این رویکرد دموکراتیک کاملا نادرست است و آنچه میخواستم نشان بدهم – و در درس پیشین به صورت ضمنی اشاره کردم – آن است که «دولت به مثابه مجموعه خدمات یک ملت» دولت به مثابه «مجموعه شهروندانی که با مرزهای مشخص » زندگی می کنند را به وجود میآورد. ما با یک زیرورو شدن کامل علت و معلولی روبرو هستیم که خاص ِ منطق بتوارهای (فتشیستی) است؛ نوعی بتواره سازی از دولت به صورتی که گویی دولت – ملت، یعنی دولت به مثابه جمعیتی سازمان یافته، به صورت پیشینی وجود داشته، در حالی که تز من آن است که باید چگونگی پیدایش دولت را به آزمون بگذاریم و این کار را در دو سه سنت مختلف انجام دهیم، تز من، ایدهای معکوس است: یعنی ما تعدادی کُنشگر اجتماعی – از جمله حقوقدانها – که نقش مهمی داشته اند و به خصوص صاحبان این سرمایه منابع سازماندهندگی یعنی حقوق رومی را داشتهایم و این کنشگران رفتهرفته چیزی را ساختهاند که ما آن را دولت مینامیم، یعنی مجموعهای از منابع خاص که به صاحبانشان اجازه میدهند بگویند چه چیزهایی برای جامعه در مجموعش خوب است، که بگویند چه چیزی رسمیت دارد، و کلماتی را بر زبان بیاورند که در حقیقت احکام آنهاست، زیرا آنها پشتشان به قدرت رسمی گرم است. ساخت این نهاد به همراه خود به ساخت دولت در مفهوم یک گروه جمعیتی که درون مرزهایی مشخص قرار گرفته است، منجر میشود. به عبارت دیگر با ساخته شدن این سازمان که نمونه پیشین نداشته است، این [نهاد] شگفتانگیز که دولت نام میگیرد، به وجود میآید، این مجموعه منابع سازماندهی ِ هم مادی و هم نمادین که ما آن را با مفهوم دولت انطباق میدهیم است که کنشگران اجتماعی مسئول این کار ساخت و ابداع ِ دولت به معنای جمعیت وحدت یافته با زبانی واحد را به وجود میآورد؛ این در حالی است که همیشه تصور بر آن بوده که این مورد آخر، علت اصلی [شکل گیری دولت] است.
تبدیل امر خاص به امر جهانشمول
در منطق کمیسیون، نوعی فرایند بتواره سازی وجود دارد، نوعی شعبده بازی (اینجا به زبان تقلیل دهنده توصیفی پشت پرده می رسم). اعضای کمیسیون که من آنها را در این چارچوب مشخص دیدهام، در واقع کنشگران خاصی هستند که حامل منافع خاصی به شمار میآیند که به درجات بسیار نابرابری جهانشمولیت یافتهاند: افرادی که مبلّغ فروش محصولات خاصی هستند و برای این کار نیاز به مشروعیت یافتن دارند؛ بانکداران یا مدیران عالیرتبهای که مدافع منافع پیوند خورده به یک نهاد یا یک سنت بوروکراتیک مشخص هستند و غیره. این منافع خاص به شکلی و در منطقی عمل می کنند که بتوانند بر اساس نوعی کیمیاگری پیچیده، امر خاص را به امر جهانشمول تبدیل کنند.در حقیقت هر بار یک کمیسیون تشکیل میشود، کیمیایی که دولت محصول آن است خود را بازتولید میکند و برای این کار از منابع دولت استفاده می کند: برای آنکه یک رئیس بزرگ کمیسیون ساخته شود نیاز به منابع دولت هست، باید دانست که یک کمیسیون چیست، باید آداب و رسوم آن را دانست، باید از قوانین همسازی و همگامی که هیچ کجا ثبت نشدهاند، شناخت داشت، باید قوانین نانوشتهای را که بر اساس آنها گزارشگران کمیسیون انتخاب میشوند، دانست، و باید دانست که همین گزارشگران هستند که نقشی تعیین کننده در تدوین گفتمان مسئولان یعنی محصول کار کمیسیون دارند، وغیره. باید از مجموعهای از سرمایه منابع و آماده استفاده بهره گرفت که درست مثل عصای جادویی کیمیاگر عمل میکنند، البته برای کسی که بداند چطور باید از آنها استفاده کرد تا به بازتولید امر جهانشمول رسید. البته مواردی وجود دارد که منطق کمیسیون خود خود را افشا میکند، جایی که زد و بندها آشکار است (« این آقای فلان را که به ما تحمیل کردهاند، هیچ کسی نمیشناسد»). پیام کمیسیون ممکن است بلافاصله به فراموشی سپرده شود. در مواردی کمیسیون شکست میخورد، اما چه شکست بخورد و چه موفق شود، در هر صورت ما در منطق رسمی کردن [امر جهانشمول] هستیم.
اگر بخواهم صحبتم را درباره کمیسیون، خلاصه کنم باید بگویم کمیسیون (یا یک مراسم افتتاح، یا معارفه) یکی از کُنشهای نمونهوار دولت است، یک کنش جمعی که تنها افرادی می توانند انجامش دهند که دارای روابطی به اندازه کافی به رسمیت شناخته شده با امر رسمی باشند که به آنها امکان دهد از این منبع نمادین جهانشمول، که اصل بر اجماع همه افراد گروه بر آن است، برای بسیج آنها استفاده کنند. نه اینکه این اجماع را بسیج کنند، بلکه اینکه یک دُکسا را بسیج کنند و آنچه را صورت تلویحی پذیرفته شده را به امری بدیهی تبدیل کنند، اینکه همه افراد یک نظم اجتماعی برای این نظم به رسمیت می شناسند: بسیج به صورتی که گزارههای ارائه شده از طرف این گروه بتوانند همچون دستورالعمل به کار آیند و بتوان به شیوهای عمل کرد که امری خارق العاده رسید یعنی تبدیل یک وضعیت موجود به یک هنجار، اینکه از امر اثباتی به امرهنجارمند برسیم.
من در گذشته تا مدتها بر تحلیل کانترویچ درباره دولت را به مثابه یک راز(۱) کار می کردم. او بازی واژگان قانونشناسان انگلیسی قرن دوازدهم را از سر میگرفت که به شباهت میان ministerium (خدمتگزاری) و mysterium (رازمندی) اشاره داشتند. آنها از «رازخدمتگزاری» سخن می گفتند. در خدمتگزاری (وزارتخانه) موضوع «تفویض اختیار» وجود دارد. و آنچه من تلاش کردم درباره کمیسیون نشان دهم، شکل تجربی راز خدمتگزاری (۲) است. وقتی فردی مثل آقای ریمون بار، که فردی مثل هر فرد دیگری است، به ریاست یک کمیسیون منصوب میشود، یعنی به شیوهای رازآمیز دولت (و دولت در اینجا یعنی همه جامعه) به او تفویض اختیار میکند،چه اتفاقی افتاده است؟ او پیشنهادهایی میدهد که به صورت جهانشمول به رسمیت شناخته میشوند. این کار مشکلی است زیرا باید در آن واحد هم ریمون بار را در ذهن داشت و هم امر نظری را…
[جلسه متوقف میشود].
ادامه دارد…