درک از دموکراسی به مثابه یک واقعه بنیانگذاری شده، درکی است بیشتر حاصل یک رویکرد اسطوره ای و ذهنیتی شکل گرفته درون افسون سازی ها و افسون یابی های جدید تا حاصل فهم تجربه تاریخی دموکراسی های موجود در جهان و تحلیل فرایندهای بسیار پیچیده ای که شکل گیری این دموکراسی ها کشیده اند. درک اسطوره ای این مشکل را در بر دارد که در باز تفسیر خود در اشکال حقوقی یا سیاسی خود می توان به گزاره هایی تقلیل گرایانه درباره دموکراسی منجر شود: در این دیدگاه ظاهرا می توان با تغییرات سیاسی – حقوقی و یا با رفتارهای اراده گرایانه سیاسی، دموکراسی را همچون یک سازوکار مدیریتی به سادگی «استقرار » داد. در این د ذابعادی بسیار بزرگ تصنعی می دهد. با این وصف تجربه نیم قرن اخیر نشان داده است که هر چند دموکراسی به دلایلی فناورانه در سازمان دهی اجتماعی، در بسیاری موارد، امری اجتناب ناپذیر به شمار می رود، اما چگونگی تحقق این امر بنا بر فرهنگ ها و چارچوب های جهانی هر یک از آنها، بسیار متفاوت و بنابر عوامل درونی و برونی به صورت هایی بسیار مختلف، تحول می یابند.تجربه کشورهایی چون ایالات متحده و اخیرا فرانسه نشان می دهد که حتی پر سابقه ترین دموکراسی های جهان نیز می توانند خود را از خطر عامه گرایی، جزم گرایی و تقلیل گرایی های ریاکارانه و به شدت ضد دموکراتیک، که ارکان اجتماعی و آزادی های فرهنگی را در آنها به خطر بیاندازند، مصون بدانند. بدین ترتیب بحران های اجتماعی همواره ممکن است که این کشورها و یا هر کشوری در جهان را دچار پسرفت های شگفت آور کند.
دموکراسی ایران بی شک بسیار نوزاد و بی شک بسیار شکننده و آکنده از نقصان است، اما در عین حال در منطقه ای به شدت زیر خط از لحاظ ژئوپلیتیک، که بیش از یک صد سال است حوزه فعالیت های قدرت های بزرگ برای منافع خود به شمار می رود، هنوز توانسته است به شکلی شگفت آور انسجام تاریخی و ملی خود را حفظ کرده و یک جامعه مدنی پویا و رو به رشد را با فعالیت ها و جنبش هایی بی شمار و دستاوردهایی که نه چندان کوچک به رشد رساند
در این میان یکی از مهم ترین شاخص ها و معیارها برای این دموکراسی را باید نه در سطح سیستم کل سیاسی، بلکه در سطح خرد سیاسی دید. هر چند قانون شوراها از ابتدای انقلاب در ایران وجود داشت، اما تنها در سالهای اخیر است که این انتخابات هر چه بیشتر جدی گرفته می شود. شورا ها در واقع تجربه نوعی دموکراسی نزدیک هستند که شرطی اساسی برای دموکراسی دور و کلان به حساب می آیند. همانگونه که در بعدی دیگر، شرط لازم برای دموکراسی نزدیک، وجود شخصیت ها و فردیت های دموکرات منشی است که در سطح زندگی روزمره و رفتارهای شهری شکل بگیرند. با این وجود موضوع دموکراسی تا اندازه زیادی نسبت معکوس با درک اسطوره ای از آن دارد: موفقیت شورا ها، از دو جنبه قابل داوری است. نخست موفقیت و کارایی آنها در ماموریتی که برای آنها تعیین شده است و دوم موفقیت آنها در مشروعیت دادن به یک گروه از متصدیان سیاسی در سطح محلی.
هم از این رو در صورتی که مسئولان و مردم بخواهند به یک دموکراسی واقعی و تثبیت یافته در سطح کلان امکان دهند( امری که بی شک برای توسعه یافتگی کشور و بالا رفتن موقعیت رفاهی آن ضرورت دارد، اما باز هم بی شک تنها در دراز مدت به دست خواهد آمد) لازم است که نه فقط تغییراتی اساسی را در سطح رفتارهای خود در سطح روزمرگی به انجام رسانند، بلکه این انتخابات و اصولا اموکراسی نزدیک و مشارکتی را جدی تر بگیرند. جدی گرفتن نیز خود امری است که می تواند در دوری مثبت یا منفی عمل کند: مسئولان بدین شکل که دست به سالم سازی سیاسی در فرایندهای این امر بزنند ( لااقل به صورتی نسبی) و مردم به این شکل که حضور خود را در این انتخابات و پاسخ خواهی از مسئولان شهری و روستایی برون آمده از این گونه انتخابات را افزایش دهند. هر یک از این رفتارها به صورت چرخه ای مثبت عمل خواهند کرد در حالی که درست بر عکس، جانبداری ها و تبعیض و تقلب از یک سو، و عدم انگیزه و انفعال از سوی دیگر در چرخه ای منفی دموکراسی را تضعیف می کنند.
دموکراسی فرایندی طولانی، پر هزینه و با شکست هایی بی پایان است که هر بار باید آن را با جبران های نسبی نجات یابد. دموکراسی در عین حال فرایندی است همواره شکننده و قابل بازگشت بنابراین باید دائما با ایجاد انگیزش و مشارکت تقویت شود. قدرت( هر قدرتی در هر شکل از سازمان دهی و سازمان یافتگی خود) تمایلی ذاتی به گریز از پاسخ دهی و کششی تقریبا «طبیعی» به بازتولید خود دارد. در ای حال اگر خواسته باشیم از این امر جلوگیری کنیم باید دائما در عین آنکه به شکنندگی فرایندهای دموکراتیک در گیر با آنها توجه کنیم، از انفعال اجتماعی که بزرگترین خطر برای تقویت آن گونه تمایل های سلطه آور به شمار می روند، اجتناب کنیم.
ناصر فکوهی