انسان شناسی درد و رنج (۷۸)

داوید لوبروتون برگردان ناصر فکوهی و فاطمه سیارپور

استلارک یک هنرمند قبرس تبار است، او بر آن است که بدن یک ماده از کار افتاده است، ماده‌ای که بازیچه فرایند تکامل بوده اما جایگاهی رو به رشد به موقعیت بشری داده است. او پیش از آنکه اجراهایش در قالب آویخته شدن‌هایش را شروع کند، اجراهایی داشت که در آن‌ها لب‌ها و پلک‌هایش را با یک سوزن جراحی می‌دوخت، یک همکار گیره‌هایی را زیر پوست پشت او فرو می‌کرد و او را به دیوار گالری می‌چسباند و ممکن بود یک هفته در چنین حالتی باقی بماند. در سال ۱۹۷۱، او مجموعه‌ای از آویخته شدن‌ها را آغاز می‌کند که با طناب و بند انجام می‌شدند، و رفته رفته این کار خود را سخت‌تر می‌کرد و در ۱۹۷۶ از چنگک‌های فولادی که در پوست فرو می‌بردند، استفاده می‌کرد. وزن بدن او در این حالت، بنا بر اجرایی که داشت در چهارده تا هجده نقطه از بدنش تقسیم می‌شد ( و البته به همین تعداد نقاط درد ایجاد می‌شدند). برای این کار به طور متوسط چهل دقیقه زمان لازم بود. بدین ترتیب او با این چنگک‌ها که دربدنش فرو رفته بودند و بدون استفاده از داروهای ضد درد صرفا به برکت انعطاف پوستش می‌توانست ساعت‌ها در فضا معلق بماند. او این اجراها را در حدود بیست بار در فاصله ۱۹۷۶ و ۱۹۸۸ انجام داد و گاه فاصله او در نقطه‌ای که آویخته شده بود تا زمین به شصت متر می‌رسید و برای انجام اجرای خود در این موارد از جرثقیل استفاده می‌کرد (مثلا در توکیو، نیویورک، کپنهاگ…) شدیدترین درد زمانی در او ایجاد می‌شد که شروع به آویختنش می‌کردند و یا از این حالت خارجش می‌کردند. عموما یک هفته نیز زمان لازم بود که پس از هر اجرا بتواند به حالت عادی برگردد و زخم‌هایش جوش بخورند. اما او هیچ زمانی از رنج خود سخن نمی‌گفت و می‌توانست آن را در قالب درد حفظ کند.
استلارک با نوعی رمزوارگی و خوشایندگی با درد روبرو می‌شد. او می‌توانست درد را با قاطعیت هنرمندانه‌اش کنترل کند و اصولا تمایل داشت خود را از اشکال کلاسیک هنر کالبدی متمایز کند؛ منظور، اجراهای کسانی همچون بوردن یا آکونسی است که او معتقد بود نوعی جستجوی روانشناسانه از خلال بدن و خطر کردن به حساب می‌آیند. درونیّت به هیچ عنوان برای استرلارک جذابیت نداشت. «عملیات آویخته شدن را نباید نمایش‌هایی شمنی دانست یا نوعی تمرین مثل یوگا و ایجاد هماهنگی در بدن با استفاده از جستجو برای یافتن استعلا و معنویت[…] این اجراها صرفا کارهایی هنری هستند[…] فکر من، پیش از اجرا، در طول آن و پس از این کار، یکسان باقی می‌ماند.» (۱۹۹۸، ۲۱۵). به نظر او، بدنی که به این ترتیب آویخته می‌شود « شیئی است در حال تکامل، به مثابه یک ساختار و نه یک روان، نه به عنوان یک شیئی موضوع میل بلکه به مثابه یک شیئی در حال تغییر شکل» (۱۹۹۸، ۲۱۶). هدف او آن بود که از میان رفتن ِ آتی بدن را با تجربه‌هایی درباره امکان‌های آن نشان دهد. او خود را پیشتاز یک فرا انسانیت می‌دانست که به دنبالش بود و بر این باور بود که شکل کنونی بدن انسان یکی از آخرین اشکال مقاومت در برابر آن شمرده شده و باید از میان برود. (لو‌بروتون، ۱۹۹۹).
به باور استلارک، بدن دیگر نه مکانی برای سوژه، بلکه موضوعی از محیط خود به شمار می‌آید. پوست به نظر او دیگر نمی‌تواند محدوده‌ای باشد که فناوری نتواند درونش نفوذ کند. استرلارک می‌گفت: دوران داروینی از زمانی که فناوری بتواند بدن را اشغال کرده و بنا بر موقعیت‌های مختلف به آن شکل بدهد، به پایان خود خواهد رسید. بدن قدیمی به نظر او به دلیل پیشرفت‌های فناورانه به یک شیئی از کار افتاده تبدیل شده است. از این رو اجراهای او به هیچ عنوان به دنبال یافتن «خود» نیستند، بلکه تنها به هنرمند به مثابه نماینده گونه انسانی مربوط می‌شوند. « این نوعی جستجوی عام برای یافتن مرزهای فیزیکی و روانی بدن و در همان حال تلاش برای توسعه بخشیدن به استراتژی‌های افرایش قابلیت‌های بدن است» (استرلارک، ۱۹۹۸، ۱۱۱). او در اجراهایش نوعی رابطه بین پروتزهای فنی با بدنش به وجود می‌آورد که امکان دهند این بدن از میان برود. به همین دلیل استلارک دائم بر این هدف تاکید دارد که با فناوری می‌تواند از بدن گذر کند. او پیش از انجام اجراهایش، نخستین عملیات خود را از طریق یک «دست سوم» رایانه‌ای که هر چه بیش از پیش پیشرفته است، انجام می‌دهد؛ دستی که که با بدن او در‌آمیخته و با حرکات نامنظم یا برنامه‌ریزی شده‌اش بنا بر موقعیت‌های مختلف بدن او را هدایت می‌کند. او از وسایل رایانه‌ای در بدنش استفاده می‌کند تا در آن ایجاد انگیزش کرده و یا آن را روی صفحه رایانه به نمایش در آورد. در این مورد، او اصرار دارد که درد احساس شده در زمان آویخته شدن را در صورت وارد کردن ابزارهای نمایش رایانه‌ای نسبی‌تر بداند: «بدترین شرایطی که تجربه کرده‌ام تحمل این سازه الکترونیک درون بدنم بوده است. بعد از یک ساعت تحریک‌های ماهیچه‌ای پرتنش، این امر می‌تواند به یک تجربه بسیار پردرد تبدیل شود. همواره در اجراها، یک مشکل فیزیکی وجود دارد و در بعضی از موارد این امر هنوز هم ادامه دارد، اما این به اندازه برنامه‌های آویخته شدن آشکار نیست» (۱۹۹۸،۲۱۷). به نظر استرلارک بدن یک امر تصنعی است، چیزی که می توان آن را ندیده گرفت، اما برای اجرای کار خود در موقعیت کنونی تکامل [بدن] ما ناچارهستیم از گوشت و پوستمان حرکت کنیم، و به همین دلیل نیز بدن [هنوز] ضروری است، اما هرگز [در تغییر خود] متوقف نمی‌شود.

دردهای پاگشایانه
در جوامع سنتی (و یا آنچه از آنها امروز باقی مانده است) مناسک پاگشایی(رمزآموزی) مناسک پاگشایی برای آن برگزار می‌شوند که به شکلی ریشه‌ای موقعیت اجتماعی و هویت یک رمزآموز را تغییر دهند؛ این مناسک در همان حال برای انتقال یک شناخت بالاتر و رساندن او به جایگاهی که آرزویش را دارد انجام می‌گیرند. مناسک پاگشایی اغلب با جدا کردن فرد باید پاگشایی شود یا رمزآموز از تعلقات پیشینش انجام می‌گیرند تا سپس به صورتی عمیق او را دگرگون کنند. در این مناسک اغلب مسئله آن است که رمزآموز را از زیر سلطه زنان خارج کرده و به زیر سلطه مردان درآورند.