۳۰ درصد) در شهرها زندگی می کردند. در کشور خود ما جمعیت شهرهای بزرگی چون تهران ، تبریز،اصفهان، مشهد و شیراز، در سال ۱۳۱۲(۱۹۳۳) به ترتیب ۵۴۰ هزار، ۲۱۳ هزار، ۲۰۴ هزار، ۱۷۶ هزار و ۱۲۹ هزار نفر بود، یعنی بزرگترین شهر ایران کمتر از ۵ درصد جمعیت ۱۵ میلیونی آن زمان(۱۹۳۷) و مجموع شهرهای ایران کمتر از ده درصد جمعیت را در بر می گرفتند. جمعیت ایران بنابراین عمدتا جمعیتی روستایی و عشایری بود. اما همین جمعیت اندک شهری نیز که به نسیت روستائیان وضعیت نسبتا بهتری داشتند چون نزدیک به حاکمان و اربابان زندگی می کردند، در محله هایی عموما بدون بهداشت و با کمترین امکانات زندگی می کردند، نوعی از زندگی که امروز برای ما قابل تصور نیست، حیات خود را می گذراندند.
اما آنچه موقعیت شهرهای ما را به صورت ریشه ای در طول صد سال اخیر تغییر داد، وقایع مهمی چون انقلاب مشروطه وشکل گیری دولت جدید در ابتدای قرن بیستم، ملی شدن نفت و بهره برداری ولو نسبی از این ثروت برای ایجاد زیر ساختارهای اقتصادی و بالاخره انقلاب اسلامی و آغاز فرایند دموکراتیزاسیون و زایش جامعه مدنی، و گسترش مشارکت مردم و به ویژه زنان و جوانان در شکل گیری ایران به مثابه یک پهنه جدید ملی بود که از آن در ادبیات علوم انسانی عموما با عنوان فرایند «ملت سازی» نام برده می شود.
البته بسیاری از اندیشمندان و متخصصان تاریخ و فرهنگ ایران فرایند صد ساله گذشته را هر چند مهم ارزیابی می کنند اما در آن فرصت های سوخته و در نهایت نتایج پر باری نمی بینند. اما هر چند نمی توان دیدگاهی انتقادی در باره سیر وقایع و فرایندهای تاریخی را به کنار گذاشت، به باور ما نارضایتی نسبی از عدم سرعت کافی برای شکل گیری دولت ملی و ملت در مفهوم جدید آن بیشتر حاصل توهم زاده از سرازیر شدن ثروت های نفتی به کشور است که از نیمه قرن بیستم آغاز شد و در کنار اثرات مثبت خود، اثرات منفی برای نمونه گسترش خیال پردازی های اتوپیایی، تن آسایی و مصرف گرایی شدید را نیز داشت. توهم حاصل از این ثروت که در مصرف همه جانبه کالایی و خدماتی خود را بروز داد در مصرف فضا و زمان نیز تجلی یافت و خود را در قالب گسست بسیار ناگواری نشان داد که ما نه فقط با سنت ها و منابع سرشار تاریخ تمدنی خود بدان گرفتار شدیم، بلکه همچنین در گسستمان با درک و برداشت و رابطه انسانی مان با فضا نیز از آن ضربه خوردیم و در عوض این فکر و خیال نادرست در ذهنمان شکل گرفت که با سرعتی باز هم بیشتر و عموما از خلال ساخت های فضایی تقلید شده از الگوهای کشورهای توسعه یافته، می توانیم برای خود مدرنیته ای در فضای روزمرگی شهری ایجاد کنیم.
این البته توهمی بیش نبود که بارها و بارها ما را به جای واقع بینی و تلاش و کوشش برای ایجاد واقعی زندگی شهری به سوی خیالپردازی های آرمان گرایانه و گاه رادیکال و طبعا پر هزینه و مخرب کشاند. اما در نهایت اثری نداشت جز سردرگمی هر چه بیشتر و عدم درک و قابلیت ایجاد رابطه ای انسانی با فضا و شهر برای ما به مثابه انسان های ایرانی.
اگر بر مفهوم ایرانی بودن در اینجا تاکید داریم دلیلش آن است که این مفهوم رابطه ای روشن میان ما و گذشته و سنت های تمدنی ما ایجاد می کند: ایرانی هرگز کشوری یکپارچه از لحاظ زبانی و دینی و قومی، و حتی فرهنگی نبوده است، اما فرهنگ ایرانی در قالب یک پنداره تمدنی دستکم از سه هزاره پیش تا امروز وجود داشته است و این وجود خود را در قالب روابطی بی پایان با فضا به بیان در آورده است. کافی است امروز به آنچه برغم موقعیت شکننده ایران به عنوان یک کشور زلزله خیز از معماری باستانی و حتی متاخر تر برایمان باقی مانده نگاه کنیم: از تخت جمشید تا خانه های کاشان، از خانه های جنوب تا شمال کشور، از معماری صخره ای تا ساخت های سست کلبه ها و سیاه چادرهای عشایری… همه این اشکال تبیین و تنظیم وزندگی در فضا می تواند در کوچکترین زوایای خود برای ما تا بی نهایت اندیشه و فکر در بر داشته و به ما امکان دهند مدرنیته خود را بر اساس آنها شکل داده و بسازیم. کاری که کمتر به آن اندیشیده و از آن هم کمتر بدان عمل کرده ایم و کاری که امروز بیش از هر زمان دیگری بدان نیازمندیم.
امروز شهرها به زیستگاه اصلی و شاید بتوان گفت انحصاری ما بدل شده اند، جمعیت کشور ما در کمتر از صد سال ۵ برابر شده است و روند دوبرابر شدن این جمعیت قاعدتا هر ۳۰ تا ۵۰ سال بار دیگر اتفاق می افتد. در این حال هر چند پهنه های سرزمینی برای ایران فراوان است اما زندگی جدید به ما حکم می کند که این پهنه ها را در اشکال انباشت شده شهری در نظر بگیریم . بنابراین ما در سال های آینده باید دائما بر شمار شهرهایمان و بناهای درون آنها بپردازیم و باید هر چه بیشتر خود را به زندگی با «دیگران» فرهنگی عادت بدهیم. نمی توان انتظار داشت که در شهرهایی میلیونی زندگی کرد و در آنها فرهنگی یکدست با آدم هایی یکسان داشت و آنها را در کنار یکدگیر وادار به زندگی در فضاهایی دیوار به دیوار کرد. آن هم کشوری که هرگز در تاریخ خود جز همسازی موقعیت های چند فرهنگی، چند زبانی و سبک های متفاوت زندگی و معیشت را با یکدیگر تجربه نکرده است.
آینده شهرهای ما، همچون آینده معماری ما، بی شک و همچون همیشه جز بر اساس نظامی جند فرهنگی و بسیار متنوع و انعطاف پذیر، جز بر اساس تحمل و پذیرش دیگری و مدیریت تفاوت های فرهنگی در زندگی روزمره و در سبک های آن نمی تواند وجود داشته و تداوم یابد. هم از این رو امروز بیش از هر زمان دیگری نیاز به همکاری و همگامی میان متخصصان فضا و متخصصان فرهنگ داریم.
این همکاری خوشبختانه در سال های اخیر روز به روز افزایش یافته است اما ما هنوز با موقعیت آرمانی و حتی حداقلی ، فاصله زیادی داریم. انتشار این نشریه همچون بسیاری نشریات دیگر تخصصی در زمینه شهر و فرهنگ شهری به باور ما گامی است که می تواند در صورت مدیریت صحیح و مناسب، در این راه برداشته شود و ما را به هدف خود یعنی تحقق یافتن یک اندیشه جدید شهری – فرهنگی به مثابه یکی از مهم ترین راه های دستیابی به مدرنیته ایرانی یاری رساند.
می گوئیم مدرنیته ایرانی ، اما شاید بهتر باشد که از مدرنیته های ایرانی در جهانی با مدرنیته های بی شمار نام ببریم. واقعیت آن است که خصوصیت اصلی و اساسی جهانی شدن به گونه ای که امروز با آن روبرو هستیم در ابتدا در آن بود که ایجاد الگوهای مشابه در زندگی و روالبط افراد با زمان و مکان بکند اما این امر با شکست سختی در حوزه فرهنگ روبرو شد و به اشکال بی پایانی از مقاومت فرهنگی دامن زد که امروز همچنان هم در کشورهای توسعه یافته و هم به خصوص در کشورهای در حال توسعه ادامه دارد. اما این بدان معنا نیست که در برابر فرایدعمومی جهانی شدن راه حل دیگری و یا بهتر بگوئیم راه بازگشتی وجود داشته باشد، و بتوان این فرایند را که حاصل یک انقلاب بزرگ فناورانه است به کنار گذاشت. اما آنچه امروز اما باید به آن با تمام تلاش و توان خود پرداخت، انسانی کردن این فرایند و انطباق دادن آن با واقعیت جهانی است که همواره چند فرهنگی و بسیار متنوع بوده و همین غنا و ثروت بی پایان آن را در همه حوزه های شناخت واندیشه و زبان و سنت ها و هنرها و مهارت های انسانی ساخته است.
گمان ما آن است که تمدن چند هزار ساله ایران و که با تمدن اسلامی در طول نزدیک به ۱۵۰۰ سال ، به صورتی تفکیک ناپذیر ترکیب شده و بر غنای آن افزوده شده، در جهان کنونی حرف های زیادی برای زدن و افکار زیادی برای تبدیل شدن به روابط جدید فضایی و شهری دارد و باید به آن این امکان را داد. ایجاد فضایی که بتوان در آن به بحث و تبادل نظر پرداخت ، و ایجاد محیطی که در آن انتقاد بتواند به رشد و اوج گیری فکری و عملی ما در رابطه مان با شهر و معماری منجر شود، بی شک قدمی موثر در این راه است. هم از این رو از انتشار این مجله اسقبال می کنیم و امیدواریم بتوانیم سهم خود را از دریچه دید فرهنگ در همگامی با دوستان معمار، شهرساز و شهر شناس ادا کنیم. تردیدی به خود راه ندهیم که اگر بتوان آینده ای بهتر را برای تمدن ایرانی در نظر گرفت این آینده بیش و پیش از هر چیز از خلال اندیشیدن و به تحقق درآوردن اندیشه های جدید در رابطه با فضا و زمان و در سطح معماری و شهرهایمان که امروز بخش عمده حیات ما را تشکیل می دهند می گذرد، معماری و شهرهایی که البته از این پس باید به جهان مجازی و شبکه ای نیز به اندازه جهان واقعی بیاندیشند.
این یادداشت ابتدا در شماره اول مجله «معماری» همشهری در یهمن ماه ۱۳۸۹ منتشر شده است.