پیر سانسو، برگردان ناصر فکوهی و زهره دودانگه
در اینجا تصویر دیگری نیز افزوده میشود، تصویر انحرافیافتگان. آنها جادۀ انقلاب را ترک گفتهاند، جادهای که باقی ماندن در آن کار سادهای نیست زیرا هرروز خود را دوباره ابداع میکند. انحرافیافتگان را نمیتوان همچون طردشدگان در نظر گرفت، یعنی همچون کسانی که در جایی از شهر اسیر شدهاند (چون اینجا ]لزوما[ با شکلی از فضا روبرو نیستیم). آنها همچون دیگران در مرکز شهر قرار دارند و از این رو خطرناکتر به نظر میرسند، و این احتمال وجود دارد که آن مرکز را هم به «انحراف بکشند»، یعنی از کانونی که در سرنوشت تاریخیاش قرار داشت جدایش کنند. وقتی انحرافیافتگان حاضر نمیشوند به «عقل» بازگردند، وقتی راههای صراحت خویش را از دست میدهند ، دگرگونی جادویی شهر نیز باز میایستد. ]روشن است که[ زمانی شهر در تمامیت خود در وجود هرکسی بود. البته نهادها در مجامع مکان مییافتند، در محاکم، در کرسیهایی برای کارکردهای گوناگون، اما به هر رو، همه آدمها هرکجا بودند، تنها با گوش سپردنِ به صدای وجدان خویش، این احساس را داشتند که به نام همه سخن میگویند. واژگانی متفاوت و کمابیش دور از یکدیگر، با هم سازش مییافتند: فرد و جامعه، شهر و انسانیت؛ یک پایتخت، به نام جمهوری جهانشمول و به نام نوع بشر، قانون وضع میکرد. این ماجرای غایی شهری بود که به کمون تبدیل شد.
اما حال همه مورد شک هستند که مبادا بخواهند مقصود بیش از اندازه سنگین و بیش از اندازه خونینی را رها کنند. شهر به بافت شبکهای از روابط بدل میشود در آن واحد تنگاتنگ و ناپایدارند. هرکسی زیر نظر است، همگی در کمینش هستند («بیتفاوتی زیبا »ی دوران رژیم گذشته دیگر وجود ندارند)، زیرا این تصور وجود دارد که هرکسی میتواند از ]راه اصلی[ جدا شود. اما امر خارقالعاده این است که باوری وجود دارد که تنها یک خیانت میتواند به فروپاشی کل نظام منجر شود. در آغاز شورش، هرکسی بنا بر توان خود از انقلاب دفاع میکرد، اما این بدان معنا نبود که سرنوشت انقلاب به او بستگی داشته باشد: برعکس این افتخار هرکسی بود که خود را با کل انقلاب یکی بداند. اما اکنون این باور وجود دارد که حتی اگر یک نفر به انقلاب باور نداشته باشد تمام دستاورهای آن فرو خواهد ریخت. شکنندگی فضای انقلابی ناشی از آن است که، با از دست رفتن وحدت آغازین آن، دایماً باید به حساب تک تک افراد خود رسیدگی کند.
آن کسی که جسارت کند و بگوید «هیچکسی اگر به فکر خود نباشد بهرهای نخواهد برد» تشویق میشود. پایان یافتن انقلاب به معنای بازایستادن حرکتی است که ممکن بود آن را از تصاحب نخستین بهرهبردارانش خارج کند؛ و معنای دیگرش آن بود که هرکسی بتواند به دغدغه های خود ولو دغدغههای پیشپاافتاده و فردی بازگردد. شهر باردیگر به مجموعهای از مکانها، از خانهها، از خیابانهای پهلو به پهلو تبدیل میشود و سپس هرکسی به خود میگوید که آنقدرها که فکر میکرد تنها نشده است: کودکان، همسایگان و چند دارایی که مالکشان هستند، و بار مسئولیت عظیم انقلابی را که به ثمر رسیده، بر ضمیر آنها نمیگذارد . به هرحال، شهر تا همین زمان هم وحدت زیبای خود را از دسته داده بود: پیش از این، همه کوچهها به یکدیگر پیوند میخوردند و خبری از گرهها ]ی شهری[ نبود، شهر یک خیابان واحد را میساخت؛ اما حال ]هرکسی[ باید هویت خود، تعلق خود به شهر را توجیه میکرد و مردم میگویند ]امروز پس از انقلاب[، در مقایسه با رژیم گذشته، گذار از شهر سختتر و طولانیتر شده برای خروج ]از خانه[ تردید دارند، زیرا «در معرض کشف شدن» در عرصۀ عمومی قرار میگیرند: آنها ترجیح میدهند زیر نقاب سایۀ خانههایشان پنهان بمانند.
راهپیمایی جبهه مردمی
بار دیگر لازم است رضایتبخشترین پرتوی تاریخی را بیابیم. این تصویر را، پیش از جنگ ]جهانی دوم[، در تظاهراتی میبینیم که گسترهای بیمانند دارند. چنین رویدادهایی هنوز ممکن است در شرایطی مساعد اتفاق بیفتد، اما احتمال آنها به نظر ما کمتر است. انتظار ما آن نیست که در زنجیرۀ علتهای بسیار به عقب بازگردیم. به خوبی احساس میکنیم که روند تاریخ بر این تظاهرات سنگینی میکند. سیاست دستهبندیها، موضعگیری احزاب، بالا یا پایین رفتن سطح زندگی ]مردم[، امید بستن به یک انقلاب محتمل یا از دست دادن چنین امیدی نسبت به آن. اما، از نقطه نظر کار ما، آنچه برایمان جالب توجه است، روابطی است که افراد با خیابان دارند. باید دقت داشته باشیم که خیابان، با شکل خود، با حالتهایش، با محل استقرارش (با توجه به آنکه در نهایت همۀ اینها به روندی عمومی از تحولات بستگی دارند) صحنهای کمابیش مناسب برای به بیان درآوردن خواستههای مردم، برگزاری راهپیماییها و التهابات انقلابی به حساب میآید. خیابانهایی هستند که احساس میکنیم پلیس در آنها معذب است و، بهرغم ظاهراً فرودست بودن، میتوان با آن با ابزارهایی برابر جنگید. در شهر شریانهای برادرانهای وجود دارد که به نظر میرسد مردم امیدوارند وحدت خود را در آنها به بیان درآورند. و در مقابل بلوارهای بزرگی هم در شهر ساخته شده که برای به پیش راندن ارتش مناسبتر است تا حرکت کارگران، خیابانهایی در شهر یافت میشوند چنان سرد و چنان بی رمق که به نومیدی دامن میزنند.
ادامه دارد …