بوطیقای شهر(۲۷): پیر سانسو برگردان ناصرفکوهی با همکاری زهره دودانگه

اگر کمی بیشتر در زمان به عقب برگردیم و اگر فرایند عینی کردن را در کار خود ریشه ای‌تر کنیم، می‌توانیم بگوییم که فضای شهری به صورتی خاص تقدس خود را از دست داده است. در این جا می‌توانیم به اصلاحات کلیستن آتنی [۱] برای تغییر این شهر یونانی اشاره کنیم. زمانی که قدرت پادشاه هم چون قدرت خانواده های بزرگ رو به ضعف می‌گذارد، فضا رمز و راز خود را از دست می‌دهد. مرکز، همان آگورایی است که همه می‌توانند درونش وارد شوند: مکانی باز، عمومی، تهی- درست شبیه قوانین مکتوب کنونی که در تضاد با سخنان محرمانۀ رمزآموزان [پیشین] قرار می‌گیرد. افراد می‌توانند با آزادی [درشهر] بچرخند؛ بناها و معابد رو به بیرون دارند و نمای آن‌ها گویای سخنی است که میل به بیانش دارند. این جهش شاخص ظهور یک دموکراسی شهری است اما در عین حال بار مقدس فضا را کاهش می‌دهد. البته شکی نیست که آکروپل [۲] به مثابۀ برجی پرافتخار باقی می‌ماند و صفوف ]راهپیمایان[ پر ارج و احترام، بر اساس آیینی خاص، و در احترام پیش می‌روند. اما در قلمروهای بسیاری، طبقات سلسله مراتبی، به سود محیطی همگن‌تر و بنابراین یکپارچه‌تر، از میان می‌روند. بدین ترتیب قبایل جای خود را به «مناطق انتخاباتی [۳]» می‌دهند که شامل مردم دشت‌ها، کوه‌ها و کرانه‌ها می‌شوند. این دسته‌ها در میان خود طبقاتی را به وجود می‌آورند که در آن‌ها تمایزات اجتماعی-جای‌شناختی [۴] ناپدید می‌شوند. این تقدس‌زدایی خود تنها در موجی از شرایط جدید قابل درک است: ظهور برابری سیاسی یا نفوذ عمیق نظم هندسی. ما نمی‌توانیم درباره اولویت یکی ازاین دو عامل تصمیم بگیریم، اما به نظر می‌رسد که هردو به نتیجه یکسانی منجر می‌شوند. از یک سو در جهانی که همه انسان‌ها با یکدیگر برابر باشند نمی‌توان یک شهر را به محله‌هایی تقسیم کرد که خاص این و آن، ممنوع یا عمومی باشد.گرچه تمایز میان محله های بالا و پایین یک شهر معنای خود را از لحاظ اقتصادی حفظ می‌کند، این تمایز چندان حامل بار عاطفی نیست: با نزدیک شدن چیزی که جلب توجه کند و حاوی ارزشی استثنایی باشد مسحور می‌شود و نسبت به چیزی که مکان آلودگی تلقی شود، هراس دارد.از سوی دیگر، هندسه از آن جا که بافتی از روابط به وجود می‌آورد، بر آن است که پهنه‌هایی را که در پی حفظ وحدت خود هستد طرد کند. از این رو هندسه در مورد تمام نقاطی که به دلیل روابطشان با یکدیگر شکلی را به وجود می‌آورند، عدالت را برقرار می‌کند.

ژان پیر ورنن [۵] این لحظه را لحظه‌ای استثنایی قلمداد می‌کند، زیرا در این لحظه است که عقل سلطه خود را برقرار کرده، فلسفه و شکلی از آزادی نیز استقرار می‌یابد. این لحظه همچنین دارای ارزشی است که می‌توان آن را در فضای شهری نیز بسیار مهم دانست؛ فضایی شهری که دیگر نمیتوان آن را زمینی سوزان و پرشور در نظر گرفت: با همه انواع خلل و فرج‌ها، قله‌ها، خلاء، هیولاها، ظهور قدرت‌های نیک یا شیطانی. منظور ما آن است که در این جا با استقرار یک امر نمادین سروکار داریم، که شهرها در مدت‌های مدیدی تقدس یافته و تقدیس شده‌اند، اما بدین ترتیب رسالت شهر ظاهر شد: شهری که به دست انسان‌ها، برای انسان‌ها ساخته شده بود، امر فراطبیعی کشاورزی را پس می‌زند، حتی اگر هنوز زیر سلطه روح و عقل[انسانی] قرار نداشته باشد. به نظر می‌رسد همه چیزهایی که در آزادی و خلاقیت انسان وجود دارند، در نخستین تحلیل، از میان بردن قدرت‌های عملی طبیعت و یورش امر فراطبیعی را ایجاب می‌کنند. در نخستین قدم پستی ‌و بلندی‌های صرفاً فیزیکی از میان می‌رود. در طبیعتی که پیش از سلطه انسان وجود دارد، او ناچار است از صخره‌ها بالا برود و از قدم زدن آزادانه‌تر در فلات‌ها لذت می‌برد. سکون رودخانه، پوشش جنگل ها، شکاف زمین همگی به شگفتی او می‌انجامد. گذرهایی وجود دارند که در آن‌ها باید خود را از گزند خورشید محفوظ داشت و نقاط دیگری که باید از رطوبت برحذر بود، برای مثال نباید در زیر سایه هر درختی خوابید. بنابراین در طبیعت ما با تنوع شگفت‌آوری از چشم اندازهای زمینی سروکار داریم!… بالا رفتن، پایین آمدن، پریدن، خم شدن، لرزیدن، تشنه بودن، نوشیدن از یک چشمه، همه این‌ها کنش‌های ابتدایی هستند و عواطفی پایه‌ای که انسان را از بی‌تفاوتی بیرون کشیده و در او احساس های متفاوتی همچون اندوه، تحسین و شور برمی انگیزند. شهر سبب می‌شود که فراموش کنیم زمین گرد و ناهموار است، که فراموش کنیم زمین در حس لامسه ما گاه نرم و گاه سخت است. شهر همچون ساحلی است در کنار دریایی که وجود ندارد، گسترده است و در آن اثری از ظرافت شن‌ها نیست.

 

[۱] Clysthène d’Athènien

[۲] L’Acropole

[۳] circonscriptions électorales

[۴] sociotopologique

[۵] Jean Pierre Vernant