پیر سانسو برگردان ناصر فکوهی و زهره دودانگه
برخی از اشکال جشن نیز شکل و شمایی کمتر هولناک دارند. برای نمونه برای مدتی هم شده آدمها شهر را صاحب میشوند، تصور میکنند میتوانند از آن بدون کمترین هزینهای بهره ببرند. جایی ساکن شوند اما بهایی نپردازند، از وسایل نقلیه استفاده کنند و هزینهای برایشان نداشته باشد. این آرزوی ساده لوحانه، فراتر از فراغ بالی که همه میخواهند سرانجام به آن دست یابند، نشانهای است از ظهور یک دوران نوین که مبارزان ]انقلابی[ آن را رقم زدهاند. وقتی مردم به آنها نوشابه و غذایی برای خوردن می دادند بعید و تصورناپذیر بود که بابت اینها پولی از ایشان طلب کنند. هر پاریسی، از آنجایی که یک شهروند پاریس است، از حق پرسه زدن در شهر، ساکن شدن در آن، تنفس هوای آن و لذت بردن از روشناییهایش برخوردار است. شهر به مثابۀ یک اثر هنری یا به مثابۀ یک کنش انقلابی، بدین ترتیب، به مثابۀ یک شی مقدس یا موضوعی برای لذت بردن ظاهر میشود، اما نه به عنوان موضوعی ممکن برای مبادله. شهر قیمتی ندارد، بنابراین نمی توان آن را خرید. برعکس افراد فاسد و دشمنان نظام هستند که تلاش می کنند شهر را بخرند و مایلند که افراد خود را بفروشند. رایگان بودن جشن، رایگان بودن شهر.
در وهلۀ بعد جشن شهر از جشنهایی به وجود می آید که نثارش شدهاند: جشن فدراسیون و حتی جشن ۱۸ ماه مه ۱۸۷۱ و حتی جشنهایی که پس از آزادی ]فرانسه از اشغال آلمان[ برپا میشوند. این همان شادمانی فتح دوبارۀ قدرت است اما، اگر از این انگیزه بگذریم، جشن انقلابی اهداف خود را دنبال میکند. این شهر به اصطلاح سارتر، همچون یک «باهمبودگی» عظیم، خود را مینمایاند. و حتی از این هم بیشتر، مردم خود را برای خود به نمایش می گذارند. انسان انسانیت دیگری را به رسمیت می شناسد، زیرا او را انقلابی می داند. زیرا او را با معیارهای انقلاب میسنجد. از خلال خیابانها، میدانها، صفهای گوناگون ، انسانیت، بدون آنکه از واسطههای مشکل و مفروض گذار کند، خود را دوباره به دست میآورد. با گام برداشتن، درست همانطور که چند ماه ، با آتش گشودن توانسته بود پا در جای پای انقلابیون پیشین که در راه خود شکست خورده بودند بگذارد و راه آنها را ادامه دهد.
ابعاد سطحی جشن (کارکردهای سرگرمکننده) جای خود را به نشانههای عمیقتر میدهند: وفاداری نسبت به سرچشمههایی که در اعماق زمان به عقب برمیگردند و احساس یک انسجام بسیار قوی را میدهند. جمعیت فریاد میکشد، خود را رها میکند، اما از خلال تغییرصدایشان است که فریادها و غرولندهای همۀ آنهایی که نتوانسته بودند صدایشان را به گوش برسانند، شنیده میشوند. سپس برگزارکنندگان سخن میگویند و اگر به اندازه کافی انگیزه داشته باشند از جانب خویش سخن نمیگویند،. آنها همه آن چیزهایی را که به نظر مردم تمایل به گفتنشان را داشتهاند، همه چیزهایی که نیاکانشان به زحمت زمزمه میکردند، به بیان درمیآورند. زبانی فاخر، زبانی که باید آن را با سینه های فراخ، در فضاهای بزرگ شهر، در بزنگاههای بزرگ تاریخ باید به بیان درآورد. اینجا هم باید هرگونه اندیشه تقلیلگرا را کنار گذاشت، زیراچنین اندیشهای هم فرازهای انقلابی و هم فرازهای خیال را بیاعتبار میکند: نطق رسای آنها، برای آنکه خوشایند مردم باشد، احتمالا نیاز به آمیختن با مبالغه دارد، ولو آنکه ضربآهنگ دوره های مختلف را در خود حفظ کنند، و صرفا بدان اکتفا کنند که برخی از تناقضهای میان سادگی پیام و گاه کلاسیکگرایی شکل را نشان دهند. در واقع کلاسیک گرایی که در انقلاب به کار می رود ممکن است چنین به نظر آید که از بقایای آکادمیک زمانهای گذشته برگرفته شده است: اما بسیار عمیق تر آنکه، این کلاسیک گرایی، در زیباترین شکل آن، در فضاهای باز می گذرد، در فضاهای عظیم به لرزش در میآید، در آنجاست که به شکوه و فصاحت یونانی آگورا دست می یابد.
اما خشونت لحن ارزش نمادین دیگری هم دارد (روشن است که این به معنای آن نیست که به گرد آمدن انرژیها و تشویق به ادامۀ مبارزه ای که هنوز به پیروزی نرسیده، نیازی نداشته باشیم). لازم است که گفتار، از خلال خشونت آشکارش، شایستۀ خشونت پنهانی کسانی باشد که در سکوت سرکوب شدند. چنین گفتاری باید سایر گفتارها را، که به رغم همه چیز هنوز سست یا دنباله روانه هستند و رویکرد نرم و سازشگرانه دارند، کنار بزند. نقش چنین گفتاری، همچون نقش خشونت فیزیکی، دقیقا در آن است که پاکسازی (تطهیر) کند. چنین کاری را نمیتوان با سستی و سخنان جنبی و حدودی انجام داد. باید به یک گسست رسید. محافظهکاران، ولو آنکه کنار کشیده باشند، اما هزاران نشانۀ گاه نامحسوس ازخود در شهر برجای گذاشتهاند: نمیتوان یک روزه برخی از نگاههای تحقیرآمیز یا برخی از حرکات تحقیرشده اندامها را تغییر داد. نمای ساختمانها همچنان گویای بسیاری از نکات در سلطۀ طبقات و کاستهاست.