دیکتاتورهای قرن بیستم ( بخش اول ): مقدمه: چرا دیکتاتوری؟

درسگفتارهای ناصر فکوهی / دیکتاتورهای قرن بیستم / بخش اول / مقدمه: چرا دیکتاتوری؟ / با همکاری نسرین غلامحسین‌زاده

در نخستین جلسه مجموعه درسگفتارهای «دیکتاتوری‌ها و نظام‌های اقتدار‌مدار قرن بیستم»  با ارایه یک مقدمه، منابع و مباحث عمومی در این موضوع آغاز می‌کنیم و از جلسه آینده یک به یک به این دیکتاتورها را خواهیم پرداخت و تلاش می‌کنیم نگاهی انسان‌شناسانه به آن‌ها داشته باشیم. این نگاه در معنایی، بین‌رشته‌ای است و افزون بر این، نگاهی است هم به شخصیت دیکتاتور و هم به جامعه او. با دنبال کردن دیکتاتوری‌ها، هدف ما درکی فرهنگی و جامع از مفهوم دیکتاتوری است یعنی دریافتن اینکه چرا یک دیکتاتوری بوجود می‌آید و ادامه می‌یابد و سرنوشتش چه می‌شود؟ و این در نهایت نوعی درس گرفتن از تاریخ است‌. اگر ما تاریخ گذشته را خوب بشناسیم ما می‌توانیم از بسیاری اشتباهاتی که مرتکب شده‌ایم و می‌شویم و امکان رخ‌دادن دوباره آن‌ها در آینده وجود دارد جلوگیری کنیم. این اشتباهات به این دلیل رخ می‌دهند که کشور در حال توسعه‌ای هستیم که پیشینه بلند مدتی در دموکراسی ندارد. اما در آن گروه از کشورهای توسعه‌یافته که پیشینه دراز‌مدت دموکراسی دارند  نیزاغلب روشنفکران و متخصصان سیاسی و اجتماعی بر آن هستند که موقعیت دموکراتیک بیشتر یک استثنای مدرن تا یک قاعده دراز مدت است. دموکراسی، آزادی و رفاه و توسعه و برابری، موقعیت‌هایی هستند که بسیار به ندرت برای انسانیت به وجود آمده‌اند اما آنجا هم که به وجود آمده‌اند همواره شکننده بوده و هستند و براحتی ممکن است به وسیله اشکال مختلفی از پوپولیسم یا عامه‌گرایی چپ یا راست، و یا نظا‌های جدید دیکتاتوری، استبدادی یا اقتدارمدارانه جایگزین شوند؛ حتی با نوعی اشرافی‌گرایی یا حکومت اقلیت‌های الیگارشیک مختلف نظامی یا گونه‌ای از قدرت حکومتی الیگارشیک اقتصادی یعنی به وسیله میلیاردرهایی اداره شوند که می‌توانند دستاوردهای دموکراتیکی که یک جامعه در دوره‌ای طولانی ایجاد کرده و حتی تا اندازه‌ای هم ریشه کرده باشند را از بین ببرند. فاشیسم، چه در ایتالیا و چه در آلمان، یعنی در کشورهایی ظاهر شد که دارای پیشینه دموکراتیک بودند. بنابراین وجود دموکراسی دریک کشور نشان نمی‌دهد که به شرایط دیکتاتوری برگشتی وجود نخواهد داشت. پس باید همیشه هوشیار بود و تا جایی که امکان دارد نهادهایی بوجود آورد که از این بازگشت به عقب که زندگی ما را تهدید می‌کند‌، جلوگیری کنیم.

مثال‌ها و واقعیت‌های تاریخی در این زمینه بسیار به ما کمک می‌کنند. دیکتاتوری‌هایی که در طول تاریخ وجود داشته‌اند چه در منطقه ما و چه در سایر نقاط جهان، چه آن‌هایی که عمری کوتاه داشته‌اند و چه آن‌ها که عمری طولانی‌تر داشته‌اند  همیشه به انتهای کارخود رسیده‌اند و بررسی سرگذشت آن‌ها به درک بهترشانکمک می‌کند. ما می‌توانیم از دیکتاتوری‌هایی که وجود داشته‌اند ولی به انتها رسیده‌اند و همینطوراز دیکتاتور‌هایی که همین امروز وجود دارند حرکت کنیم و به نتایج خوبی برسیم و عواملی که باعث شکل‌گیری آن‌ها وهمینطورعواملی که در نهایت به تخریب آن‌ها منجر شده‌اند، را بشناسیم.

منابع در مورد مفهوم دیکتاتوری و استبداد به زبان‌های بین‌المللی بی‌نهایت است و به زبان فارسی نیز بسیار زیاد است و یکی از دلایل این کثرت شاید همان پسرفت دموکراتیک در  دموکراسی باشد که ما از سال ۲۰۰۱ پس از حمله تروریستی به برج‌های دو‌قلو شاهد آن هستیم: مسئله تروریسم بین‌المللی که گونه حادی از رادیکالیسم سیاسی است تا اندازه‌ای کلید این پسرفت را در هزاره جدید زد زیرا در برابر آن شاهد پیدایش  یک گونه تروریسم دولتی، یک نظامی‌گری خشونت‌آمیز بودیم که سبب ویرانی بسیاری از کشورهای منطقه خاورمیانه شد: عراق اشغال شد‌؛ افغانستان اشغال شد‌؛ سوریه وارد جنگ داخلی ویرانی شد؛ میلیون‌ها نفر آواره شدند و بحران عظیم مهاجرت در اروپا پیش آمد که به شدت روی این قاره اثر منفی گذاشت و احزاب راست افراطی را در آن قدرتمند و دموکراسی و آزادیخواهی را تضعیف کرد. تمام ادعاهای قدرت‌های بزرگ که به دروغ وجود سلاح‌های کشتار جمعی و تروریسم در این کشورها را بهانه حملات خود قرار دادند نیز دروغین بود و هیچ حاصلی هم نداشتند زیرا امروز در عراق هر چند صدام حکومت نمی‌کند، ولی این کشور بیش از بیست سال است روی آرامش به خود ندیده و صد سال در تاریخ به عقب برگشته است و شاید تا ده‌ها سال دیگر هم نتواند حتی به یک ثبات نسبی و رفاه کوچک برسد. یا در مورد افغانستان پس از بیست سال . میلیون‌ها کشته و آواره، به نقطه‌ای باز گشته شد  که آمریکا به آن حمله کرد و طالبان دوباره  با قدرتی بیشتر حاکم هستند: حکومتی خشن و مستبد که با وحشیگری تاریک اندیشی خود را بر این پهنه نگون بخت تحمیل کرده است و این هیچ دستاوردی برای مردم فرودست جز تعداد زیادی کشته و آواره و بازگشت بردهفروشی و فقر و گرسنگی نداشته است. در این مورد نیز همچون عراق کشور اشغالگر یعنی آمریکا زیان‌های جانی جندانی نداشت اما برای مردم منطقه ارقام میلیونی بودند. البته به هرحال، حتی مرگ یک نفر هم زیاد است و این برای همه یک فرایند تراژیک بود: چه آن‌ها که کشته شدند و چه آن‌ها که مجبور به فاجعه مهاجرت شدند و آسیب‌های شدیدی که در فاصله مهاجرت دیدند تا نسل‌ها باقی خواهد ماند .

از جمله منابع فارسی که پیشنهاد می‌کنم از متفکرانی است که روی قدرت کار کرده‌اند. میشل فوکو از فیلسوفان قدرت و بسیار اهمیت دارد در مجموعه آثارش. پیر بوردیو  به ویژه در کتاب «درباره دولت» روی مسئله سازوکارهای بوجود آمدن قدرت تمرکز کرده است. متفکر دیگری که نگاهی بین‌رشته‌ای داشته است و بیشتر در فلسفه مطرح است، هانا آرنت است که با کتابهای بسیار مهمی که می توانند روشنگر باشند واعتبارشان را حفظ کرده‌اند. کتاب‌هایی چون «موقعیت انسانی» و «درباره توتالیتاریسم» و همجنین «انقلاب» بسیار اهمیت دارند. بطور کلی توصیه می‌کنم کارهای ترجمه‌های آقای تدینی مترجم کار آرنت را روی فاشیسم و استبداد بخوانید در این آثار پایه‌های شکل‌گیری قدرت را شرح می‌دهند. از منابع کلاسیک که می‌توانید مطالعه کنید کتاب «گفتار در بندگی خود‌خواسته» لابوئسی  با  ترجمه خانم قدک‌پور بسیار اهمیت دارد. کتاب شهریار ماکیاولی با ترجمه بسیار خوب آقای آشوری، و همچنین مجموعه آثار فیلسوفان یونان به ویژه افلاطون با ترجمه لطفی در انتشارات خوارزمی  و البته کتاب قرارداد اجتماعی روسو و کتاب لویاتان هابز که هر دو در فارسی ترجمه شده اند بسیار معهم هستند. کتاب معروف «استبداد شرقی» ویتفوگل که در ایران شهرت زیادی یافته جندان امروز معتبر نیست. اما در این مورد کتاب جند جلدی موریس گودولیه  را می‌توانید به انگلیسی یا فرانسه بخوانید و همچنین کتابی با ترجمه عباس مخبر درباره شیوه تولید آسیایی. مجموعه کتاب‌هایی در نشر ثالث درباره دیکتاتورها منتشر شده‌اند که بیشتر جنبه روایت‌گونه دارند اما ممکن است مفید باشند. باز از کتاب‌های جدید باید به کتاب پری آندرسون  با عنوان «حکومت‌های مطلقه» اشاره کنم که بسیار ارزشمند است و بخشی در آن به شیوه تولید آسیایی اختصاص دارد. سیاست موضوع اصلی فیلسوفان یونانی آتن بوده است. چگونگی حکومت کردن در شهرهای مختلف مانند آتن واسپارت و مسائل و مشکلات این کار. باز در منابع جدی باید به کتاب هایی که درباره نازیسم و استالینیسم منتشر شده رجوع کرد. تجربه تاریخ آمریکا از ابتدا تا امروز نیز بسیار مهم است به ویژه پدیده ترامپیسم که من درباره آن کتابی با عنوان «سال های ترامپ» منتشر کرده‌ام. ترامپیسم در آمریکا یک حرکت پوپولیستی است که در برزیل و هند و اروپای شرقی تکرار شد و یک حرکت کاملاً ضد دموکراتیک و ضد روشنفکری است که در این کشورها ظاهر شد . این موضوعِ پسرفت در دموکراسی، یک مسئله اساسی است که در تمام دنیا باعث بوجود آمدن ادبیات گسترده ای شده است از جمله کتاب معروف «استبداد» تیموتی اسنایدر که چندین ترجمه از آن به فارسی منتشر شده است، کتاب کوچکی است که نشان می‌دهد چگونه یک سیستم دموکراتیک می‌تواند تخریب شود‌، زیر عنوان این کتاب: بیست درس از قرن بیستم است  و یکی از منابع مهمی است که درگفتار عمومی اولیه و مقدماتی این  دوره بکار خواهیم گرفت. من از مقاله مهمی از فوکوهم در مورد قدرت استفاده کرده‌ام. «چطور قدرت اعمال می شود». منبع مهمی که امیدوارم بزودی به فارسی منتشر شود. البته گروهی از نظریات در مورد چگونگی بوجود آمدن قدرت مطرح شده و تحلیل‌های مهمی انجام شده که به فارسی ترجمه نشده‌اند ولی این‌ها هر روز جایگاه‌های مهم‌تری را درسطح بین‌المللی کسب می‌کنند. از جمله می‌توانم به کارهای جیمز اسکات و دیوید گربر به ترتیب  انسان‌شناسان آنارشیست بریتانیایی و آمریکایی که این مسئله را مطرح می کند که چطور از لحظه‌ای تاریخی در تحول جوامع انسانی که سیستم‌های قدرت با توجه شیوه معیشتی کشاورزی انسان‌ها، دولت به وجود می‌آید  و کاملاً تاریخ را تغییر می‌دهد.این امر با انقلاب کشاورزی اتفاق می‌افتد یعنی زمانی که انسان برکشاورزی در حدود ده هزار سال پیش روی می‌دهد به نظر اسکات کشاورزی پایه و اساس بوجود آمدن دولت است و دولت هم پایه و اساس بوجود آمدن قدرت‌های استبدادی. و این نکته بسیار مهمی است که برخی آن را تعمیم داده‌اند به بسیاری از روابطی که ما در قرن بیستم شاهدش هستیم برای نمونه سلطه مردانه که مورد تایید انسان‌شناسان متخصص در این زمینه نیست: اینکه سلطه مردانه هم در دوران کشاورزی بوجودآمده مورد تایید نیست بلکه آن را بسیار قدیمی‌تر می‌دانند و باید توجه کرد که کشاورزی با یک انباشت سرمایه بالا (‌سرمایه غذایی) این امکان را بوجود می‌آورد که عده‌ای از کارتولیدی کشاورزی روی زمین مغاف شوند و به این ترتیب ما وارد یک نظام کاستی می‌شویم که  کشاورزان یک کاست بزرگ را می‌سازند و در کنارشان جنگجویان هستند که وظیفه جنگ و دفاع از خود و حمله به دیگری را به عهده دارند و درکنارشون روحانیانی هستند که به نوعی ضمانت رابط با جهان متافیزیک هستند و غیره ومسلماً این انقلاب نوسنگی بر همه چیز اثر می‌گذارد و همه چیز را تقویت می‌کند ولی به این معنا که بگوییم همه چیز با نوسنگی شروع شده درست نیست و انسان‌شناسان این نظریه را نمی‌پذیرند . بسیاری از متفکران همچون لابوئسی یا کسان دیگری که روی پدیده قدرت کار کردند از جمله روانکاوان‌ در مکتب فروید همچون ویلهلم رایش از جمله روانشناسانی هستند که روی این موضوع کار کرده‌اند ( آنانی که به روانشناسان مارکسیستی وین معروف بودند و رایش مهم‌ترینشان بود) رایش با کتابهایش «بشنو انسان کوچک»  و «روانشناسی توده‌ای» فاشیست که به فارسی ترجمه شده، این را نمی‌پذیرند و معتقدند انگیزه‌هایی درون انسان وجود دارد که می‌توانند به وسیله سیستم‌های حکومتی  تقویت شوند و باید به اینها توجه داشت ولی اینجا با یک نوع خودکاربودن و نظام‌مند روبرو نیستیم و به عبارت دیگر تزمعروف هانا آرنت که ابتذال شرارت است یعنی هر فرد عادی که درموقعیت سختی قرار بگیرد می‌رود بطرف شرارت این مورد چالش قرارگرفته و بحث نظری زیادی را ایجاد کرده است. اما بحث‌هایی که امروز مطرح است چالشی‌هایی است که ما الان داریم با اقلیم‌، چالشی که داریم با مصرف (کتاب «جامعه مصرفی» بوردیار را مطالعه کنید) چالشی که با نظام سرمایه داری‌، چالش‌هایی که داریم از خلال داروینیسم اجتماعی، یعنی رقابتی که بین انسان‌ها بوجود می‌آورد، برنده، بازنده و سلسله‌مراتب اجتماعی را می‌سازد که سود ببرد و اینها بازی‌های خطرناکی هستند که می‌توانند همه چیز را به باد دهند و در تجربه دیکتاتورها ما با این مسئله روبرو خواهیم بود و در مورد این‌ها بحث خواهیم کرد. در بخش دوم این مقدمه به چارچوب‌های کلی مسئله استبداد و قدرت می‌پردازیم تا سپس به خود دیکتاتورها و بطور مشخص و تک به تک بپردازیم.