خود و دیگری/ بخش دهم/ انسان و حیوان / درسگفتارهای ناصر فکوهی/ با همکاری سامال عرفانی۱
در این بخش رابطهی خود و دیگری در چارچوب یک رابطهی بسیار رایج و متعارف و قدیمی که میان انسان و حیوان وجود دارد بررسی خواهد شد. بحث انسان و حیوان در مجموعِ مباحث انسانشناسی و بطور کلی در علومانسانی در شاخهی انسانشناسی جانوری۲ مطالعه میشود. در انسانشناسی جانوری، تمامی روابطی که از قدیمترین دوران که آثارش برجای مانده یعنی دوران پارینهسنگی۳ تا به امروز در روابط میان انسان و جانور (موجودی که در زبانهای مختلف نامهای متفاوتی داشته) بررسی میشود. بحثی که از گذشته تا به امروز وجود داشته آن است که موجود انسانی دارای روح و دارای یک ذهنیت پیشرفته است. دیدگاه انسان نسبت به خودش یک نگاه بسیار انسانمحورانه۴ است و دیگری را بهنوعی نفی میکند که این دیگری میتواند یک فرهنگ دیگر باشد، میتواند طبیعت و یا حیوان باشد. بهرحال خارج کردن از خود دلیلی بودهاست تا دیگری را تحقیر کرده و به آن ضربه بزند و بتواند با او روابط هژمونیک برقرار کند و او را زیر سلطهی خویش ببرد، دقیقا همان کاری که انسان با حیوانات کرده است. امروز به یاری علم باستانشناسی میدانیم زمانی که انقلاب کشاورزی روی میدهد۵ و انسان میتواند کشاورزی را مدیریت کرده و منابع غذایی نسبتا ثابتی برای خود فراهم کند، روستاها و سکونتگاههای دائم بوجود میآیند و شهرها و دولتها پدیدار میشوند۶. نکته مهم آن است که در حدود ده هزار سال پیش در دوران نوسنگی۷، اسکان یافتن انسان به دلیل کشاورزی و یا به عبارتی با اهلی کردن و مدیریت گیاهان پدید میآید و در این مرحله از تاریخ زیست بشری است که انسان میتواند نیازهایش و حتی بیش از نیازهای بلافصل خویش را تامین کند. تقریبا از همین زمان است که گروهی از حیواناتی را که امروزه بیشترین ارتباط را با آنها داریم اهلی میکند و بهنوعی آنها را وارد نظام زندگی خویش مینماید و با آنها روابط مختلفی برقرار میکند و بدین ترتیب این حیوانات به بخشی از زندگی انسان تبدیل میشوند. برای نمونه میدانیم که سگها در سیفی بین پانزده تا سی هزار ساله در منطقهی آسیا اهلی شدند، بزها در حدود ده هزار سال پیش در ایران، گوسفندان نیز در همان حدود در خاورمیانه، خوکها در حدود هفت هزار سال پیش اهلی میشوند و گربهها هفت هزار سال پیش در مدیترانه، مرغها شش هزار سال پیش در آسیای جنوب شرقی، خرها پنج هزار سال پیش در آفریقای شمالی، اسب چهار هزار و پانصد سال پیش در قزاقستان و شتر سه هزار سال پیش در آسیای مرکزی. همانطور که مشاهده میکنید زمان اهلی شدن جانوران تقریبا با پدید آمدن کشاورزی و بوجود آمدن جوامع کشاورز منطبق است که این همزمانی نه یک تصادف بلکه تغییر زندگی انسان با انقلاب نوسنگی است و همانگونه که انسانشناسان دولت و بطور خاص جیمز اسکات۸ بیان میکند کشاورزی و اهلی کردن محصولات کشاورزی و بوجود آمدن محصولات غذایی ثابت است که جوامع کشاورز و در نهایت دولت را ایجاد میکند زیرا که به شهر امکان وجود میدهد. کشاورزی است که در جامعه این امکان را ایجاد میکند که یک سری از افراد جامعه کار نکنند زیرا که انسان میتواند مازاد بر نیاز خود غذا تولید کند و سیستمهای معروف سه کاستی را تشکیل میدهد. در این جوامع سه کاست روحانیون، جنگجویان و کشاورزان ظاهر میشوند، کاست اول در قدرت قرار دارد و کاست سوم کاستی است که کار میکند. انسان اگر به کشاورزی دست نمییافت محتملا سرنوشت کاملا متفاوتی میداشت و بنابراین زمانی که به کشاورزی میپردازد همه چیز تغییر میکند و نظامی را بنا مینهد که در آن جانوران تبدیل میشوند به بخشی اساسی از ذهنیت و زندگیش. در همین بخش اول میتوان گفت که چگونه مسائل مختلفی که به جانوران ارتباط دارد تبدیل میشوند به موضوعات فرهنگی و کمتر اجتماعی زیرا که جانوران به نوعی از شهر طرد میشوند. بعد از ظهور انقلاب صنعتی جانوران بارکش تا زمان جایگزین شدنشان با اتومبیلها و نیروی موتوریزه، در شهر مطرح هستند اما بعد از جایگزینی حیوانات با اتومبیلها، شهرهای مدرن شهرهایی هستند که جانوران در آنها حضور چندانی ندارند. در برخی از کشورها به دلایل مختلف از جمله تقدس، مانند هند، برخی از جانوران در شهر حضور و زیست دارند و یا در برخی از کشورها خصوصا کشورهای اروپایی به دلیل سیر سبک زندگی، حیوانات خانگی مانند سگ و گربه در معنای همراه انسان بهنسبت تعداد بالایی وجود دارند، که البته این حضور بیشتر یک حضور درونی است یعنی در درون خانهها حضور دارند. از این موارد بگذریم دیگر جانوران در شهر یک حضور زنده ندارند بلکه بهعنوان یک مادهی غذایی در بخشهایی از شهر مانند فروشگاهها وجود دارند. انسان این حیوانات را بهصورت نظاممند میکشد و سلطهی انسان بر حیوانات به این شکل است که در راستای منافع خودش از حیوانات استفاده کند. پیش از شروع تمدن و شروع کشاورزی، حضور جانوران میان انسانها وجود داشته و حتی در ذهنیت و باورهای انسانها وجود داشتهاند مانند جانورانسان شکلگرایی ۹ یعنی باور به خدا یا خدایانی شبیه به حیوان یا شبیه به چیزی میان جانور و انسان. جانورانسان شکلگرایی، شبیه است به انسانانگاری۱۰ است (یعنی باور به اینکه انسان شبیه به خداست) و این را در گروهی از باورهای هندو و مصر میبینیم. این مباحث در اسطورهشناسی بسیار مطرح شده و در اسطورهشناسی جانوران نقش مهمی دارند.
از این که بگذریم باید بگوییم که جوامع کشاورز بدون بررسی جانوران قابل بررسی نیستند. در سایر جوامع هم جانوران بهصور دیگر در زندگی انسان و در رابطه با انسان قرار دارند از جمله در جوامع عشایری خصوصا عشایر رمهگردان (جوامعی که از طریق پرورش جانوران زندگی خود را تامین میکنند و جانوران نقش مرکزی در بقای این جوامع دارند).
هرچند که شهرها از جانوران خالی شدهاند اما این جانوران به پارکها و باغ وحشها منتقل شدهاند و یا بهصورت شیئیشده یعنی در شکل غذا به فروشگاهها منتقل شدهاند و بنابراین رابطهی ما با جانوران از میان نرفتهاست. افراد مختلفی بر روی این موضوع کار کردهاند، در زبان فارسی کتاب انسان و حیوان نوشتهی ژان پیر دیگار۱۱ و کتاب صادق هدایت با نام انسان و حیوان۱۲ از کتابهای مفیدند. کتابهایی که دربارهی کردارشناسی جانوران۱۳ نوشته شدهاند نیز مفیدند.
در ادامه از کردارشناسی جانوران شروع کرده و به این میپردازیم که چگونه رفتارهای انسان نسبت به طبیعت و از جمله حیوانات تنشآمیز و خشونتبار شده و ضربات این تنشآمیز شدن را در دنیای امروز میبینیم.
گروهی از مباحث مطرحشده به علوم اجتماعی مرتبط نیست و وارد حوزهی اسطورهشناسی، تاریخ، محیط زیست، جغرافیا و زیستشناسی و مباحث تحول و تطور جانوران… میشود و گروهی دیگر مستقیما به انسانشناسی مرتبط است از جمله کردارشناسی یا رفتارشناسی جانوری. از پایهگذاران کردارشناسی باید نام برد از دانشمندانی چون کنراد لورنس که در نیمهی دوم قرن نوزده و ابتدای قرن بیست در این حوزه پیشتاز بود و سپس فون فریش در اواخر قرن ۱۹ و قرن بیستم که مطالعاتی را در این باره انجام دادهاند تا به امروز که انسانشناسانی چون ژان پیر دیگار، در این حوزه کار کردهاند. ژان پیر دیگار (متولد ۱۹۴۲) مردمشناسی فرانسوی است که متخصص ایران نیز است و در عین حال متخصص رابطه با حیوانات است و دربارهی رابطهی حیوانات با عشایر خصوصا عشایر بختیاری کار کردهاست. او کتابی نوشتهاست با نام انسان و حیوان که در بالا به آن اشاره کردیم. افراد بسیار دیگری نیز بر رابطهی عشایر رمهگردان و حیوانات کار کردهاند و به این نتیجه رسیدهاند که در جوامع رمهگردان رابطهی انسان با حیوانات، یک رابطهی بسیار نزدیک و همدلانه و دوستی است.
فرانس دووال (۱۹۴۸-۲۰۲۴) نیز که کردارشناس هلندی بود و در دانشگاه اموری ِ آتلانتا تدریس میکرد و همین اواخر در گذشته، مباحث بسیار زیادی را مطرح کرده است. گروهی از مباحث مطرحشده دربارهی جانوران مباحث تاریخی هستند و به این میپردازند که چگونه رابطهی انسان با جانوران با ورود کشاورزی تحول مییابد. اهلیکردن حیوانات مانند اهلیکردن جانوران یک عمل هژمونیک است یعنی تقریبا هیچکدام از میوههایی که امروز میبینیم، شکل اصلی و اولیهی خود را ندارند و انسان در شکل آنها دخالت کرده و آنها را به شکلی که خود خواسته تغییر داده و در آنها دستبرده است تحت عنوان بهنژادی۱۴ که این بهنژادی سپس در اواخر قرن نوزده و ابتدای قرن بیستم در مورد انسانها نیز مطرح شد و گروهی از دانشمندان که مسئولیت زیادی نداشته و اخلاقی نبودند در صدد برآمدند تا بهنژادی را به انسانها نیز تعمیم دهند. در دورهی حکومت نازی انسانهای زیادی را کشته و یا عقیم کردند تا به اصطلاح خودشان انسانهای کامل و بینقصی بیافرینند.
تصحیح نژادی در مورد گیاهان و جانوران بهصورت گسترده بکار بردهشده است و مونتین در قرن ۱۶، رویکرد اروپایی را نقد میکرد و بر این باور بود اروپاییان که مردم مناطق تحت استعمار خود را وحشی میخوانند، خود وحشی هستند. آنچه را که پرورش میدهیم برای مثال یک میوه که در باغ پرورش میدهیم یک میوهی وحشی است نه یک میوهی طبیعی که بهصورت طبیعی در جنگل رشد کردهاست. این نقد معروف مونتین در مقالهی بسیار معروفش با عنوان آدمخواری در مجموعه رسالاتش منتشر شده و امروز میبینیم که نقد او درست بوده و روابط انسانها هرچه بیشتر به روابطی تنشآمیز منجر شدهاست.
در این بخش بهطور صحبت میکنیم از موضوعات مورد مطالعهی این حوزه و در ادامه بر یکی از این موضوعات که اهمیت بیشتری داشته و یافتن راه حل در آن مطرح است میپردازیم. موضوعات مطرح شده در باستانشناسی، مطالعات ادبی، بازنمایی و نمادها و نشانهها موضوعات مورد مطالعه ما نیستند و بیشتر برمیگردند به شکل تحول انسان کشاورز و روابطش با حیوانات و شکل تحول این روابط در قالب جوامع کشاورز و جوامع کوچرو و عشایری که مبنایشان بر رمهگردانی و اهلی کردن حیوانات و استفاده از حیوانات است و نه عشایر جنگجو. موضوع دیگری که بسیار مورد توجه بوده از جمله فرانس دووال به آن خیلی پرداخته است آن است تصور جدایی مطلق میان انسان و حیوان است، یعنی تصور آن بود که جایی که انسان تمام میشود، طبیعت آغاز میشود و انسان کاملا از جانور جدا است. مطالعات اخیر نشان میدهند که چنین چیزی نبوده و بسیاری از آن مواردی که فکر میکردیم خاص انسان است در حیوانات نیز وجود دارند. بنابراین باید به یک بازتعریف از فرهنگ بپردازیم و فرهنگ را صرفا یک امر انسانی ندانیم، همینطور احساسات و عواطف را. امروز به طور قطع با شواهد آزمایشگاهی و کاملا علمی میتوانیم نشان داد که جانوران عاطفه و احساس دارند و جانوران درد و رنج و اندوه و عطوفت و مهربانی را حس میکنند چه در ارتباط با انسانها و چه در ارتباط با فرزندانشان و از این نظر انسان ادامه جانوران است و نه یک نقطهی جدایی انسان از جانوران و آنچه را که در طول تاریخ به جانوران نسبت دادهایم مانند ددمنشی و توحش و … که در تصورات باستانی و حتی تا صد سال پیش نیز وجود داشت و رایج بود در حقیقت بازتاب آن چیزی است که در خود انسان وجود دارد که آنها به جانوران نسبت میدهد. درست است که در میان جانوران نیز خشونت وجود دارد اما این خشونت با یک بیرحمی بیمعنا که در میان انسانها وجود دارد و حرص و آز انسانی متفاوت است و بیشتر شکل دفاعی دارد در شکل منبعی برای حفظ حیات در جانوران. مسالهی ابزار که تصور میکردیم تنها انسان است که از ابزار استفاده میکند، یعنی از یک وسیلهی اضافه استفاده میکند تا بتواند به وضعیت بهتری برسد، در جانوران نیز وجود دارد و آن هم نه فقط استفاده از یک شی حاضر، بلکه ساخت ابزار که نمونهی بارز آن لانههایی است که جانوران میسازند. در مورد زبان میدانیم که جانوران هم نوعی از زبان و نظام ارتباطی دارند تا پیامهایی را به همدیگر منتقل کنند. این نظام در بسیاری از موارد نمادین است و با استفاده از اشکال متفاوتی از نور گرفته (مانند کرمهای شبتاب) تا استفاده از بو و حرکات بدنی (مانند بحثی که لورنس در مورد رقص زنبور عسل مطرح کرد که زنبورها از طریق این رقص مسیر را به دیگر زنبورها نشان میدهند). بحث فرهنگ جانوری امروز بسیار رو به رشد است. در بخشهای بعدی به مباحث جدید مطرحشده در این زمینه و مصداقهای فرهنگ جانوری و اهمیت آن خواهیم پرداخت. همچنین سخن خواهیم گفت از مسالهی خشونت انسان علیه طبیعت و بهطور خاص علیه حیوانات و نشان خواهیم داد که این خشونت تا چه حد ابعاد گستردهای بهخود گرفته است. بسیاری از این خشونت بیخبرند که این خشونت به دلیل انسانمحور بودنش و به دلیل شدتی که داشته به طرف خود انسان بازگشته و انسانهای امروز اکثرا از این خشونت رنج میبرند، مثلا در رنج از وضعیت اقلیمی که در آن قرار دارند، یا در بیماریهایی که دچار میشوند آنهم بهدلیل تغذیهی گسترده از جانوران، در حالی که انسان یک موجود گیاهخوار است و اصولا برای گوشتخواری ساخته نشدهاست. گروهی از پارینه- انسانشناسان از «همهچیز خوار» بودن انسان و نه گیاهخوار بودن او صحبت کردهاند. در این مورد باید گفت بحث گیاهخواری انسان را از یک سو باید به تبار و نزدیکی ژنتیکی او به میمونهای بزرگ مطرح کرد (شامپانزهها برای مثال که در حد ۹۸ درصد ساختار ژنتیکی مشترکی با انسان دارند) و از طرف دیگر موقعیت فیزیولوژیک و اندامی انسان و قابلیتها ضعیف او چه در شکار و چه استفاده از مواد غیر گیاهی. همه چیز خواری انسان در فرایند تطور او به وجود می آید یعنی استفاده از لاشه جانوران و موادی که در رودههای آنها می یافته. اما تنها با شکار و به ویژه آتش است که انسان بدل به جانوری واقعا همه چیز خوار می شود. امروز در پزشکی جدید نشان داده شده که بسیاری از بیماریهایی که انسان به آنها دچار میشود به دلیل خارج شدن او از چرخهی طبیعی است (از جمله با افزایش عمر او از حدود طبیعی گونهاش و ظاهر شدن پدیده پیری در سنین بسیار بالاتری از گونهاش) و تا جایی که شخصیت مطرحی چون الیزابت دوفونته در کتاب سکوت جانوران از حقوق موجودات و حقوق موجودات زنده سخن میگوید و آن را با حقوق بشر مقایسه میکند و آن که ما صرفا تصور کردهایم که این حقوق یک امر متعارف هستند با انسانیت و هرچه که از انسانیت خارج شود اجازه داریم هرگونه عمل هژمونیک و خشونتآمیزی را علیه آن انجام دهیم درحالیکه این اشتباه است و همین منطق اشتباه موجب شده که درنتیجهی نادیده گرفتن حقوق تمام موجودات، از سنگها، کوهها و آبها گرفته تا گیاهان و بهخصوص حقوق جانوران و اعمال خشونت علیه جانوران، خشونت را در چرخهای میان خود نیز اعمال کنیم یعنی چرخهی اعمال خشونت انسان هرچه شدیدتر و بیشتر میشود که در بخش بعدی مصداقهای آن را خواهیم گفت تا بتوانیم بفهمیم که چه چشماندازهایی جهت خروج از این وضعیت وجود دارند.
- خود و دیگری/ بخش دهم/ انسان و حیوان/ درسگفتارهای ناصر فکوهی/ ۲۱ مرداد ۱۴۰۰/آمادهسازی برای انتشار، ویرایش نوشتاری و علمی: سامال عرفانی- اسفند ۱۴۰۲
- Zoe Anthropology
- دوران پارینهسنگی یا Paleolithic دورانی است که انسان برای نخستین بار از سنگها برای ساخت ابزار استفاده کرد.
- anthropocentric
- در حدود ده هزار تا هشت هزار سال پیش
- از آنجا که مباحث مربوط به دوران سنگ و همچنین پیش از تاریخ مباحث اختصاصی شاخههای علمی دیگری از جمله باستانشناسی هستند، ما بهطور عمیق وارد آن مباحث نمیشویم و تنها به اشارهای به آنها بسنده میکنیم. البته باید یادآور شد که باستانشناسی امروزه بسیار پیشرفت کرده در حدود بیست سال اخیر در مورد روابط انسان و حیوان کارهای علمی بسیاری انجام داده است. تحقیق و تفحص دربارهی روابط انسان و حیوان از زمانی که کشاورزی بوجود میآید وارد جریان اصلی انسانشناسی میشود و اندیشیدن در این باره به شاخهی انسانشناسی باستانشناختی منحصر نمیماند.
- Neolithic
- انسان شناس متخصص حوزهی قدرت و انسان شناس آنارشیست
- Zoo anthropomorphic
- anthropomorphic
- ترجمهی اصغر کرمی، انتشارات پژوهشکده مردمشناسی
- انتشارات نشر چشمه
- ethology
- eugenics