۱- کرونا حالا دیگر نقریبا به یک بخش شناخته شده و ملموس زندگی ما حداقل در شرایط عمومی تبدیل شده است. مردم از مرحله انکار و شایعه و کتمان گذشته اند ودیگر بدنبال نفی ساختاری این ویروس نیستند. امروز اغلب تلاش می کنیم تا زندگی مسالمت آمیز با کرونا را یاد بگیریم. وجه غالب آنهم زندگی اجتماعی ماست. به نظر می رسد کرونا فراتر از تاثیرات شایع فیزیکی ، روح جوامع را هدف قرار داده و سعی کرده تا ویژگی فردمحوری خود را بر ما غالب کند. سوال مهمی که پیش می اید اینست که جامعه ایران بعد از امدن کرونا تا چه اندازه به این ویژگی تن داده و به انزوا کشیده شده است؟
پاسخ شما گویای یک گزاره به نظر من نه چندان درست است و آن اینکه جامعه کنونی ایران جامعهای است با میزان بالایی از ارتباطات و سرمایه اجتماعی که چنین نیست. من در این جا البته صرفا به فضاهای شهری که بیشتر در آنها تخصص دارم می پردازم. سرمایه و ارتباطات اجتماعی در خلاء و در موقعیتهای آنومیک یا نیمه آنومیک یعنی در محیطهایی که آسیبهای اجتماعی و تشتت میان اعضای یک جامعه زیاد باشد ( مثلا وضعیتهای دوقطبی که با آنها آشنا هستیم) بسیار ضعیف است. منظور این است که مردم علاقه چندانی ندارند با یکدیگر تعامل داشته باشند و این تعاملات وضعیت های مثبت را نمی سازد. پس دقت کنیم ما از «کمیّت» ارتباطات و سرمایه اجتماعی صحبت نمی کنیم بلکه کیفیت آن را در نظر داریم. مثال بزنم: در یک موقعیت اجتماعی آسیبزده ممکن است یک فرد با تعداد زیادی افراد دیگر رابطه داشته باشد یا از یک نوع «سرمایه اجتماعی» نیز برخورد باشد اما هیچ یک از این دو، کمکی به بهتر شدن وضعیت او نمی کنند. اثر تعاملات یا میانکنش (Interactions) هایی که ما امروز بین مردم میبینیم از نوع منفی هستند (تنش، درگیری، رقابتهای منفی ، حسادت و بدخواهی) و آنچه شاید بتوان به آن سرمایه اجتماعی در معنای بوردیویی کلمه گفت یعنی روابط اجتماعی ای که بتواند به افراد کمک کند موقعیت های بهتری پیدا کنند، آنگاه که وجود دارد نیز نه بر اساس دگردوستی و نوعدوستی بلکه بیشتر بر اساس «حسابگری» و «سودجویی» است. حال پرسش این است که چرا ما این روابط را در فضاهای شهری نداریم یا کم داریم و کیفیت ندارند. دلیل روشن است زیرا این فضاها به صورت خودکار در شهر به وجود نمی آیند، بلکه باید آنها را طراحی و ایجاد کرد.
چند مثال بزنم تا روشن شود: امروز وقتی ما می شنویم که مثلا در آمریکا یا اروپا به دلیل کرونا سیستم اقتصادی تعطیل شد و مردم خانه نشین شدند یک معنایش کاهش ارتباطات در فضاهای شهری است که چنین ارتباطاتی را اصولا ممکن می کرد: کافهها، رسئورانها، سینماها، تالارهای نمایش، نمایشگاههای هنری، و حتی وجود مکانهای پرسه زنی آمایش شده در سطح شهر … حال باید از خود بپرسیم اصولا ما چه اندازه چنین فضاهایی داشته ایم که حالا کرونا سبب تعطیل آنها شده باشد؟ پاسخ روشن است، به دلایل بیشمای که به سیاستهای کلان فرهنگی مربوط می شونند، این فضاها بسیار محدود بوده و هستند. سیاست فرهنگی در ایران در استفاده ار فضاهای شهری به شدت نادرست بوده است و حتی در ساده ترین شکل استفاده از این فضا برای ایجاد رضایت و شادمانی و نشاط که با یک آمایش فضاهای شهری و ایجاد جوّ شاداب در آنها ایجاد می شود که به پرسه زنی امکان دهد، ناموفق بوده است. از این رو، به گمان من کرونا برای ما تاثیر چندانی بر این گونه ارتباطات ندارد. اینکه مردم باید وسایل حمل و نقل عمومی که اغلب از آنها ناراضی هستند را بگیرند، از مغازه هایی که نه شکل و قیافهای مرتب دارند و نه از لحاظ قیمت اجناس و تورم هولناک آنها را هر روز افسرده تر می کند، خرید کنند و یا کارهای اداری خسته کننده و توان فرسا اغلب غیرکارا و پردردسر و بیفایده را انجام دهند، یا در محیط های کاری حاضر شوند که اغلب از آنها رضایت ندارند. این ها مواردی است که مردم ما با کرونا از دست داده اند. و فکر نمی کنم کسی چندان از نفس ِ این امر ناراضی باشد. تنها چیزی که اسباب نارضایتی می شود، این است که چه کار حرفه ای و چه کارهای اداری، از لحاظ تامین درآمد لازم هستند و اگر مردم نتوانند آنها را انجام دهند گرفتار بی پولی یا دردسر های اداری می شوند. وگرنه مطمئن باشیم که همه با کمال میل در خانه می ماندند. یا حداکثر به یک پارک رفتن راضی می بودند. بنابراین، در یک نتیجه گیری کوتاه بگویم آنکه ما وحشت داریم کرونا بر جامعه ما وارد کند، پیش از این وارد شده و افراد به دلیل کمبود و نبود فضاهای تجمع و شادی نشاط و تفریح شهری به آن وادار شده اند و دلیل افسردگی عمومی جامعه نیز همین است. و اتفاقا کرونا در خانه ماندن را توجیه می کند. البته اگر منظورمان از انزوا گروهی از روابط جمعی و به ویژه خانودگی باشد، درست است که روابط خانوادگی که تا پیش از کرونا نیز به شدت ضربه خورده بودند، شاید تا حدی باز هم بیشتر ضربه بخورند. اما با روابط خانوادگی نمی توان جامعه مدرن و به روز ایجاد کرد. مشکل نه در آن روابط بلکه در فضاهای مهمی چون دانشگاه و مدارس است که تعدادشان زیاد است و از جمله محلهای تجمع و اجتماعی شدن (ولو نه چندان مطلوب) بودند و حال از کار افتادهاند و یا همان تعداد معدود کافه و تئاتر و تالار نمایش انگشت شمار هم دیگر در دسترس نیستند.
بنابراین من فکر نمی کنم «انزوا» واژه درستی برای آسیب جدیدی باشد که در این دوره بر افراد وارد می شود و بیشتر می توانم بگویم «حبابی شدن» جامعه، یعنی فرو رفتن افراد در حباب های محافظت کننده و به وجو آمدن تکههای پراکندهای که علاقمند به همزیستی با یکدیگر نیستند و تلاشی برای وضعیت بهبودی که همگان و با هم بتوانند از آن بهره ببرند نخواهند کرد، یکی از ثمرات این دوره خواهد بود.
۲- یکی از مهم ترین خصیصه های این ویروس میل به قرنطینه شدن و فاصله گرفتن از آدم هاست. ارتباطات اجتماعی تحت تاثیر این ویروس به چالش کشیده شده است.در ظاهر این ویروس یک مساله بهداشتی است، اما درباطن افرادی که به ویروس دچار می شوند، حتی اگر از نظر جسمی بهبود پیدا کنند هم تمایل کمتری به ادامه ارتباطات اجتماعی دارند و به نوعی جامعه گریز می شوند.اساسا بیماری های جسمی در سطح پاندمیک و اپیدمی میتوانند بر روابط اجتماعی میان افراد تاثیر منفی یا مثبت بگذارند؟
صد در صد چنین است. در ادامه بحثی که داشتم اگر ما از وجود فضاهای اجتماعی کننده در شهر صحبت می کنیم، این صرفا یک بحث آکادمیک و نظری نیست. پرسش این است که افراد کجا باید رفتارهای اجتاعی را بیاموزند، یا حتی برای تداوم جامعه کجا باید یکدیگر را بشناسند. موضوعی مثل ازدواج را در نظر بگیریم که برای جامعه ای همچون جامعه ما که ۷۰ درصد جمعیت در سنین جوانی هستند، حیاتی است و همه می دانیم وضعیت ازدواج و باروری در ایران بسیار نامطلوب و آمار طلاق بالاست. دلیل چیست؟ دلیل اصلی آن است که ازدواج به سبک سنتی، یعنی انتخاب طرفین ازدواج از طرف خانواده ها، دیگر امکان پذیر نیست و هیچکس حتی در بسیاری از خانواده های سنتی، دیگر زیر بار این ازدواج ها نمی رود، ولی ازدواج به سبک جدید، نیز تا فضاهای شهری برای آشایی بین جوانان وجود نداشته باشد نمی تواند اتفاق بیافتد. و البته من اینجا سخنی از سایر مشکلات که اشرافی گری و اقتصاد نولیبرال به وجود آورده و ازدواج را ناممکن کرده، نمی گویم؛ ولی می خواهم بگویم حتی اگر ما آن مشکلات را هم نداشتیم، کمبود فضاهایی که تبادل اجتماعی بتوانند در آنها انجام بگیرند، هولناک و با بیماری کرونا ناتوانی روانی آدم ها به برقراری ارتباطی که در آن بسیار ضعیف بودند، چون تمرین نداشتند، باز هم کمتر می شود.
به نظر من «جامعه گریزی» واژه شاید مناسبی باشد که صرفا به بیماری مربوط نمی شود و گفتم در جامعه وجود داشته و شاید بتوانم بگویم نبود مهارت های ارتباطاتی و عدم تحمل دیگری در اینجا اساسی است. از خود بپرسیم چرا ما «دیگری» را تحمل نمیکنیم و جرا باید تحمل کنیم. منظورم از دیری کسی است که شبیه ما نیست، رفتار و زبانش متفاوت است، عادات و علایقش با ما فرق دارد؟ چرا باید دیگری برای ما مهم باشد، زیرا ما به دیگری و دیگری به ما هویت می بخشد. اما زندگی با دیگری یعنی همزیستی شهری را باید آموخت. بیماری کرونا با انزوایی که به وجود می آورد هم به مردم گریزی و دوری گزینی هر چه بیشتر از دیگری را دامن می زند و هم شاید از آن بدتر به گروهی از جماعت های پیش شهری که در شهر باید قاعدتا جای خود را به جماعتهای جدید شهری و اجتماعی می دادند دامن می زند، مثلا به روابط میان گروههای محدود خویشاوندی. رابطه با خانواده خیلی هم خوب است، اما اگر کسی در یک شهر میلیونی خواسته باشد صرفا با خانواه اش زندگی کند بیشک به خود و به دیگران ضربه می زند. این حالت تدافعی گرفتن نسبت به بیرون و در لاک خود ماندن و اغلب درون جماعتهای پیش مدرن ماندن ، ضربه سختی خواهد بود که در آن بیماری کرونا نیز نقش خواهد داشت.
۳- یک فرضیه هم اینست که این نوع ویروس درواقع به سراغ ویژگی های نهفته ای رفته که در درون جامعه ما وجود داشته است و حالا با این تلنگر به بیرون درز پیدا کرده . مثلا کاهش اعتماد اجتماعی چه نسبت به طبقه قدرت و چه در برابر طبقه ثروت که بعد از آمدن کرونا به بحث روز جامعه تبدیل شد. عده ای در ابتدا نگاه خوشینانه ای نسبت به درگیری و شیوع آن داشتند و از این نظر که بین همه گروه ها و افراد یکسان است، آن را یک ویروس عدالت محور می دانستند تا بعد که بحث درمان ، واکسن و نوع مواجهه با این ویروس نشان داد ظاهرا آنطور که باید هم به برابری اعتقادی ندارد و دوباره بر شکاف طبقاتی و اجتماعی دامن زد. اما حتی شروع همین بحث هم نشان می دهد نوعی نگاه ضعیف کشی در جامعه ما وجود داشته که حالا به این بهانه سرباز کرده است .آیا اعتماد اجتماعی در این چند ماه (پس از کرونا) تقویت شده است یا تضعیف؟
این بحث چه در ایران و چه در جهان نوعی «زیباسازی» فریبکارانه است که نه با واقعیت امروز انطباق دارد و نه با واقعیت تاریخی از موارد مشابه از آنفولانزای اسپانیایی سال ۱۹۱۸ بگیرید تا تمام مصیبت هایی که در طول صد سال گذشته بر سر ما و یا در این و آن سوی عالم بر سر جهانیان آمده است. در آنفولانزای اسپانیایی میزان مرگ و میر در کشورهای فقیر میلیونی بود، اما کشورهای ثروتمند، چند صد هزار نفر فراتر نمی رفت. امروز نیز همین طور است. حتی در خود هر گروه از این کشورها نیز برابری وجود ندارد. مثلا می دانیم در آمریکا که یکی از مراکز اصلی کرونا در حال حاضر است، قربانی اصلی این بیماری افراد رنگین پوست و به ویژه سیاه پوستان هستند. زیرا شرایط زندگی بدتر ی داشته اند، بیشتر مبتلا به بیماری های پیش زمینه ای و از شرایط زندگی نامطلوبی برخوردار بوده اند. در کشور خود ما هم، می توانیم بگوییم که همه، در یک شرایط قرار ندارند. کسانی که خانه های بزرگتر و بهتری دارند می توانند ماه ها در خانه خود بدون کمترین مشکلی بمانند و زندگی کنند و از خطر به دور باشند، بدون اینکه نه برای کار کردن و نه برای خرید کردن نیاز به خروج از منزل داشته باشند؛ برعکس کسانی که برای زندگی کردن وابسته به کار روزانه هستند؛ پس انداز ندارند و یا اصولا خانه شان کوچک و ماندن در آن، در طولانی مدت، ممکن نیست ناچارند از خانه خارج شوند. وقتی از شیوه های کاری مثل «دورکاری» هم صحبت می کنیم باید متوجه باشیم برای یک استاد دانشگاه یا یک معلم و ویسنده و مشاغل فکری ممکن است این کار میسر باشد اما چطور یک کارگر کارخانه یا یک مامور نظافت در شهر می تواند «دور کاری» کند؟ بنابراین اینکه مثال بیاوریم که این سیاستمدار، آن نخست وزیر و این شخص ثروتمند نیز به این بیماری مبتلا شده اند گویای برابری در مقابل آن نیست. اما اگر نظام های بهداشتی مان را به سوی ارتقا بهداشت عمومی و همگانی و نه سرمایه گذاری در آینده نظام های پزشکی نخبه در مقابله با بیماری های خاصی که اغلب اقشار فرادست دغدغه آنها را دارند نبریم، می توایم در آینده نظام هایی داشته باشیم که افراد در آن در سلامتی و بیماری با یکدیگر اختلاف کمتری داشته و در نتیجه جامعه روی آسایش و صلح اجتماعی و رفاه بیشتری را ببیند.
۴- در کنار تمام بحث هایی که درباره کرونا می شود، این موضوع کمتر مورد توجه قرار گرفته است چگونه فردی که ۱۴ روز تمام را به اجبار در قرنطینه می گذراند و به نوعی به این حالت طرد شدگی ناخواسته تن داده و از مردم و حتی خانواده اش دور می شود، می تواند از این انزوا خارج شود. قطعا اگر موارد قرنطینه کم بود می تواسنتیم از کنار آن بگذریم، اما در شرایطی که تعداد مبتلایان روز به روز درحال افزایش است و این روند نیز ادامه دار پیش بینی شده قطعا تعداد زیادی از مردم در شرایط مشابه قرار می گیرند و اگر بخواهیم در سطح کلان ببینیم می تواند در بلند مدت تاثیر متفاوتی بر ارتباطات میان افراد بگذارد. اساسا تا چه اندازه این ارتباطات هدف تغییر وتحولات قرار می گیرد و آیا به سمت بهتر شدن می رود یا بدتر شدن؟
اساسا اعتماد بین مردم و مسوولان است. مثالی از کشورهای توسعه یافته می زنم تا ببینید این صرفا مسئله ما نیست کشورهای اروپای عربی و آمریکا تقریبا همزمان با بیماری روبرو شدند (در ژانویه ۲۰۲۰) اروپا قرنطینه سختی بر قرار کرد و و تقریبا تمام مشاغل را تعطیل کرد اما چون سیستم بیمه و حقوق بیکاری و حمایت از اقشار ضعیف در آن سالیان سال است به یک رول عادی تبدیل شده و توانست قرنطینه را با جدیت اجرا وسپس مرحله به مرحله از آن بیرون بیاید و امروز وضعیت نسبتا عادی دارد مگر آنکه موج دوم از راه برسد، که برای آن نیز بسیار آماده تر هستند. اما در آمریکا وضعیت دقیقا برعکس بود، زیر ساختهای عدالت اجتماعی، بیمه ، حقوق بیکاری و غیره سبب شد که ویروس همچون یک کشور جهان سومی به آن ضربه زده و آن را امروز به مرکز جهای کرونا ویروس تبدیل کند. در این کشور دقیقا به همین دلیل نتوانستند قرنطینه کامل اجرا کنند و اگر در اروپا به قول متخصصان بهداشت تعطیلی کارها در حد ۹۵ درصد و به مدتی حدود دو ماه اتفاق افتاد در آمریکا این ارقام ۵۰ درصد و کمتر از چهار هفته بود. البته باید اضافه کرد که آمریکا با مشکل اساسی در رهبری هم روبروست، زیرا ترامپ فردی کاملا بی کفایت است و مدیریت مقابله با بیماری عملا به فرمانداران هر ایالت سپرده شد، این جا بود که فرماندار نیویورک توانست با یک سیاست سخت قرنطینه تین شهر میلیونی را در عرص کنار از شش هفته با حال عادی برگرداند در حالی که در ایالات جنوب که اغلب فرماناران جمهوریخواه هستند، وضعیت هر روز بدتر می شود. منظورم آن است که اگر اعتماد میان مردم و مسئولان وجود داشته باشد، قرنطینه ضرورتا ضربه شدیدی نمیزند و برعکس. در ایران متاسفانه ما یک دور باطل داریم عدم اعتماد مردم به مسئولان که خود سبب عدم مسئولیت مردم در قبال یکدیگر نیز می شود. در نتیجه در این چرخه باطل دائما وضعیت بدتر می شود. پس صرف در خانه بودن نیست که ضربه میزند ولی باید افراد اعتماد داشته باشند که مسئولان به درستی از آنها چنین کاری را می خواهد و در عین حال همبستگی اجتماعی و دگر دوستی و نوع دوستی نیز در حد بالایی باشد تا افراد صرفا به خود و خانواده خود فکر نکنند که متاسفانه این همان چیزی است که به آن، فرهنگ شهروندی می گوییم و در مردم ما بسیار پایین است. در این شرایط زمانی که بیماری واقعا کاهش یابد، هرچند ارتباطات بازسازی می شود اما به نظر من آسیب باز هم بیشتری از پیش می خورند و زمینه برای این چرخه که از آن نام بردم باز هم بیشتر می شود. اینجا باید دولت از یک سو و سازمانهای دولتی از سوی دیگر وارد شوند و شهر را به بخشی از زندگی تبدیل کنند که دوست داشتنی باشد تا بتوانند مشکلات را حل کنند و این ایجاد تعلق ساکنان به زیستگاهشان ممکن نیست جز با بالا بردن دائم و شدید آزادی های اجتاعی و بازبینی و طراحی و آمایش کاملا متفاوت شهرهایی که در آ«ها زندگی می کنیم.
۵- از یک نگاه می توان به تاثیر هنجارهای اجتماعی در کنترل یک وضعیت ناخوشایند پرداخت. اینکه کنترل های اجتماعی که قبلا وجود نداشته حالا شدت گرفته و مردم باید به هنجارهایی تن دهند که بیش از این حتی در تصوراتشان هم نبوده است. مثل اجبار به ماسک زدن در اماکن و فضاهای عمومی! جامعه ایران در مواجهه با این کنترل بیرونی در ابتدا مقاومت نشان داد وما شاهد بودیم که تعداد زیادی در برابر این اجبار، هنجار شکنی می کردند اما در ادامه این روند کاملا درونی شد وحالا حدود ۹۰درصد مردم به این هنجار واکنش مثبت نشان می دهند. به نظر می رسید این پذیرش بیش از آنکه از طرف نهادهای بیرونی ایجاد شده باشد یک جنبش فراگیر مردمی بود که از سطح آگاهی مردم ریشه می گرفت و نشان می داد که می توان بر این آگاهی تکیه کرد. البته به شرط آنکه زمینه این آگاهی در جامعه فراهم شود. اینطور نیست؟
بدون آنکه بخواهم نظری عمومی بدهم چون برای این کار نیاز به تحقیقات میدانی و دقیق است، باید بگویم در کشورهایی مثل ایران معاصر که در آنها سنتهای گفتگو و مبادله اندیشه، و فضای باز سیاسی درونی و گسترش و عمق کافی نیافته باشند و در مردم درونی نشده باشند، اعتماد اجتماعی پایین و عموما انضباط و نبعیت افراد از ضوابط بر پایه ای به جز قوانین و حتی عرف صورت میگیرد. اولا ما چون کشورهای اروپای غربی به شیوههای قانونی و دموکراتیک اطاعت از دولت عادت داریم و بنابراین بسیاری از قوانین برغم شدت و حتی مبالغهآمیز بودن ِ مجازاتها، اصولا کارایی و قابلیت اجرا ندارند؛ ثانیا ما واقعا یک سنت اقتدارگرای طولانی نظیر تزاریسم در روسیه را که سپس با کمونیسم شوروی ادامه یافت را هم تجربه نکردهایم و آن ملیگرایی پوپولیستی که در پهنه روسیه قدمتی تاریخی دارد، در اینجا وجود خارجی نداشته؛ و ثالثا میتوانم بگویم که در ایران اطاعت بر اساس سنتهای اغتقادی قدرتمند روی مدل کنفوسیونیسم که مثلا در چین میبینیم حزب کمونیست با استفاده از آن سپس قدرت توتالیتر خود را بنا کرد، وجود نداشته. نتیجه آنکه همان طور که اغلب شاهدش هستیم، بی انضباطی، بی مسئولیتی، جدی نگرفتن مسائل جدی، و برعکس تنش و درگیری بر سر مسائل سطخی، و عدم تبعیت از ضوابط بسیار رایج است. به همین دلیل و البته دلایل بسیار دیگر نیز بوده که دولت در ایران در دوره کرونا تقریبا هرگز نتوانست یک قرنطینه جدی برقرار کند. تجربه پیشگیری به وسیله ماسک هم همین است. در بسیاری از مردم ما ترس از یک مجازات بلافصل، عامل اصلی اطاعت است و نه حتی تصور یک مجازات مفروض دوردست. و از آن بدتر، عامل اطاعت حفظ تصویر بیرونی (در واقع حفظ آنچه دوست دارند به آن خودنمایی بکنند) ممکن است کسی را به اطاعت وادارد و نه باور به انصباط، براساس عقلانیت، یا اقتدارگرایی یا مبانی اخلاقی. البته این در مردم صادق نیست: بسیاری از افراد بسیار عقلانی و معتقد هم در ایران وجود دارند که یکی یا چند مورد از این منابع ایجاد اطاعت و تنظیم رفتارهای خود را در خویش دارند، اما در میانگین جامعه چنین چیزی نداریم. آنچه شما نیز با عنوان عمومی شدن یک رفتار به دلیل تکرارش می گویید، متاسفانه به نظر من نشان دهنده درونی شدن نیست و بیشتر ریشه در همان ترس از اطاعت بلافصل و یا ترس از دست رفتن تصویر ساختگی بیرونی افراد که خودشان از خود ساختهاند، قرار دارد. بهترین روش برای آنکه مردم رفتار درست را انجام بدهند روش های عقلانی است اما بدون فضای باز سیاسی و پیوسته و تجربه گاه چند نسلی دموکراسی چنین چیزی ممکن نیست.
۶- آیا ما می توانیم این مدل را به سایر سطوح تسری دهیم و مثلا در حوزه های دیگر اجتماعی از این فرایند آگاه سازی در جهت تقویت هنجارهای اجتماعی استفاده کنیم؟
بدون شک چنین است. برای آنکه یک جامعه بتواند تعادل، رشد و شکوفایی داشته باشد، پیش از هر چیز نیاز به منابع طبیعی و انسانی دارد که ما از هر دو به وفور برخورداریم، یعنی هم کشوری به شدت غنی از لحاظ منابع زیر زمینی، نفت و گاز و زمین های قابل کشت داریم و هم از لحاظ منابع جمعیتی کشوری بسیار جوان، ولی از طرف دیگر چنین پهنه ای نیاز به مدیریت درست دارد و مدیریت خود لزوما امری شخصی نیست بلکه مدیر خوب باید مشاوران خوبی داشته باشد و این ها به نظر من باید از میان متخصصان علوم اجتماعی انتخاب شوند که هم پیشینه تاریخی یکی فرهنگ را بدانند، هم موقعیت کنونی آن را خوب بشناسند و هم با فرهنگهای دور و نزدیک با آن آشنا باشند تا از استفاده از روش های غیرکارا پرهیز کنند و وقت و ثروت کشور را به باد ندهند. من فکر می کنم از جمله مشکلات اساسی ما یکی خودمحوربینی شدیدمان است که این امر البته در خیلی از تمدن های قدیمی مشاهده می شود که به دلیل پایداری تاریخی میراث بزرگی دارند و تصورشان این است که برخورداری از یک میراث بزرگ لزوما به آنها موقعیت برتر می دهد ولو با مدیریت ضعیف و کمبود عقلانیت و آزادی که چنین نیست. مشکل دیگر ما نیز در ارتباط ضعیفمان با جهان است که خود ناشی از کمبود فضاهای ارتباطی درون جامعه مان است. ایران کشوری است با پیشینه بسیار طولانی از ثنویت گرایی (یعنی سیاه و سفید دیدن چیزها و قائل نشدن پیوستارهایی میان موقعیت های متضاد) اما این امری ناگزیر نیست و می توان این ضعف را تحلیل و ترمیم کرد. هر اندازه ما یکدیگر را بهتر و بیشتر تحمل کنیم و به یکدیگر آزادی بیشتری برای زندگی و ابراز عقیده بدهیم با جهان نیز بهتر می توانیم کنار بیاییم و در این گونه شرایط بحرانی مشکلات کمتری خواهیم داشت و برعکس.
۷- کارشناسان می گویند که کرونا همچنان با ماست و قطعا تا اوایل سال آینده هم نمی توانیم به آمدن واکسن دلخوش کنیم. طولانی شدن این روند و کاهش سطح تعاملات اجتماعی و ارتباطات درون خانوادگی که حالا بهانه های آن مثل ولیمه، عروسی وعزا هم گرفته شده در آینده چه تبعاتی برای ما دارد. ایا می توان پیش بینی کرد که جامعه ایران به سمت فردگرایی و خود محوری گرایش پیدا می کند؟ بویژه اینکه در این مدل افراد باید یاد بگیرند که از پس زندگی خود به تنهایی بر آیند و متکی به دیگران نباشند. چه آنکه هر نوع ارتباطی ولو اندک می تواند به سلامتی شان لطمه بزند و ما نمونه این رفتار را در مواجهه با بیمارانی می بینیم که به ناچار باید اصول مراقبت های شخصی را یاد بگیرند چراکه امکان نزدیک شدن به دیگران وجود ندارد.ممکن است در اینجا به فضای مجازی به عنوان تنها جایگزین تعاملات اجتماعی اشاره شود. اما آیا در جامعه ای که همچنان سنت بر مدرنیته غلبه دارد، شبکه های اجتماعی قدرت نفوذ بر ارتبااطت اجتماعی را دارند و ایا اساسا غلبه فضای مجازی بر واقعی بدون تبعات منفی است؟
اینکه چنین گونهای از اپیدمیها، دستکم چند سال طول می کشند، جای هیچ تردیدی ندارد. خوش بینانهترین پیش بینی ها رسیدن به یک واکسن را به ابتدای سال میلادی جدید موکول میکنند و توزیع واکسن و رسیدن به یک تعادل دوباره را به سال بعدش. اما باید دانست که عوارض اقتصادی و اجتماعی سالها با ما خواهند بود. به نظرم در کنار درس گرفتن از جنبههای منفی این بیماری و صدماتی که وارد کرده ،می توانیم این عوارض را صرفا در جنبه های منفیشان نبینیم و از آنها هرجا ممکن است درسهایی مثبت را هم برای تغییر سبک زندگی خود بگیریم. چند مثال می آورم: ۱- تغییر رفتار ما با طبیعت و کاهش فشار بر طبیعت برای رسیدن به آنچه خوشی صرفا خودمان می دانیم بدون اینکه به هیچ یک دیگر از موجودات توجه کنیم. ۲- لزوم رعایت بهداشت و گروهی از رفتارهای خاص در شرایطی که تراکم های زیستی بسیار بالا به وجود آورده ایم و اصولا پرهیز از بالا بردن این تراکم ها و اجتناب از ایجاد تراکم های دیگر در قالب شهرهای بسیار بزرگ و کلان شهر. ۳- پرهیز از مصرف بی رویه مننابع و گروهی از رفتارها مانند گسترش بی رویه گردشگری و توریسم که می دانیم حتی پیش از کرونا بسیاری از شهرهای جهان را با مشکلات بسیار بزرگ روبرو کرده بود. ۴- کاهش سطح موتوریزه کردن شهرها، عادت به یک زندگی ساده تر و شهرهایی کوچکتر با سطح پیاده بزرگتر. و شاید بتوانم بیافزایم: دانستن قدر یکدیگر و همزیستی میان انسان ها که امروز با انزوای کامل به آن پی میبریم که که ما چقدر به یکدیگر نیاز داریم. درک این مسئله به نظر من به عنوان یک انسان شناس، واقعا اساسی است. انسانها به یکدیگر و به دیگران متفاوت با خودشان نیاز دارند تا بتوانند خود را هم تعریف کنند. باید شیوه هایی از زندگی و جامعه را مد نظر داشت که بتوان این همزیستی را برای همه ممکن کند. این کاری شدنی است فقط باید در آن اراده کافی داشته باشیم.
مصاحبه با روزنامه ایران
پانزدهم مرداد ۱۳۹۹