سمینار مسائل فرهنگی و اجتماعی معاصر/ درسگفتارهای ناصر فکوهی/ فصل سوم/ تحول جایگاه مرگ در جهان معاصر و نقش نظریه و فرهنگ / بخش سوم/ جلسه یک/ مقدمه عمومی/ با همکاری فاطمه نوروی / مهر ۱۴۰۲
پرسش و پاسخ
- امین: من دانشجوی قومموسیقیشناسی هستم. پرسش من این است که در این سمینار تا کجا به معنای مرگ میپردازید؟ آیا اضطراب اختگی که فروید از آن میگوید بخشی از مرگ است؟ آیا جاودانگی نمادین مرگ را نفی میکند؟
- فکوهی: همانگونه که گفتهام عنوان این سمینار مسائل فرهنگی و اجتماعی است، بنابراین با هدف مفهومسازی از مرگ در جامعه معاصر به مرگ میپردازیم. به نظر من بدون داشتن پیشینهی تاریخی، فلسفی، روانشناسی و… نمیتوان به این هدف رسید. اما نگاه انسانشناسی نگاهی دایرﺓالمعارفی است که صورت تخصصی به خود نمیگیرد. اگر به این موضوع علاقه دارید از جایی به بعد باید وارد حوزه تخصصی خود شوید. شما در رشتهتان با حوزه بسیار گستردهای مواجه هستید که به موسیقی مرگ میپردازد. این حوزه تا آنجا گسترده است که به شاخههای متعدد تقسیم شده است. کار افرادی که هماکنون مشغول پژوهش و مطالعه موسیقی نوحه در اسلام هستند با کار افرادی که به بررسی موسیقی در مسیحیت یا یهودیت میپردازند متفاوت است. برخی در قومموسیقیشناسی تاریخی مشغول مطالعه هستند. شما به شناخت موضوع موسیقی مرگ از منظر انسانشناسی نیاز دارید که من هم در درسگفتارهایم از سویههلی مختلف به آن پرداختهام، اما تا حدّی. برای نمونه لویی بروتون در دو کتاب خود با نامهای جامعهشناسی بدن و جامعهشناسی درد به روانشناسی پرداخته است اما به میزانی که نیاز بوده است. رویکرد من در این سمینار نیز به همین نحو خواهد بود. دیدگاه من فرهنگیـاجتماعی است اما قطعاً در این دیدگاه تا حدی وارد فلسفه، روانشناسی، تاریخ و … خواهیم شد.
- امین: سپاسگزارم استاد. بله، من هم کارم را به کارکرد موسیقی آیین زار در کنترل اضطراب اهل هوا محدود کردهام. به نظرم رسید در این جلسات به مرگآگاهی میپردازید.
- فکوهی: در همین جا باید مراقب باشید. از آنجا که خود من کارهایی در این زمینه کردهام به شما توصیه میکنم مراقب باشید که دچار لغزش نشوید و به حوزه روانشناسی بیشاز نیاز نپردازید، چون جز گمراهی حاصلی برای کارتان نخواهد داشت و کارتان را به لحاظ علمی بیاعتبار خواهد کرد. حتماً مستند سیاهان جنوب ایران ساخته آقای ورهام را ببینید و مطلب آقای ساعدی را بخوانید. از آنجا که امروز به یقین میدانیم که آیین زار از آفریقا وارد ایران شده است، پس شما هم میتوانید به آیینهای آفریقایی نزدیک شوید، اما نه از منظر روانشناسی. منظور من این است که یک روانشناس صلاحیت و مشروعیت پرداختن به این موضوع از منظر روانشناسی را دارد، نه شما.
- عمار احمدی: در اسطورهها و تمدنهای مختلف خدایان مرگ دیده میشوند. آیا به این موضوع میپردازید؟
- فکوهی: بله، به این موضوع به صورت کلی اشاره خواهم کرد. برای نمونه یک پرسش این است که چرا خدای مرگ بهوجود میآید؟ چرا با شکلگیری گفتمان وحدانیت (دینهای یکتاباور) خدا هم خدای مرگ است و هم خدای زندگی؟ اما همانطور که گفتید در نظامهای باستانی خداهای مرگ، زندگی، جنگ و … را میبینیم. پرداختن به موضوع خدایان چین و هند و… کاری بسیار تخصصی است و اگر کسی بخواهد وارد اینگونه مطالعات شود از همان ابتدا باید به چند زبان مسلط باشد.
- عمار احمدی: یک انسانشناس جسمانیبودن مرگ را بیشتر بررسی میکند یا فرهنگیبودن مرگ را؟
- فکوهی: این دو با هم در تضاد نیستند. فرهنگ هم عناصر مادی و فیزیکی و هم عناصر غیرمادی را شامل میشود. در مناسک نیز به هر دو پرداخته شده است. اما معمولاً پژوهشگران مناسک به چند گروه تقسیم میشوند. عدهای بر نظامهای مادی (مانند اشیاء، روابط حرکتی درون مناسک، …) و عدهای روی معانی، نظامهای تفسیری و نظامهای نمادین مطالعه میکنند. هر دو گروه تا حدودی در حوزه انسانشناسی دین و باورها کار میکنند. برای نمونه شخصی مانند میرچا الیاده[۱] چندان بر روی موضوع مادیت مناسک کار نکرده است ولی در انسانشناسی مدرن بیشتر روی اشیاء کار کردهاند؛ برای نمونه معناهای نقاب در نظامهای مختلف.
- امین: من در مطالعات محدودم درباره مرگ دیدهام که کسانی چون شوپنهاور به نقش جنسیت در مرگ پرداختهاند. آیا در این سمینار به این سمت میرویم؟
- فکوهی: در جلسه دهم به میشل فوکو میپردازیم و در کارهای فوکو جنسیت موضوع پررنگی است. در همان جلسه تا اندازهای در این باب صحبت میکنیم. کتاب تاریخ مذکر نوشته براهنی خوب است. براهنی به این موضوع اشاره میکند که تاریخی که از آن صحبت میکنیم یک تاریخ مذکر است. در همه علوم از جمله در تاریخ هنر یا انسانشناسی، جامعهشناسی و… مردان درباره مردان مینویسند. زنان همیشه حضور داشتهاند اما دیده نشدهاند و اگر هم چیزی دربارهشان نوشته شده باشد علیه آنهاست. این رویه در حال تغییر است. کسانی چون فرانسواز اریتیه در انسانشناسی، جودیت باتلر در فلسفه، سیمون دوبووار در فمینیسم و علوم اجتماعی این امر را تغییر دادند.
شما میتوانید مثلاً به جایگاه زنان در موسیقی، چه در جایگاه مخاطب موسیقی، چه در نقش موضوع اثر موسیقی یا چه در جایگاه خالق اثر موسیقی بپردازید. میتوانید این موضوع را بررسی کنید که چرا رهبر ارکستر زن کم بوده است اما خوانندگان یا نوازندگان زن پرشمار بودهاند. وقتی در باب چنین موضوعات مهمی مطالعه و تحقیق کنید پاسخ پرسشهای دیگری را نیز خواهید یافت.
- الهام جلیلزاده: همانگونه که در انتهای صحبتهایتان اشاره کردید فاصله میان دو مرگ زندگی است. و میدانیم که دین زمانی ارج و قرب پیدا میکند که در روایتهای خود بهگونهای به مرگ معنا دهد. این پرسش برای من مطرح است که آیا اگر دین وجود نداشت، علم قادر نبود انسان را در باب مرگ توجیه کند یا به عبارت دیگر نمیتوانست او را به آرامش برساند؟ اگر میتوانست چه نیازی به دینهای گوناگون بود که حالا به جایی برسیم که نه مایهی آرامش بلکه خود به مسئله تبدیل شدهاند؟
- فکوهی: پرسش شما چندان به موضوع این جلسه ربط ندارد. وقتی به ادیان ابراهیمی برسیم رابطه دین و مرگ را بررسی میکنیم. کوتاه بگویم که پاسخ به تعریف شما از دین بستگی دارد. گاه تعریف شما از دین محدود است، مانند تعریف داووکینز[۲] از دین. او که خود را خداناباور معرفی کرده است اصرار دارد ثابت کند که دین در مفهوم کنونی بیربط است و خدایی وجود ندارد. از نظر ما انسانشناسان چنین تلاشی چندان ارزشی ندارد. چون ما قضاوت ارزشی نمیکنیم و صرفاً چون پدیدهای وجود دارد درباره آن صحبت میکنیم. من بیشتر طرفدار نظریاتی چون نظریات گودولیه[۳] در انسانشناسی هستم که دین را موتور محرک جوامع انسانی میداند و این در حالی است که خود گودولیه از انسانشناسان آفریقاشناس و مارکسیست است که پس از لوی استروس[۴] مهمترین انسانشناس زنده دنیاست. گودولیه با تحقیق بر جوامع انسانی به این نتیجه رسیده است که انسانشناسان نتوانستهاند جامعهای را پیدا کنند که در آن دین وجود نداشته باشند. تمام جوامع دارای نهادهای خانواده، قدرت، اقتصاد یا بازار، سیاست یا دولت و دین بودهاند. بنابراین به جای اثبات یا عدم وجود اینها باید بررسی کنیم که چرا جوامع انسانی نمیتوانستهاند بدون نظام خویشاوندی، سیاسی یا اعتقادی وجود داشته باشند.
الیاده که کتابهایش به فارسی هم ترجمه شده است و در گروه باطنگراها یا فیلسوفان معنویتگرا قرار میگیرد، در کتاب تاریخ ادیان خود میگوید این نظامهای جدیدی که نام الحادی بر خود گذاشتهاند نظامهای جدید دینی هستند. من نمیتوانم این ادعای الیاده را زیر سؤال ببرم. برای نمونه مارکسیسم را ببینید که مسائل بنیادی آن مانند شروع و پایان جهان، نسخهبرداری از مسیحیت است. الیاده اینها را نفی نمیکند بلکه به گمان او انسان موجودی دینی است و تا چیزی را به صورت دینی در ذهن خود نیاورد نمیتواند آن را بفهمد. حال اگر کسی میخواهد این نظر را رد کند باید با استدلال این کار را پیش ببرد.
برخی درباره ایران که صحبت میکنند پای دین را در میان میآورند که به نظر من اشتباه است. مسئله ایران اصلاً دینی نیست. سیاستمداران از دین استفاده میکنند همانطور که در جاهای دیگر جهان عدهای از نژاد یا اقتصاد یا پدیدههای دیگر استفاده میکنند. برای کسیکه اندکی سواد دینی داشته باشد و مغرض هم نباشد فهم این امر دشوار نیست که این چیزها به دین ربطی ندارد. دو میلیارد مسلمان در دنیا زندگی میکنند و از این تعداد هشتاد ملیون با مسائلی مواجه هستند که شاید ده یا بیستدرصدشان با این جریانات موافق و همراه باشند، آیا بخاطر کارها و سخنان چند ملیون آدم میتوانید دو میلیارد انسان دیگر را زیر سؤال ببرید. ترکیه را ببینید که از ایران بسیار دینیتر است، مشهور است که هزار مسجد استانبول وقت نماز اذان میگویند، ما در ایران چنین چیزی نداریم. این وسواس در سخنگفتن از دین از آنجا میآید که یک دولت دین را به امری محوری تبدیل کرده تا خودش را معرفی کند. بحث ما در اینجا درست یا غلط بودن این کار نیست بلکه بحث بر سر این است که این چیزها به دین ربطی ندارد.
[۱] Mircea Eliade
[۲] Richard Dawkins
[۳] Maurice Godelier
[۴] Claude Lévi-Strauss