جیمز فریزر: شاخه زرین انسان‏شناسى

 

«شاخه زرین»اثر سر جیمز جرج فریزر(۱۸۵۴-۱۹۴۱)، که نخست در دو مجلد و سرانجام در دوازده مجلد در سال ۱۸۹۰ به انتشار رسید، براى او شهرتى گسترده به همراه آورد و به معروف‏‌ترین اثر تاریخ انسان‌‏شناسى و یکى از مشهور‌ترین آثار تاریخ ادبیات جهان بدل شد که در آن به موضوعاتى چون تابو، توتمیسم، جادو، اشکال ابتدایى قدرت، باور‌هاى اسطوره‌‏اى، افسانه‌‏ها، و باورهاى مردمى اقوام گوناگون پرداخته شده‏است. این اثر همچنین به فریزر امکان داد که کرسى انسان‏‌شناسى اجتماعى دانشگاه لیورپول را در سال ۱۹۰۷ از آنِ خود کند. «شاخه زرین» که عنوان فرعى آن «مطالعه تطبیقى بر ادیان» بود، به‏شکلى کامل نظریه تطورى فریزر را درباره خط سیر تاریخى اندیشه انسانى با بهره گرفتن از تعداد بى‏‌شمارى داده‌‏هاى مردم‌‏نگارى، که از فرهنگ‏‌هاى سراسر جهان گرد آورده بود، ارائه مى‌‏داد. خط سیرى که در آن «جادو» به‌‏مثابه شیوه اندیشه مردمان ابتدایى پنداشته مى‌‏شد. جادو به باور فریزر، در مرحله‌‏اى پیش از «دین» قرار مى‏‌گرفت و در مرحله پس از آن به «دانش» منتهى مى‌‏شد که آن مرحله را خاص جهان مدرن مى‌‏دانست. البته باید توجه داشت که در قرن نوزدهم چنین شیوه‏‌هایى در اندیشه کاملاً رایج بودند و غلبه تطور‌گرایى در همه حوزه‌‏هاى علمى از علوم طبیعى گرفته (داروین، والاس) تا فلسفه و علوم اجتماعى (کنت، سن‏سیمون، هیوم…) مشاهده مى‏‌شد. سرانجام نیز ترکیب این نگرش با نوعى تاریخ‏‌گرایى فلسفى (به‏ویژه در هگل) همراه بود که تا اندازه‌‏اى زیاد حرکات اروپایى در توسعه استعمارى را توجیه و آن حرکات سود‌جویانه را با عنوان تمایلاتى «تمدن‌‏ساز» معرفى کرد. اندیشه فریزر در این میان، در تحلیل باورهاى ابتدایى البته بسیار تحت تأثیر مطالعه کتاب «فرهنگ ابتدایى» (۱۸۷۱) اثر ادوارد برنت تایلور، انسان‏شناس بریتانیایى، قرار داشت و اصولاً همین تأثیر بود که فریزر را، که تحصیل‏‌کرده حقوق بود، به کلى و براى همیشه از این حوزه جدا کرد و به‏سوى مردم‌‏شناسى کشاند.
بعد‌ها رویکرد تایلورى – فریزرى نسبت به تسلسل جادو، دین، و دانش تا اندازه‏‌اى در آثار امیل دورکیم، به‏ویژه در «اشکال ابتدایى حیات دینى»، و مارسل موس، به‏ویژه در «یک نظریه عمومى درباره جادو»، تداوم یافت و حتى به‏نوعى، بازتابى از آن افکار را در آثار دیگر مردم‏‌شناس فرانسوى، لوسین لوى برول، و مفهومى که او نخستین بار ابداع کرد و به مردمان «جوامع اولیه» نسبت داد؛ یعنى «ذهنیت ابتدایى» مى‌‏بینیم. آن‌‏چه فریزر و دورکیم ذهنیتى جادویى مى‌‏دانستند، در نگاه لوى برول نوعى موقعیت ذهنى «پیش از منطق»(۵۴) بود و اندیشمندى چون زیگموند فروید حتى ابایى نداشت که آن را با حالت «کودکى» و «جنون» انطباق دهد. با این وصف، مطالعات میدانى و عمیق‌‏ترى که در سال‌‏هاى بعدى بر جوامع موسوم به ابتدایى انجام گرفتند، تقریباً کل چنین رویکرد‌هایى را به زیر سؤال بردند و آن‏‌ها را حاصل خود‌محوربینى‏‌هاى اروپایى‌‏ها دانستند. نخستین حملات در این زمینه و علیه انسان‏‌شناسان نسل اول، همچون فریزر و تایلور، به‏وسیله شاگردان خود آن‏‌ها انجام شد. انسان‌‏شناس بریتانیایىِ لهستانى‌‏تبار، برونیسلاو مالینوفسکى (شاگرد فریزر)، و اوانس پریچارد (شاگرد مالینوفسکى) با تکیه بر مطالعات میدانى خود، جادو را بیش از هر‌چیز در ابعاد کارکردى آن مورد تحلیل قرار دادند و هر نوع تفسیر از آن به‌‏مثابه یک شکل «ابتدایى» از نوعى «تقدس استعلایى» را مشکوک دانستند.

اما این انتقاد‌هاى بسیار سخت که از زمان حیات خود فریزر آغاز شدند و تا امروز تداوم یافتند، هرگز سبب آن نشدند که شاخه زرین ارزش تاریخى خود را از دست بدهد. این ارزش دو بُعد اساسى دارد: نخست اثر‌گذارى گسترده آن نه‌‏فقط در حوزه علوم انسانى که در حوزه ادبیات – چنان‏‌که ت.س.الیوت و توماس مان از تأثیر عمیق آن بر خود سخن گفته‌‏اند – و سپس اهمیت اساسى آن در ارائه الگویى براى طبقه‌‏بندى داده‌‏ها و عناصر بى‏‌شمار و پراکنده مردم‏‌نگارانه براى رسیدن به امکان انجام یک مطالعه تطبیقى. از این رو، شاخه زرین هنوز، پس از گذشت بیش از صد‌سال، اثرى خواندنى و شگفت‌‏انگیز باقى مانده است و به‏همین دلیل نیز پیوسته به زبان‏‌هاى مختلف جهان تجدید‌چاپ و به بازار نشر وارد مى‌‏شود.

در متن زیر که از این کتاب برداشته شده است، فریزر به تشریح شباهت‌‏هاى میان جادو و علم مى‌‏پردازد و در هر دو آن‏‌ها تمایل انسان‌‏ها را به یافتن قوانین طبیعى و به‏کار‌بردن آن قوانین در جهتى خاص ارزیابى مى‏‌کند. مى‏‌دانیم که در سراسر قرون‌‏وسطاى اروپایى، جادوگران پیشگامان اندیشه‌‏هاى علمى – تجربى بودند و بسیارى از آن‏‌ها به‏همین دلیل در دادگاه‌‏هاى تفتیش عقاید محاکمه شدند و به آتش جزم‌‏اندیشى سوختند. فریزر نیز به‏گونه‏‌اى بر همین ذات یکسان علم و جادو به سلطه‌‏یافتن بر طبیعت، انگشت مى‌‏گذارد و درضمن به‏گونه‌‏اى غریب میان مرحله‌‏اى نخست در تطور (جادو) و مرحله‌‏اى نهایى از آن (دانش) پیوند برقرار مى‏‌کند:

 

زمانى که جادو را در شکلى خالص و تحریف‌‏نشده درنظر بگیریم، آن را بر این پیش‏‌فرض استوار مى‌‏بینیم که در طبیعت، پدیده‏‌ها مى‏‌توانند بدون آن‌‏که دست عاملى شخصى یا معنوى در کار باشد، به‏گونه‌‏اى ناگزیر و تغییر‌ناپذیر در تسلسلى مشخص مشاهده شوند. از این رو، مفهوم اساسى جادو از همه لحاظ به علم جدید شباهت دارد. کل نظام، یکپارچه بر باورى در آنِ واحد ضمنى و واقعى و مستحکم استوار است که به‏صورت یک طبیعت هماهنگ و یک شکل وجود دارد. جادوگر مطلقاً اعتقاد دارد که علت‏هاى یکسان، بدون استثنا به معلول‌‏هاى یکسان منجر مى‌‏شوند. او معتقد است که اگر مراسم را به‏شکل مناسب و در همراهى با اعمال سحر‌آمیز لازم انجام بدهد، به‏‌ناگزیر به هدف موردنظر خواهد رسید، مگر آن‏که سحر جادوى جادوگرى قدرتمند‌تر در‌پى از کار‌انداختن جادوى او باشد.

با این وصف، جادوگر به دخالت نیرو‌هاى ما‌فوق طبیعى باور ندارد، او به خواهش و تمنا از موجودى بوالهوس نمى‏‌پردازد و خود را در برابر الوهیتى هراسناک تحقیر نمى‏‌کند.

اما باید توجه داشت که قدرت بزرگى که جادوگر خود را از آن برخوردار مى‌‏بیند، نه قدرتى دل‌‏خواه است و نه نا‌محدود. او تنها قادر است آن قدرت را در صورت انطباق کامل و دقیق خود با ضوابط هنر خویش به انجام رساند، هنرى که مى‌‏توان آن را هنر قوانین طبیعت به‏گونه‌‏اى که او آن را درک مى‏‌کند، دانست. بى‏‌توجهى به این ضوابط یا زیرپا‌گذاشتن آن‌‏ها در کوچک‌‏ترین حدى، جادوگر ناماهر را با شکست و با بزرگ‌‏ترین خطرات رو‌به‌‏رو مى‏‌کند.

اگر جادوگر ادعا مى‏‌کند بر طبیعت سلطه دارد، این صرفاً سلطه‌‏اى قانونى است که گستره‌‏اى به‏دقت محدود‌شده دارد و در چارچوب مشخص روش‏‌هاى باستانى قرار مى‌‏گیرد. بنابراین، مى‌‏بینیم که میان درک جادویى و درک علمى از جهان، نزدیکى زیادى وجود دارد. در هر دو این درک‏ها، تواتر وقایع به‌‏مثابه امرى کاملاً منظم و مطمئن فهمیده مى‌‏شود که به وسیله قوانین تغییر‌ناپذیر تعین یافته‏است، قوانینى که مى‌‏توان با دقت آن‌‏ها را استخراج و محاسبه کرد. همه بوالهوسى‏‌ها، اتفاق‌‏ها، و حوادث خارج از حوزه این درک از طبیعت قرار مى‌‏گیرند. هر دو این درک‏‌ها ظاهراً براى کسانى که به دلایل درونىِ کارکرد این دستگاه بزرگ و پیچیده که ما جهان مى‏‌نامیمش، آشنا باشند، توانایى‌‏هایى بى‏‌حد‌و‌مرز قائل‏‌اند. و به‌‏همین دلیل نیز مى‌‏توان درک کرد که چرا جادو و علم هر دو چنین بر روح انسان اثر‌گذار بوده و براى تداوم‏‌بخشیدن به دانش خود چنین انگیزه‏‌هاى قدرتمندى به او داده‏‌اند، به‏گونه‏‌اى که وى بتواند خود را از خلال بیابان نا‌امیدى‏‌ها، با جاذبه امید‌هاى بى‌‏پایان به‏سوى آینده پیش برد…

 

منبع: فکوهی، ناصر، پاره‌های انسان‌شناسی، تهران، نشر نی، ۱۳۸۵

برای تمام آوانگاری‌ها و ماخذ به منبع فوق ارجاع کنید.