تجربه تلخ قرن بیستم و سالهای نخستین هزاره سوم نشان دادند که نظام های مبتنی بر اولویت بخشیدن به فناوری های کنترل ناشده و ثروت های مادی افسار گسیخته، توان اداره و پیشبرد آنچه را خود به وجود آورده اند، ندارند: امروز چشم بستن بر رویدادهایی که در دور یا نزدیک ما می گذرند و جهانی که زیستن در آن هر روز برای همه ساکنانش سخت تر می شود، نه عقلانی است و نه ممکن، مگر آنکه به مقولات خیال و از آن بدتر به نوعی فرو رفتن در جنونی خود خواسته تن در دهیم. جهانی که امروز در آن زندگی می کنیم، ترکیبی است از بدترین نظام ها و شبکه هایی که انسان در طول بیش از پنج هزار سال پیشینه تمدنی خود به وجود آورده است: نظامی گری های بی رحمانه، برده داری جدید و خشونت آمیز، دردمندی و روزگار سیاه مردمانی که در سراسر دنیا در فقر و گرسنگی و بیماری، زندگی را در زیر سلطه دولت هایی های اغلب فاسد و زورگو، بی رحم و مستبد می گذرانند و حتی، موقعیت شکننده و اضطراب روز افزون مردمانی که در ثروتمندترین کشورهای جهان، پس از گذشت سی سال از تجربه دولت های رفاه و با کنار گذاشتن این روش ها در اداره خود، اکنون بار دیگر باید نه تنها نگران دوران بازنشستگی و پیری خود بوده، بلکه حتی نسبت به وضعیت حاضر خود نیز دیگر هیچ اطمینان خاطری نداشته باشند: میلیونها خانواری که در ماه های اخیر از کالیفرنیا تا لندن و دیگر کشورهای ثروتمند، خانه های خود و پس اندازهای یک عمر را به دلیل بازی بازارهای مالی و سودجویی سوداگران در اقتصادهایی که جز تولید سود در کوتاه مدت برای گروه کوچکی از افراد جامعه را دنبال نمی کنند، از دست داده اند، موقعیتی است که امروز با آن سروکار داریم.
در این میان، کشور ما شاید پس از چندین قرن از همه امکانات بالقوه برای رشد و پیشرفت برخوردار است: زیر ساختارهایی مناسب، جمعیت جوان و پر انگیزه، درآمد های نفتی و گازی، برخورداری از نیروهای متخصصی که در ایران و در سراسر جهان آمادگی آن را دارند که برای سربلندی این کشور و آینده آن تلاش کنند و… فرزانگی و اندیشمندی ای تاریخی که حاصل تجربیات تمدنی چند هزار ساله است. اما در چنین شرایطی، به اذعان همگان، چه مسئولان و چه کسانی که بر آنها خرده می گیرند، ما هنوز فاصله زیادی با موقعیت آرمانی و یا لااقل با وضعیتی که برای اکثریت مردم رضایت بخش تلقی شود و زندگی آسوده و کم اضطرابی را در بر داشته باشد، داریم. در این شرایط، گمان ما آن است که بازگشت به خردی جمعی، ضرورتی حیاتی برای ما به شمار می آید، خردی که بتواند هر یک از ما را در هر سطح و رده و مقامی که قرار داریم قانع کند که جامعه ای به پیچیدگی و توسعه یافتگی ایران را با بیش از هزار شهر، کلان شهرهای متعدد، میلیونها جوانی که باید هر روز وارد بازار کار شوند، نیمی از جمعیت یعنی زنان که موقعیتی کاملا جدید یافته اند، رشد شدید تقاضا برای اندیشه و فکر و آزادی بیان و عقیده و … نمی توان در جهانی چنین آشفته با موقعیتی شکننده، اداره کرد و جایگاهی درخور و شایسته برای آن فراهم کرد،مگر آنکه بتوانیم گروهی از سازوکارهای اساسی را به تحقق رسانیم.
در این حال به گمان ما، برخورداری بالقوه از امتیازات پیش گفته، تنها زمانی می تواند به موقعیت هایی بالفعل تبدیل شود که درک کنیم یک سیستم توسعه یافته و یا به شدت رو به توسعه را تنها با چنان سازوکارهایی یعنی سازوکارهایی توسعه یافته می توان اداره کرد. این سازوکارها مدت ها است در تاریخ معاصر انسان ها شناخته شده اند : نخست آزادی مبادلات اقتصادی و کاهش فساد به حداقل ممکن و در عین حال وجود یک سیتم تعدیل دهنده برای ایجاد عدالت اجتماعی – اقتصادی ، مدلی که بیش از سی سال در اروپا توانست به رشد حیرت انگیز این قاره بیانجامد و امروز جدایی از آن و پیروی از مدل آمریکایی سبب فرو رفتن دوباره این قاره در موقعیت های خطرناک ابتدای قرن بیستم شده است؛ و سپس آزادی های دموکراتیک مبتنی بر احترام به ارزش های اخلاقی – اجتماعی و تنوع فرهنگی و سبک های زندگی فرهنگی، مدلی که امروز تجربه برخی از سیستم ها نظیر بریتانیا در آن موفقیت آمیز تر از مدل اروپای قاره ای بوده است. توهم اینکه کشوری به بزرگی و پیشینه تاریخی و فرهنگی و تمدنی ایران و با پویایی شدیدی چون ایران را بتوان با سازوکارهای ناکارا، با روش های آمرانه یا دیوان سالارانه و مبتنی بر سرمایه داری نولیبرالی یا بر عکس مدل های برگرفته از اقتصادی های بسته انحصار دولتی، مدیریت کرد، توهمی است که هر چه زودتر از آن خارج شویم، به سود همه کسانی است که امروز در این سرزمین زندگی می کنند و به سود تمام کسانی که در آینده جایگزین ما خواهند شد.
آرزوی ما برای سالی که از راه می رسد آن است که بتوانیم ولو اندکی، ولو تنها یک قدم، در این راه به پیش رویم. و اطمینان ما نیز در آن است که سرانجام خرد جمعی ایرانیان بر ملاحظات مقطعی پیشی خواهد گرفت و تمدنی که توانسته است بیش از سه هزار سال خود را بر پای نگه دارد ، خواهد توانست بحران های کنونی را در جهانی که به بن بستی واقعی رسیده است، پیش روی خود بگشاید.
این یادداشت نخسیتن بار در سال نامه روزنامه اعتماد ملی ویژه ۱۳۸۷ به انتشار رسیده است.