درسگفتارهای کلژدو فرانس: درباره دولت (۱۱)

پیر بوردیو برگردان ناصر فکوهی

در میان نظریه‌های نومارکسیستی ِ دولت، نظریه‌ای که هیرش ِ آلمانی، مطرح کرده بر آن است که دولت مکان مباررزه طبقات است و نباید آن را به سادگی ابزار ِ هژمونی طبقه حاکم به حساب آورد(۱). درون دولت، کُنشگرانی هستند که بیشتر در سویه لیبرال قرار می‌گیرند و دیگرانی که در سویه دولتی جای دارند. و این چالش بزرگی را ایجاد می‌کند. حال اگر این را به زبان تقسیم سیاسی دربیاوریم در یک سویه، سوسیالیست‌ها را خواهیم داشت و در سویه دیگر، لیبرال‌ها را. به نظر من برای آنکه بتوانیم این توزیع نیروها را درک کنیم، باید به تاریخ کالبدهای هر یک از این‌ها و منافعی که هر یک از آنها دربدنه های مربوط به خودشان ( مثلا مهندسان فنی و بازرسان مالی) در این یا آن سیاست دنبال می‌کنند، استناد کنیم. برای درک اینکه یک کالبد فنی چرا به دنبال یک رویکرد خاص است که شاید بتوانیم به آن «رویکردی مترقی» نام داد، باید فرض را بر آن گذاشت که آن کالبد، دارای منافعی در این رویکرد هست. به عبارت دیگر دلیل آنکه آنها به دنبال این رویکرد مترقی هستند، این نیست که خودشان مترقی باشند، بلکه به این دلیل است که آن کالبد با شکلی از تنظیم پیوند خورده، که آن شکل مترقی است. به محض آنکه یک «دستاورد اجتماعی» در یکی نهادهای دولت ثبت می‌شود، یک کالبد رسمی که در آماده سازی آن دستاورد موثر بوده (وزارت امور اجتماعی) می‌توانیم مطمئن باشیم که این کالبد مدافع آن دستاورد اجتماعی خواهد شد، ولو آنکه کسانی که از این امر منتفع شده‌اند، از میان بروند و دیگر آنجا نباشند که بخواهند اعتراضی بکنند. در اینجا من تا اندازه‌ای در ارائه تناقض، مبالغه می‌کنم اما فکر می‌کنم که این مساله بسیار مهم باشد.

به عبارت دیگر، دولت نه یک پهنه یکدست، بلکه یک میدان است. یک میدان اداری، همان‌طور که یک بخش خاص در میدان قدرت، خود یک میدان است، یعنی فضایی است که بنا بر تقابل‌های مربوط به اشکال سرمایه خاص و منافع متفاوت، ساختار یافته باشد. این تقابل‌ها که چنین فضایی ، مکان آنها را می‌سازد، با تقسیم کارکردهای سازمان‌یافتگی مرتبط به کالبدهای خاص خود، پیوند دارند. تقابل میان وزارتخانه‌ای که اعتبارها را تامین می‌کند و وزارتخانه‌ای که هزینه‌ها را انجام می‌دهد، یعنی وزارتخانه اجتماعی، بخشی از جامعه‌شناسی خودانگیخته کارکرد ِ عالی ِ امور ِ عمومی است. تا زمانی که وزارتخانه‌هایی خاص برای امور اجتماعی وجود داشته باشند، شکلی از دفاع از امر اجتماعی هم وجود خواهد داشت. تا زمانی که یک وزارتخانه آموزش عمومی وجود داشته باشد، از آموزش عمومی دفاع خواهد شد و این امر کاملا مستقل از کسانی خواهد بود که سمت‌های آن را به دست دارند. سومین تقابل: در زمانبندی من، از خلال شاخص‌های عینی و از خلال اطلاع‌رسان‌ها بوده است: من شاهد ظهور گروهی از قهرمان‌ها، شخصیت‌هایی بودم که می‌توانستم بگویم مسبب این انقلاب بوروکراتیک هستند. از خود می‌پرسیدم: من بر چه چیزی دارم مطالعه می‌کنم؟ من یک انقلاب خاص، یعنی یک انقلاب بوروکراتیک را مطالعه می‌کردم: گذار از یک رژیم بوروکراتیک به یک رژیم دیگر را. من با انقلاب‌هایی خاص سروکار داشتم. با مطالعه بر اینکه این افراد چه کسانی هستند، شاید می‌توانستم به این پرسش پاسخ دهم که: برای انجام یک انقلاب بورورکراتیک چه باید بود؟ حال مساله آن بود که گویی معجزه‌ای در کار باشد که سومین عامل این افراد را تفکیک می‌کرد و عملا همه افرادی را که می‌توانستیم بر اساس شاخص‌های عینی و شاخص‌های مبتنی بر حُسن شهرت آنها، آنها را انقلابی بدانیم و البته فقط آنها را. اما این افراد چه مشخصاتی دارند؟ آنها بسیار پراکنده هستند، و در هر سوی مکان مورد نظر یافت می‌شوند و آدم‌هایی هستند که در مشخصاتی بسیار شگفت‌انگیز با یکدیگر اشتراک دارند: یک میراث بزرگ بوروکراتیک – آنها اغلب فرزندان مدیران عالیرتبه هستند، آنها جزئی از اشرافیت بزرگ دولتی به حساب می‌آیند، به عبارت دیگر صاحب سمت‌های زیادی در اشرافیت بوروکراتیک هستند. اینجاست که گرایش بدان دارم که بگویم برای به تحقق رساندن یک انقلاب بوروکراتیک باید دستگاه بوروکراتیک را به خوبی شناخت.

باید از خود پرسید چرا ریمون بار [نخست وزیر وقت] در راس کمیسیونی قرار می‌گیرد که نقشی چنین تعیین کننده دارد؟ می‌توان یک جامعه‌شناسی افراد (ی را که به صورت جامعه‌شناختی شکل گرفته‌اند) و آنچه آنها در شرایط بسیار خاص انجام می‌دهند، را به انجام رساند(۲) این قهرمانان بوروکراتیک، این نوآوران که پیشگامان بوروکراتیک را تشکیل می‌دهند ، دارای مشخصاتی عجیب هستند: آنها مشخصاتی کامل نامحتمل در دنیای خود دارند. آنها افرادی هستند که در بخش فنی و پلی تکنیک قرار دارند ، اما همچنین گاه دارای تحصیلات اقتصاد‌سنجی هستند و گاه در مدرسه علوم سیاسی تحصیل کرده‌اند. آنها در کنار سرمایه بوروکراتیک خود، سرمایه‌ای از تحصیلات فنی و نظری نیز دارند آنها می‌توانند با محاسبه هزینه‌ها و سود نیروهای سیاسی مختلف، سیاستمداران را شگفت‌زده کنند. در برخی از موارد هم آنها بازرسان مالی هستند که یک تابو را زیر پا گذاشته و به کمیسیون های مسکن‌های ارزان قیمت دولتی (HLM) رفته‌اند تا در راس آنها قرار بگیرند. روبر لیون که در حال حاضر رئیس صندوق اعتبارات است عملی خودخواهانه انجام داده بود که در محافل خودشان آن را کاری بسیار وحشیانه تلقی کرده بودند، او از بالاترین تا پایین‌ترین رتبه ها را در فضای دولتی و بوروکراتیک تجربه کرده بود: او شخصیتی در تقاطع راه‌ها و نوعی موقعیت مخافت کننده داشت(۳).

این تاریخ توضیح‌دهنده، این زایش جامعه‌شناختی برای درک این موضوع ضرورت دارد که در گفتگوی میان یک فروشنده و یک خریدار مسکن چه می‌گذرد، برای درک اینکه تحول آمار مربوط مالکیت چه بوده، برای درک اینکه چرا مالکان همواره در ذهنشان فضاهای اجتماعی را می سازند – چیزی که من در «تمایز» توضیح داده‌ام. در سویه راست فضای اجتماعی ما بیشتر دارندگان سرمایه اقتصادی را می‌بینیم تا دارندگان سرمایه فرهنگی (۴) را این در حالی است که بیشترین پیشرفت در به دست آوردن مالکیت، در سویه چپ فضای اجتماعی و در نزد کسانی انجام شده که دارای سرمایه فرهنگی بیشتری از سرمایه اقتصادی هستند. در اینجا بوده که ما شاهد بیشترین نرخ رشد [در مالکیت] بوده‌ایم. من فکر می‌کنم در سطح سیاسی، فرمول سیاسی‌ای را که هم بسیار زیرکانه و هم به ظاهر بسیار ساده است و الهام بخش مسئولان این سیاست بوده، یافته باشم: «ما مردم را از طریق شریک کردن آنها در نظم حاکم یعنی از خلال مالکیت، با [قدرت] خود شریک می‌کنیم»…

 

ادامه دارد…