داوید لوبروتون برگردان ناصر فکوهی و فاطمه سیارپور
نیکلا میگوید: «بعد از دوازده ساعت دویدن، رانهای آدم کاملا میگیرد و پاها ورم میکنند. میسوزنند. همه جای بدن میسوزد و هر گامی مثل بمبی است که در یکی از پاها منفجر شود. هربار که پا را بر زمین میگذاری احساس سنگینی میکنی، و من به فکر یک بمب اتمی کوچک میافتم که با هر یک از قدمهایم در یکی از پاهایم منفجر میشود[…] سعی میکنم پایم را خیلی بالا نبرم که منقبض نشود. چون در این ورزشها اگر پایت بگیرد، مثل آن است که یک ضربه چاقو بخوری[…] من هم برای خودم یک رمز و رازی دارم که در مواقع درد شدید به کار میبرم، و در خودم درونیاش کردهام. سعی میکنم در خودم احساس خلاء به وجود بیاورم، پیش میروم، ادامه میدهم، خودم را بر افکارم متمرکز میکنم، و وقتی به مقصود برسم، به آرامی در ردهبندی بالا رفتهام، و اگر میتوانستم بهتر متمرکز شوم، حتما روی سکوی قهرمانی میرفتم». گی دولاژ، شناگری بود که توانست بعد از ماهها تلاش سخت؛ اقیانوس اطلس را با شنا طی کند. وقتی میخواست کار خود را آغاز کند، میگفت: « من اصرار دارم بعد از اینکه تجربه وحشت و ترس را با گذشتن از روی اقیانوس اطلس با یک هواپیمای کوچک تک نفره از سر گذراندم، حالا تجربه درد را داشته باشم» (روزنامه لیبراسیون، ۵/۱۲/ ۱۹۹۴). یک دونده استقامت فرانسوی، اظهارتاسف میکند که نتوانسته است به اندازه کافی در تجربه درد پیش برود. او میگوید: «ولو اینکه میتوانم درد بکشم، اما هنوز نمیتوانم به حدی که لازم است، به خودم درد را چه در تمرین و چه در مسابقه تحمیل کنم…بعضی وقتها در پایان برخی از مسابقاتِ دو استقامت میبینم که دوندگانی هستند که به زانو درآمدهاند، بعضیها به حال احتضار افتادهاند، و شاید نیاز داشته باشند سه روز استراحت کنند تا به حال اول خود برگردند. اما من، بعد از سی دقیقه، از پا در میآیم. هنوز نمیتوانم واقعا وارد این کار بشوم، واقعا درد را به خودم تحمیل کنم. شاید زیادی به خودم ساده میگیرم. برای همه اینها باید کار کرد. باید کار یاد گرفت.» ( در پرن، ۱۹۹۵، ۶۶۹-۶۷۰).
برای فعالیت ورزشی کافی نیست که فرد صرفا از فنون و استعداد خاصی برخوردار باشد تا بتواند خستگی و تلاش را تحمل کند، بلکه لازم است درگیر مبارزه درونی با رنج و درد و با وسوسه به رها کردن سختی کار، شود. جایی که دشمن در انتظار ورزشکار است، نه جایی است که درد از راه می رسد و همیشه پذیرفته میشود، بلکه جایی است که رنج از راه میرسد و فراتر از حد انتظار میرود. نیکلا میگوید:«بدون درد، مسابقههای ویژه دو استقامت، چندان جذابیتی ندارند. اگر دردی در کار نباشد، هر کسی میتواند وارد مسابقه شود. میخواهم بگویم وقتی آدم میتواند خودش را تا آخر مسابقه برساند، نسب به خودش افتخار میکند، ولو آنکه درد زیادی کشیده باشد. دست آخر، اگر هیچ حسی در مسابقه نداشته باشم، هیچ مشکل فیزیکی پیدا نکنم، بهرحال زمانی عالی را گذراندهام، اما از این زمان، چه خاطرهای برایم باقی میماند؟ هیچی! چنین مسابقهای به دردی نمیخورد. بهترین مسابقات وقتی است که توانسته باشی مشکلات و دردهایت را تحمل کنی و پشت سر بگذاری». اگر ورزشکار بتواند درد را در کنترل خود نگه دارد از این امتیاز تحسینبرانگیز برخوردار خواهد شد که بتواند حدود ی را تعیین کند که بتواند رابطه تماس خود را با جهان، نمادین کند.
وقتی خستگی ماهیچهها دشمن هرگونه پیشرفتی در کار ورزشکار شود، او باید با آن کنار بیاید. برای همین ورزشکار تلاش می کند که افزون بر قابلیتهای ورزشی خودش، ظرفیت خود را در تحمل دردهای غیر قابل تحمل نیز اندک اندک افزایش دهد. رقیبی که او باید شکستش بدهد، یا رکوردی که باید آن را بشکند، نمادهایی هستند از سطحی از درد که باید در حرکت خود به آن برسد و از آن گذر کند. هر گونه فعالیت فیزیکی یا ورزشی که فراتر از رفتارهای عادی زندگی بروند، نیاز بدان دارد که فرد خودش را در میزان دردی که میتواند تحمل کند، تخمین بزند. همیشه بنا برروشهای روانی یا بنابر مشخصات فردی درهر کسی، آستانهای از درد وجود دارد که باید به فتح آن برود. برای آنکه ورزشکار در هنگام مسابقه بتواند بیش از پیش موفق شود، باید به صورت مکرر و حساب شده بدن خود را در طول تمرین به درد عادت دهد. در سرزمین رمزگونه درد، مسابقه، نقطه عطفی است که ورزشکار باید به آن دست یابد. ورزشکاران تازه کاری که در پی پیروزی هستند دائم میگویند: «باید رنج کشیدن را آموخت». اما درد ناشی از فعالیتهای ورزشی، برخلاف دردهای ناشی از یک زخم یا پیآمدهای یک بیماری، زیر کنترل ورزشکار باقی میماند. چنین دردی نوعی کشاکش کالبدی میان او در اندرون خودش با درد است، زورآزمایی با خفگی، با تهوع، با انقباض ماهیچهای. ورزشکار بر شدت دردی که بر بدن خود تحمیل میکند، اشراف دارد، بنابراین ، میزان زمان را نیز میشناسد و میداند که میتواند هر وقت بخواهد از ادامه درد جلوگیری کند و یا تمرین را، اگر درد شدت گرفت، کنار بگذارد. بسیاری از تجربهها در زمینه فعالیتهای بدنی و ورزشی نشان دادهاند تشویقها از مواردی هستند که ممکن است مرزهای رنج را دورتر ببرند و به فرد امکان دهد که فراتر از حدی که تصور میکرده میتواند درد را تحمل کند، برود.
احساس رنج، زمانی در ورزشکار ظاهر میشود که به آستانه تحملپذیری برسد. و ظاهر شدن آن همیشه در یک چارچوب دقیق و در قالب احساسهایی فردی انجام میگیرد. نیکلا به خوبی میتواند دردهای شدیدی که در طول مسابقات مختلف احساس کرده و بخشی از شور ورزشی او هستند را از درد سیاتیکی که سبب شده بود او نتواند مسابقه بدهد،از یکدیگر تشخیصدهد. «اینها یکی نیستند، درد سیاتیک، دردی است که نمیگذارد بدوم، یک درد مکانیکی است، ناچارم تحملش کنم، دردی است ، ناخوشایند. اما وقتی در یک مسابقه دوی استفامت شرکت میکنم هر چند ماهیچههایم میسوزند اما خودم هستم که دردم را در دستم دارم، دردی است که خودم خواستهام. خودم آن را انتخاب کردهام، که آن را پذیرفتهام و میدانستهام که از راه میرسد. در حالی که وقتی یک جای بدن زخم میشود یا در دردی مثل سیاتیک، من درد را نخواستهام، درد دشمن من است. من هیچ چیزی از او نمیخواستهام» . بدین ترتیب، نیکلا به صورتی غریزی، میان درد و رنج تمیز قائل می شود، درد چیزی است که او شدتش را کنترل میکند و آن را به مثابه شرط پیشرفتش در مسابقه میپذیرد، اما رنج ، درد سیاتیک، صرفا رنجی است که به او به مثابه نوعی خشونت، تحمیل شده است.