درباره شبکه های اجتماعی فرانسه

 

گفتگو با ناصر فکوهی /  مجله مدیریت و ارتباطات / ۱۵۹/ مرداد ۱۴۰۲

 

  • یک سوال کلی، شیوه استفاده، مواجهه و کاربست شبکه‌های اجتماعی توسط شهروند مثلا فرانسوی آیا تفاوت‌های معناداری با شهروندی مثل ایران دارد؟
  • بدون شک.اصولا این دو کشور را نمی‌توان چندان با یکدیگر مقایسه کرد.زیرا ما از یک سو ایران را داریم که هر‌چند منابع بسیار غنی انسانی و طبیعی دارد،اما به دلیل سوء‌مدیریت و به اذعان نهادهای مالی و اقتصادی خود ِ این مدیریت،امروز بیش از شصت در صد از مردمش زیر خط فقر هستند. و این در شرایطی است که حتی اگر مبنا را نه امسال بلکه دو یا پنج سال پیش هم بگیریم، فرانسه جزو کشورهای ثروتمند جهان است و حتی اگر توزیع ثروت در آن به نحو آرمانی نباشد، از سیاست  بزرگ بودن طبقه متوسط که پس از جنگ جهانی دوم سیاست تقریبا تمام کشورهای اروپای غربی و آمریکا بوده، تبعیت می‌کند زیرا بدین ترتیب می‌توانسته و می‌تواند به ثبات اقتصادی و سیاسی برسد و سرمایه‌های بیشتری را جذب کند. البته سه بحران در سال‌های اخیر این سیاست‌ها را به زیر سئوال برده و صدمات سختی  به کشورهای ثروتمند و از آنجا به کل جهان زده‌:نخست بحران کرونا؛دوم، بحرانی که با انتخاب یک فرد کلاهبردار و جنایتکار به ریاست جمهوری آمریکا و تخریب یکی از دو حزب اصلی در بزرگترین قدرت سیاسی – اقتصادی جهان در طول چهار سال ریاست او و سال‌های بعدش وارد شد و هنوز ادامه دارد و سوم جنگ اوکراین و خطراتی که برای اروپا و جهان  در بر دارد.اینجا قصد ندارم وارد بحث درباره علل و سازوکارها و پی‌آمدهای این سه بحران بزرگ بشوم و تنها منظورم این است که این سه رویداد، خط سیر عمومی کشورهای ثروتمند را که اتکا بر طبقه متوسط با حجم بزرگ برای ثبات بود بر هم زدند.البته این سیاست به دلیل قدرت گرفتن باورهای نولیبرالی از دهه ۱۹۸۰ ، دچار مشکلات زیادی شده بود، اما هنوز غالب بود و تا حد زیادی هست، با این همه در ده سال اخیر به دلیل این بحران‌ها، سیاست مذکور صدمه زیادی خورده است و ناآرامی‌ها و آشفتگی زیادی در نظم بین‌المللی نیز به وجود آورده، از این رو بسیاری از سیاستمداران عاقل‌تر در کشورهای ثروتمند تلاش می‌کنند به وضع قبلی یعنی سیاست‌های حمایت از طبقه متوسط برگردند.
    اما در این حالت کشورهای در حال توسعه به دلایل بیرونی (سیاست های منفعت‌جویانه کشورهای ثروتمند) و  درونی (سطح پایین  سرمایه‌های فرهنگی و تجربه دموکراتیک) اصولا چندان سیاست بزرگ کردن طبقه متوسط را  دنبال نمی‌کرده‌اند. این  روندی است که ما چه پیش و چه پس از انقلاب دیده‌ایم.  و در این حالت بی‌ثباتی سیاسی،اقتصادی،اجتماعی،فرهنگی،   پی‌آمدی است که با کوچک شدن طبقه متوسط‌،رشد فقر و افزایش شدیداختلاف طبقاتی( براساس ضریب جینی)اتفاق می‌افتد.
    در کشور ما پیش از انقلاب سیاست تزریق پول در ده سال  آخر رژیم شاه، کشور را به بحران کشید و پس از انقلاب و جنگ تحمیلی،از دوره آقای رفسنجانی  در ابتدای دهه ۱۳۷۰، سیاست‌های نولیبرالی در اقتصاد آغاز شدند که طبقه متوسط را زیر فشار گذاشتند  و چنان ادامه یافتند که  پس از  بروز بحران‌های سه‌گانه فوق و غالب شدن رویکردهای تندروانه در سیاست‌های داخلی و خارجی، ما را به بحران کنونی کشانده که طبقه متوسط  تقریبا در حال نابودی است و در نتیجه بی‌ثباتی هر روز افزایش می‌یابد. اما همان طور که گفتم حتی اگر آن سه رویداد اتفاق نمی‌افتادند و ما  به سال‌های «طلایی» رفسنجانی یا سال‌های طلایی «تزریق پول» در دوره شاه باز می‌گشتیم، باز هم کشوری بودیم که  در جهان سوم طبقه‌بندی می‌شویم. نشانه‌های این امر نیز  در حال حاضر تمایل بالای به مهاجرت، نرخ اندک ازدواج و فرزندآوری‌، نبودی شادی اجتماعی، بالا بودن نرخ خودکشی،  عدم توانایی جذب سرمایه‌گذاری خارجی، نبود صنعت گردشگری و صدها شاخص دیگر قابل اندازه‌گیری هستند. در این شرایط به نظر من  مقایسه ایران با کشورهای ثروتمند جهان  قیاس مع‌الفارق است. ما به صورت بالقوه ثروتمندیم، اما آن‌ها به صورت بالفعل. این البته معنایش این نیست که  کشورهای ثروتمند بهشت برین هستند، بحران ندارند، یا میزان شهروندی و قانونمندی و دیگر نکات مثبت در آن‌ها لزوما و همیشه بسیار بالاست،اما با ما قابل مقایسه نیستند چون برای همه این موارد ابتدا نیاز به ثبات هست. کشوری که ثبات نداشته باشد  که پایه آن هم وجود و بزرگ بودن طبقه متوسط است،  هیچ کدام از آن موارد را نمی‌تواند داشته باشد. ما هیچ مثالی نه تاریخی  و نه در حال حاضر نداریم که چنین چیزی را نشان بدهد.

حال وقتی به شبکه‌های اجتماعی می‌رسیم این موضوع کاملا روشن‌تر می‌شود: در فرانسه رادیو تلویزیون در انحصار دولت نیستند، شبکه‌های اجتماعی دارای آزادی کاملی هستند، اینترنت با سرعت بسیار بالا وجود دارد، روزنامه‌ها و رسانه‌های بی‌شماری برای همه رویکردهای سیاسی وجود دارند، همین طور احزاب و سندیکاهای حتی تندرو تا زمانی که دست به خشونت آشکار و قابل به اثبات رساندن قانونی و شاکی خصوصی یا دولتی که در دادگاه رسمی و با دلیل  و مدرک و با حضور وکلای  قانونی کسی را محکوم نکند،  و مرتکب  قانون‌شکنی نشده باشند،هیچ کسی نمی‌تواند از آزادی آن‌‍‌ها جلوگیری کند. روشن است که در چنین شرایطی برای مثال کسی برای انتشار رویکردهای سیاسی و اجتماعی‌اش  لزومااز شبکه‌هایی مثل اینستاگرام و تلگرام و تیک تاک و فیس بوک استفاده نمی‌کند. این‌ها شبکه‌هایی برای نوعی سرگرمی هستند  نه فعالیت سیاسی و فکری.  تنها شبکه‌ای که البته پس از تصاحب ایلان ماسک  به شدت در حال تضعیف است و ارزش مالی‌اش به نصف و بسیاری از کارمندانش آن را ترک کرده‌اند، توییتر است که راهی برای موضع‌گیری و  ارتباطات سریع در سطح جهان است.

 

بدین ترتیب در فرانسه و به طور کلی در کشورهای اروپایی و امریکا راه‌های سیاسی برای مخالفت و اعتراض مثلا از طریق احزاب، سندیکاها، و به ویژه انجمن‌های مدنی بسیارند، به همین دلیل شبکه‌های اجتماعی بسیار بیشتر از آنکه در حوزه سیاسی فعال باشند، در  حوزه‌هایی چون، مُد،ورزش، سرگرمی، مسابقات، تبلیغات فعال هستند. البته گروه‌هایی هم هستند که نظریه‌های توطئه مسخره را به مثابه نظریه سیاسی مطرح می‌کنند ولی کسی جدی‌شان نمی گیردو در این مورد تبادل‌های سیاسی ابلهانه بین آدم‌های عموما حاشیه‌ای دیده می‌شود. بنابراین باید توجه داشت که سیاسی‌شدن شبکه‌های اجتماعی که در زبان فارسی و نه لزوما در داخل ایران بلکه در کل دنیا شاهدش هستیم، ناشی از کمبود و نبود راه‌ها و نهادها و انجمن‌های مدنی است که امکان فعالیت سیاسی آزاد را به شهروندان بدهند. در ایران این راه‌ها به طور کامل بسته نیستند و هر‌چند در یک سال اخیر  گروهی بر آن بوده‌اند که راه صدها بار طی شده را دوباره طی کنند و با رادیکالیسم و تندروی  با مخالفان خود یا حتی کسانی که کمترین تفاوت فکری با ایشان را دارند، رفتار نمایند، اما این روش‌ها نه لزوما به دلیل مبارزه مخالفان، بلکه بیشتر به دلیل دینامیسم مخرب درون خود آن‌ها از میان می‌روند. حال اینکه کاربرد شبکه چقدر سیاسی، تفریحی، صرفا برای ایجاد دوستی و یا آموزشی و تربیتی داشته باشد این بستگی به سیاست‌های عمومی  در آن کشور دارد. اگر خطی ترسیم کنیم که در آن بین کشورهای  در حال توسعه با سرمایه اجتماعی پایین و نظام های اقتدار مدار در یک سو و  کشورهای توسعه یافته با نظام‌های سیاسی دموکراتیک را قرار دهیم. آنچه بر روی شبکه تغییر می‌کند، ورود عناصر سیاسی  در فضای مجازی به دلیل عدم امکان کنشگری سیاسی در محیط فیزیکی است، در بسیاری از کشورهای در حال توسعه که کمتر  توانایی مقابله موثر و کارا با  مخالفان سیاسی  قدرت حاکم را دارند، این مقابله صرفا شکل خشن را دارد، برای نمونه با مجازات کسانی که روی شبکه  مخالت خود را بیان می‌کنند، این روش صرفا پاک کردن صورت مسئله است و به رادیکالیسم مخالفت و تنش افزایی در محیط چه مجازی و چه واقعی منجر می‌شود. نتیجه آن است که  چنین قدرت هایی تنها به صورت «بالقوه»  اقتدار دارند و نه به صورت «بالفعل» .

>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>
در کشوری مثل فرانسه یا اصولا کشورهای  توسعه‌یافته اروپای غربی و امریکا، قضیه درست برعکس است. سیستم‌های نظارت و امنیت،  به جای محدود کردن  اعتراضات آن‌ها را آزاد می‌گذارند، بدین ترتیب اولا می‌توانند کنترلشان کنند و ثانیا می‌توانند افراد مخالف خود را شناسایی و در صورت لزوم آن‌ها را از مدارهایی که بتوانند به سیستم ضربه بزنند، خارج کنند. بنابراین به یک معنا  نظام‌های دموکراتیک  به شدت برای حفظ قدرت خود،  کارایی و اقتدار بیشتری دارند. اما راه این کارایی شفافیت، دادن آزادی در زمینه‌های بسیاری در  جهان واقعی و به خصوص در جهان مجازی و دخالت تنها در حاد‌ترین موارد است. در این میان عامل «جُرم‌زایی» مبالغه‌آمیز مسئله را تشدید می کند. این امر بدان معناست که در کشور ما، همچون بسیاری از کشورهای جهان سوم، بسیاری از ساده‌ترین رفتارها،اشکال بیان، محتواها، روابط و کنش‌های اجتماعی را که کمترین رابطه‌ای با موافقت و مخالفت «سیاسی» با  حاکمیت ندارند، درون حوزه «جرایم» می‌برند و به این ترتیب یک شهروند  ساده را به یک شهروند «مجرم» و «مخالف سیستم» تبدل می‌کنند و به این ترتیب سبب رادیکالیزه شدن او و تضعیف قدرت سیاسی خود می‌شوند. این امر پس از آنکه در طول سال‌های سال در محیط واقعی انجام گرفت و خود عامل رادیکالیزاسیونی بود که امروز شاهدش هستیم، در طول یک سال اخیر به شدت در محیط مجازی از سر گرفته شده است. در این میان، آنچه نباید کوچکترین شکی در آن کرد این است که یک قدرت سیاسی از این راه برای خود به دنبال ثبات یا امنیت باشد. به ویژه در دوران انقلاب هوش مصنوعی : در کمتر از چند سال آینده: لزوما نیازی نیست که حساب هاییی که تبلیغات سیاسی می‌کنند،  سیستم‌ها را هک می‌کنند، شهر را به هم می‌ ریزند و هر  کار خطرناکی را روی شبکه انجام می دهند، آدمی در پشت خود داشته باشند و این امر می تواند به وسیله بوت های هوشمند انجام بگیرد. این کاری است که  روسیه، امریکا، چین و اسرائیل به شکل گسترده در همین امروز نیز  در شبکه های اجتاعی که قصد تاثیر گذاری بر آنها را داشته باشند انجام می دهند. اگر خواسته باشم موقعیت این بوت ها  را  با موقعیت آدم هایی که قبلا در شبکه فعال بودند مقایسه کنم، مثل آن است که  بهپادها را با هواپیماهای سابق مقایسه کنیم. همه می دانیم که یک بهپاد بسیار خطرناک است چون نه سرنشینی دارد و نه اگر به دام بیافتد می توان از آن اطلاعی به دست آورد. و در نظر داشته باشیم بهپادهای کنونی  به نسل پیش از هوش مصنوعی تعلق دارند و همین امروز  بهپادهای جدیدی در حال فعالیت هستند که می توانند دستور انهدام خودشان را بدهند تا به دست موضوع مورد حمله شان  نیافتند. از این نکته می خواهم نتیجه بگیرم که مبارزه  به اصطلاح رادیکال، احکام بسیار سنگین، جریمه های سنگین تر علیه کسانی که روی شبکه ها به دلیل نبود امکان در جهان فیزیکی اعتراض کرده و یا به بیان عقاید خود می پردازند، نه فقط این روش را از میان نمی برد بلکه هر چه بیشتر راه را و سرعت زایش و فعال شدن بوت ها را افزایش می دهد. اگر می بینیم دموکراسی‌ها حتی در شرایطی که دست به بی‌عدالتی‌های سنگینی می‌زنند چنین به سادگی می‌توانند شرایط را کنترل کنند،  نه به آن دلیل است که روی شبکه به شکار کسی بروند بلکه به آن دلیل که آنقدر  سوپاپ اطمینان در سیستم ایجاد می‌کنند که عملا می‌توانند سیاست‌های گاه به شدت غیر‌مردمی خود را نیز به سادگی به اجرا برسانند. این تفاوت اصلی استراتژی‌های دموکراتیک  با موقعیت ما است که البته  صد سال است در حال پیشرفتن و پس آمدن در راه دموکراسی هستیم، اما چون دقیقا  نه نقشه راه را می‌شناسیم، نه شیوه‌های هوشمندانه این پیش‌روی را دائما به گرد خود می‌چرخیم و بیشتر از هر کسی به خودمان ضرب می‌زنیم.

 

  • درباره حاکمیت‌ها، از ایران تا فرانسه، با همه تفاوت‌های بنیادینی که در شیوه حکمرانی و قانونگذاری دارند، شاهد هستیم که در هنگام بروز اعتراضات در یک چیز مشترک هستند؛ متهم کردن شبکه‌های اجتماعی. چرا دولتمردان و حاکمیت‌ها شبکه‌های اجتماعی را دشمن خود می‌دانند؟

به این نکته توجه داشته باشید که اگر در فرانسه و یا در امریکا  شبکه های اجتماعی را متهم می‌کنند، نه به دلیل آن است که واقعا فکر کنند مشکل در آن‌هاست بلکه به این دلیل است که می‌دانند، موضوعی است که شناخت اندکی درباره‌اش وجود دارد و بنابراین می‌توان توجه مردم را  از مشکلات اصلی که در سیستم وجود دارد به سوی آنها کشاند. برای نمونه در امریکا، مشکلات اساسی که در قانون اساسی‌اش وجود دارد، در اصولی که به افراد اجازه می دهد اسلحه داشته و از آن استفاده کنند، یا  به نام آزادی بیان هر گونه  سخن نژاد پرستانه ای بزنند،  این کشور را به بن بست کشانده و امروز شاهدیم که  جمهوریخواهان که خود از  دلایل اصلی این موقعیت هستند به جای آنکه جلوی  تندروهای  حزب خود را بگیرند،  فیس بوک و تیک تاک و غیره را به  مجلس می کشانند و مورد تحقیق قرار می دهند بی آنکه بتوانند تاثیری در چیزی بگذارند. در فرانسه نیز به جای آنکه در حوادث از نوعی که در ماه های اخیر شاهدش بودیم به سراغ ریشه قضایا یعنی  نداشتن یک سیاست درست برای جذب مهاجران  در طول نسل های پی در پی و پذیرفتن  فرهنگ های  متفاوت با فرهنگ مسیحی و اروپایی  داشته باشند، توجه مردم را به سوی  شبکه های اجتماعی می کشانند و مدعی می شوند که تبلیغات آنها سبب رادیکالیزه شدن جوانان  مسلمان می شود. منظورم این است که شبکه های مجازی صرفا بهانه ای است برای  ایجاد انحراف در  اذهان عمومی. در حالی که در ایران  بسیاری از تصمیم گیرندگان آگاهانه یا ناخودآگاهانه واقعا تصور می کنند، با برخورد به کنشگران شبکه ها و حتی  جوانان کوچ و خیابان می توانند با کشلات ساختاری عمیق  و ریشه دار در جامعه مبارزه و آنها را از سر راه خود بردارند اما در عمل  به شدت به این مشکلات دامن زده و دائما سوپاپ های اطمینان بیشتری را مسدود می‌کنند. به نظر من  مردم به طور کلی و جوانان به طور خاص اتفاقا بسیار آگاهانه عمل می کنند و از حرکت به سوی رادیکالیسم و خشونت طلبی که به آن برانگیخته می شوند  سرباز می زنند  زیرا تجربه  ده ها سال رادیکالیسم را  مشاهده کرده اند وگرنه ما وضعیتی به شدت وخیم تر از این داشتیم. اگر سخنان اکثریت قاطع  روشنفکران، مردم عادی و جوانان را گوش بدهیم می بینیم همه با خشونت و رادیکالیسم مخالفند و تنها حقوق ابتدایی را می خواهند  و البته باز شدن فضای سیاسی که اصولا بدون آن هیچ کشوری در جهان امروز نمی تواند راه به جایی ببرد. بنابراین به جای برخورد با این انعطاف و صلح جویی نباید دست به روش های تند روانه و سخت رفت وگرنه  سیستم اجتماعی  فروپاشی خواهد کرد.

 

  • شما شبکه‌های اجتماعی در فرانسه را عاملی برای بروز اعتراضات می‌دانید یا همانطور که مکرون گفته بود، تنها ابزاریست که کمک به معترضان یا به قول او آشوبگران می‌کند؟

ابدا. به نظر من شبکه های اجتماعی نه در اروپا، نه در جهان ، نه در ایران، نه دلیل آشوب هستند و نه حتی ابزار اساسی و مهمی که در دست مخالفان باشد. این سخنان همان طور که گفتم در کشورهای توسعه یافته که خود این ابزارها ر ساخته اند یک بهانه برای انحراف افکار عمومی و در کشورهای جهان سوم  از سر ناآگاهی از ابزارهایی است که توانی بر کنترل بر آن‌ها ندارند بنابراین دائما بیشتر و بیشتر آلت دست کسانی همچون  قدرت های بزرگ می شوند که دقیقا می دانند دارند چه می کنند  دلیل مشکلات اجتماعی در خود روابط اجتماعی است.  در کشور ما دلایل نارضایتی و مخالفت و اعتراضات بی پایان را باید در  وجود فقر و فساد  و نبود آزادی به اندازه ای که فرهنگ مردم بالا رفته دانست، نه اینکه افراد روی شبکه می روند و احساساتشان را بیان می کنند من از این هم پیش تر می روم  شبکه های اجتاعی  کمکی است برای آنکه فشار روی  سیستم حاکم کمتر شود چون مخالفان و معترضان حایی برای سخن گفتن داند. اما یک لحظه شک نکنیم که تا زمانی که در کشوری به ثروتمندی ایران، و با رشد سواد و سرمایه فرهنگی جوانانش، چنین موقعیت هایی  به دور از عقل و منطق که حتی بخش بزرگی از خود  دستگاه دولتی نیز آن را نمی پسندد، وجود دارد،  اگر همه شبکه ها هم از کار بیافتد، اگر سرعت اینترنت صفر شود و صفر باقی بماند(چیزی که غیر ممکن است) باز هم  کم ترین  کاهشی را در شدت و رادیکالیزه شدن اعتراضات نخواهیم دید و برعکس دقیقا با شدت و سرسختی بیشتری در آن‌ها روبرو می شویم. راه حل نه خشونت و برخوردهای تند، بلکه آزادی و گشودن فضا و دوری کردن مطلق از هر چیزی است که کمترین  شکلی از خشونت و زورگویی داشته باشد. این چیزی نیست جز عقلانیت  حال اینکه چنین عقلانیتی  از سر ناآگاهی یا از سر  سوء نیات پذیرفته نشود بحث دیگری است.

 

  • در جایی مثل فرانسه که به هر روی رسانه آزاد است یا لااقل در ظاهر آزادی بسیار بیشتری نسبت به بسیاری از کشورها ازجمله ما دارد، شبکه‌های اجتماعی چه آگاهی‌ یا چه چیز مازادی بر آن دارد که منجر به شکل‌گیری مقاومتی نسبت به حاکمیت می‌تواند بشود؟

این بستگی به گروهی دارد که از شبکه اجتماعی استفاده می‌کند. و همچنین به انتظاری یا خواستی که هر گروه از شکل و محتوا در شبکه‌های اجتماعی دارد. این موضوع را در ابتدا می توان دربراه پوشش اخبار روز خود فرانسه و جهان مطرح کرد. ما هر چه بیشتر شاهد آن هستیم که اکثریتی از مخاطبان از هر دو جناح راست و چپ سالم بودن و بی‌طرف بودن  جریان‌های غالب  و بزرگ بر رسانه‌های مطبوعاتی و رادیو و تلویزیونی را زیر سئوال می برند زیرا معتقدندن این شبکه ها به دلایل سیاسی و ایدئولوژیک و یا به دلیل مسائل مالی و فساد ناشی از آن‌ها حقیقت را نمی گویند و یا به طور کامل آن را نمی‌گویند. گروه‌های موسوم به طرفداران  نظریه‌های  توطئه هم که جای خود را دارند،  و هر نوع فکر ابلهانه و بیمار و نژادپرستانه یا نفرت‌آمیزی در آن‌ها مشاهده می‌شود. این گروه‌ها معمولا با استفاده از ترس‌های عمومی (از خارجی‌ها، از عرب‌ها، از مسلمانان، از یهودیان و …) عجیب و غریب ترین  توطئه‌ها را به میان می‌کشند که همیشه در انتهایش یک بحث وجود دارد و آن اینکه نباید به رسانه‌های بزرگ اعتماد کرد (بزرگ بودن رسانه در اینجا معادل دولتی بودن آن در  جند نسل قبل است یعنی این امر هم شامل رسانه‌های دولتی می‌شود و هم خصوصی). اما گفتم اگر ناباوری صرفا به  گروه های  طرفدار نظریه توطئه محدود می شد  موضوع چندان اهمیت نداشت،  اما گروه های سیاسی و چپ و راست  و حتی میانه رو و نه لزوما گروه های تندرو و رادیکال به صورت رایجی  رسانه‌های عمومی را زیر سئوال می برند. و یکی از دلایل اصلی این موضوع که  گاه خودآگاهانه و گاه ناخودآگاهانه انجام می‌گیرد، در آن است که بدین ترتیب این گروه‌ها می‌توانند برای رسانه‌های خودشان مخاطب جذب کنند. می‌دانید که یوتیوب هم به صورت هوشمند برای جذب آگهی بیشتربه این امر دامن می زند یعنی  به همه همان اخبار و ویدیوهایی را نشان می دهد که دوست دارند ببینند و بدین ترتیب با تولید محتوا و حتی با جذب مشترک در یک کانال دیداری روی آن، کسب درآمد بیشتر می کند و به مخاطبان خود هم این امکان را می دهد. از این رو امروز میلیونها نفر در جهان از طریق یوتیوب  کار و درآمد دارند. شیوه کار هم بسیار ساده است اگر کسی تعداد زیادی مخاطب داشته باشد، یا محتواهایی که تولید می کند بازدید زیادی داشته باشند، یوتیوب در میان آن مختواها  آگهی تبلیغاتی گذاشته و بخشی از درآمد آگهی را به فرد می‌دهد. بدین ترتیب افراد هر چه بیشتری ترغیب می‌شوند به سوی تولید محتوا بروند، این همان اصلی است که سایر شبکه ها نیز به کار می گیرند  مثل اینستاگرام، تیک تاک و غیره.

اما پرسش این است که چطور  مخاطب باید به جای شبکه های رسمی رادیو تلویزیونی و مطبوعاتی، به سراغ شبکه‌های اینترنتی برود؟ برای این کار یک روش بی اعتماد کردن افراد به  سخنان و تصاویر آن شبکه ها است که توضیحش دادیم و یک روش دیگر، ارائه محتوا در قالب ها و  به صورت‌هایی است افراد بیشتر به آن علاقمند هستند. برای نمونه یک شبکه رسمی  باید خبر یک حادثه را در قالب های خاصی و گاه حتی با زبان و واژگان خاصی و با رفتار مشابهی  از طرف گوینده عرضه کند. اما  یک شبکه اینترنتی می‌تواند همان خبر را در قالب های شکلی کاملا متفاوتی مثلا با طنز، با استفاده از کارتون یا شکلک‌های تصویری، فیلم های قدیمی  و رفتار  دوستانه و شوخی های مجری  ارائه دهد و بنابراین برای بسیاری از جوان ها این شیوه مطبوع تر باشد. در این حالت گاه ممکن است اصولا گفتمان  «دروغین» بودن  روایت «رسمی» بیشتر یک بهانه باشد برای جلب مشتری. حال به این امر بیافزاییم دخالت های بازیگران سیاسی داخلی و خارجی، شبکه های جاسوسی،  شبکه های خرابکار و خلاف کار و غیره را. . با توجه کنترل ناپذیری شبکه‌های اجتماعی و یا پرهزینه بودن بسیار بالای این کنترل، بسیاری از افراد ترغیب می شوند که برای کسب درآمد به سوی آن‌ها بروند. دقت کنیم که لزوما امری مثبت برای دموکراسی و آزادی نیست کما اینکه می بینیم امروز به دلیل تکثر بی نهایت شبکه ها و کانال های مختلف اینترنتی،  عموما هر کسی فقط چیزهایی را می بیند که خوشش بیاید ببیند. البته روشن است اگر کسی تحلیلگر حرفه ای باشد، تلاش می کند تمام  و یا بخش بزرگی از شبکه های اینترنتی و  رسانه‌های متعارف را ببیند  اما اکثریت مردم چنین نیستند و جز به آنچه دوست دارند نگاه نمی کنند.  اگر می بینیم که شخصیتی کلاهبردار،  جنایتکار که ده ها بار به وسیله قوه قضاییه امریکا تحت تعقیب قرار گرفته و هنوز تحت تعقیب  است و بارها محکوم شده،  مثل ترامپ باز هم دارای محبوبیت میان ۳۰ تا ۴۰ در صد امریکایی ها است دلیلش آن است که این گروه عموما  از اقشار فرودست و کم سواد هستند و جز رسانه‌هایی چون  فاکس را تماشا نمی کنند و آن هم نه بخش اخبار رسمی اش را بلکه بخش  گفتارها و تفسیرهایش را که به صورت گسترده ای وقایع را زیر و رو و به صورتی می چیند که طرفداران ترامپ خوششان بیاید.

در یک کلام روی آوردن به شبکه های اجتماعی  دو دلیل عمده دارد، یکی دسترسی به واقعیت به آن گونه‌ای که افراد «می خواهند باشد» و نه آنگونه که «هست» و دوم  وجود گروهایی که از این شبکه ها کسب درآمد می‌کنند.  اما  نباید از این سخن من نتیچه گیری های سطحی کرد نظیر آنکه برای مثال پس  همه چیز در شبکه های رادیو تلویزیونی و مطبوعاتی  کامل و دقیق و درست است، یا همه چیز بر شبکه های اجتمای  نادرست و ساختگی است. واقعیت آن است که باید در هر مورد دست به یک تحلیل دقیق روی شبکه زد و مسائل را بر اساس مصادیق ولی همچنین بر اساس استدلال های عقلانی که بتواند توجیه کند چرا یک «حقیقت» به یک «تقریبا حقیقت» و یا به یک « عدم حقیقت» و از آن بدتر به یک «دروغ انحراف دهنده» تبدیل می شد را بررسی کرد. این کاری است که نه آسان است و نه بدن اراده و هزینه کردن گروه بزرگی از مردمی از خلال جامه مدنی ممکن باشد. وجود دموکراسی، نهادهایی که یکدیگر را  کنترل و مورد نقد قرار می دهند،  ایرادهای هم را بیان می کنند، جدل ها و  گفتگوها در فضای باز و یا نسبتا باز به همین دلیل شرط اصلی و اکسیژنی است که بدون ان نه آزادی می تواند رشد کند و نه توسعه‌ای صورت بگیرد.

 

  • با صحبت‌هایی که مکرون درباره تحدید شبکه‌های اجتماعی داشت، آیا می‌توان نتیجه گرفت که کشورهای اتحادیه اروپا هم به سمت ایجاد محدودیت‌های بر فضای اینترنت بروند و دسترسی‌ها را قابل کنترل‌تر کنند؟

ایجاد محدودیت بر شبکه های اجتماعی  نه ممکن است و نه مطلوب.  اینکه کشورهای جهان سومی این را بگویند، به دلیل در هم شکستگی ساختارهای عمومی آنها اتفاقا  ممکن تر است، زیرا برای نمونه وقتی سرعت  وقتی اینترنت را پایین می آورند طبیعتا کسی دیگر نمی تواند به نحو مطلوب از فضای مجازی  استفاده کند، اما این امر سبب گروه بزرگی از  مشکلات و عقب افتادگی های دیگر هم می شود که چون اوضاع این کشورها به طور کلی نابسامان است برایشان اهمیتی ندارد. اما در کشورهای توسعه یافته حتی اگر بخواهند این کار را بکنند، و از لحاظ فنی هم امکان این کار را داشته باشند، باز هم می دانند که در نهایت بازنده اند و  سبب خواهند شد که شبکه های رسمی و  مورد نظرشان نفوذ کمتری خواهند یافت. بنابراین به جای یک حرکت سلبی ، حرکت ایجابی می کنند. مثلا تمام رسانه های رسمی در اروپا و امریکا خود به شکل گسترده ای در شبکه های اجتماعی حضو.ر دارند. برنامه های به شدت متنوع برای همه نوع مخاطب تولید می کنند.

 

  • به نظر شما کار دولت در کنترل کردن نسل‌های z و بعد از آن که نظم‌ناپذیری را در شبکه‌های اجتماعی و فضای اینترنت زندگی‌ می‌کنند سخت‌تر می‌شود یا در نهایت این حاکمیت‌ها هستند که با تنظیم کردن شبکه‌های اجتماعی و از آن خود کردن، متولی آن فضا هم خواهند شد؟

 

به نظر من این یک جنگ و مقابله است که پایانی برایش متصور نیست و در یک نظام دموکراتیک دایما باقی می ماند: قدرت سیاسی بنا بر تعریف حتی در نظام دموکراتیک هدف اصلی اش  بازتولید خودش است،  در حالی که سیستم اجتماعی به دنبال  بالا بردن تبادلات و تعاملات درون خود است و این دو لزوما بر هم انطباق ندارند. شکی نیست که دولت ها تلاش خواهند کرد از طریق سوء استفاده از همه ابزارها از علم و تحصیلات و رسانه ها گرفته تا دخالت در شبکه های مجازی و هوش منوعی  موتورهای جستجو و شبکه های اجتماعی  سیستم را کنترل و در آن دست بالا را داشته باشند اما فراموش نکنیم که  تا همین امروز نیز دلیل آنکه مردم عادی دسترسی به شبکه اینترنت دارند و چنین گستره ای از اطلاعات و دسترسی ها را  آن است که  جوانان  و دانش و هوش آنها مثلا در میان مهندسان فناوری های جدید اجازه ندادند  دولت ها بتوانند  چنین فاوری هایی را از مردم دریغ کنند. در آینده نیز چنین خواهد بود. در واقع سیستم های دموکراتیک چاره ای جز اعتدال بخشیدن به روش های خود ندارند زیرا در غیر این صورت سبب خواهند شد، همچون امروز در امریکا  و یا در بخشی از کشورهای اروپای غربی، شاهد قدرت گرفتن احزاب راست افراطی و به خطر افتادن کل سیستمی باشند که برایشان آنقدر سودآور بوده است.

 

  • جز بحث شبکه‌های اجتماعی، از آنجا که بخش قابل توجهی از ساکنان فرانسه را مهاجران نسل‌های مختلف تشکیل می‌دهند، به نظر شما این اعتراضات منجر به پیوند گروه‌های اجتماعی در اقلیت می‌شود و مهاجران با طبقات کم‌تربرخوردار فرانسه به یک پیوند می‌رسند یا عکس آن، ملی‌گرایی و مهاجرستیزی افزایش پیدا خواهد کرد؟

 

این مسئله نه فقط بین مهاجران بلکه میان گروه های جماعتی مختلف اتفاق می افتد،  فردینان تونیس در ابتدای قرن بیستم معتقد بود که خصوصیت جهان مدرن در آن است که جماعت های پیشین از میان می روند و  جامعه جای آن‌ها را می‌گیرد، در حالی که امروز می بینیم درست است جمعت های پیشین از میان می روند اما جماعت‌های دیگری جایگزینشان می‌شوند. ما مهاجران را داریم، اما بخش هر چه بزرگتری هم امروز در  میان دگر‌باشان  مختلف، اقلیت‌ها و  غیره دیده می‌شود که از طریق این شبکه‌ها به هم پیوند می‌خورند و اگر کسی بخواهد  از پیوند آن‌ها جلوگیری کند در جهان واقعی واکنش نشان می‌دهند.