انسان شناسی درد و رنج (۶۵)

داوید لوبروتون برگردان ناصر فکوهی

۵- پی‌آمد درد

«اینکه انسان بتواند آگاهانه، بی‌ثبات بودن خود را درک کند، اینکه بتوانند بفهمد موجودی شکننده است و رابطه خود را با «دیگری» درک کند، همین سبب خواهد شد که اجازه ندهد ذهنش با تابویی هولناک مسموم و آکنده شود، تابوی درد و مرگ: این کار همچنین سبب می‌شود انسان بتواند تجربه‌های خود را از درد، از بیماری و از مرگ در زندگی خود جای دهد؛ این جای گرفتن تجربه‌های حیات می‌تواند به شیوه‌ای روشن‌بینانه انجام بگیرند و برای این کار انسان باید نوعی بی‌حسی در وجود خود را کنار بگذارد. این بی‌حسی است که با دستکاری‌های خود بر انسان سبب می‌شود وی آمادگی رودررو شدن با مرگ را همانگونه که هست، نداشته باشد.»

جینا پین، نامه‌ای به یک ناشناس

از دست رفتن مرزهای کالبدی که با رنج تجربه شده‌اند، برای نمونه در بیماری یا دردهای لجام‌گسیخته و زخم‌های برجای مانده از یک سانحه، درست برعکس تجربه‌هایی هستند که به نوعی با گسست از حدود خود برای رسیدن به یک آگاهی تغییر یافته، برانگیخته شده و یا میل به آنها به وجود می‌آید. درد در واقع هرگونه صمیمیتی را از میان می برد. این کار در بدترین شکل موقعی اتفاق می‌افتد که درد به یک رنج بدل شود و در بهترین حالت موقعی که بتوان درد را کنترل کرد: همان چیزی که در این فصل خواهیم دید. این گسست با امور بدیهی به نوعی گسترش ادراک و احساس می رسد، سبب می‌شود رفتارهای متعارف قدیمی به کنار گذاشته شده و یک تجربه جدید و نامنتظره آغاز شود. افزون بر این، احساس کردن درد، به انسان این حس را می‌دهد که موجودی زنده است، واقعی و آزاد. درد همواره گونه‌ای بازگشت به خویش است، یک مرز لغزان و کارا. و درد حتی اگر بسیار عذاب‌آور باشد [لزوما] رنج‌آور نیست. البته اینجا ممکن است [تصور شود] که می‌خواهیم به مرز مازوخیسم برسیم، اما مسئله مااین نیست که در درد به دنبال لذت باشیم، بلکه آن است که به یک لحظه تقدس شخصی دست بیابیم، به شناختی از خود. و گاه شدت تجربه درد به حدی است که ما را به یک احساس نوزایی می‌رساند.
اکثر فعالیت‌های ورزشی ایجاب می کنند که ورزشکاران وارد یک رودرویی و رقابت کالبدی و داوطلبانه با طرف مقابل شوند. برای آنکه یک ورزشکار بتواند با شتاب بیشتری پیش‌برود و یا به رکورد بالاتری از زقبایش برسد باید درد را پشت سر بگذارد یا آن را نادیده بگیرد. بدین ترتیب موفقیت ورزشی نوعی پیمان بستن نمادین با درد است. تمرین ورزشی یعنی رام کردن درد از طریق قابل تحمل کردنش. یک ورزشکار شناگر زن می‌گوید: « من دوست دارم در تمرین خودم را در معرض درد قرار بدهم، آنقدر پیش بروم که دیگر توانش را نداشته باشم و کاملا فرسوده شده باشم. دلیلش آن است که فقط با این کار می‌توانم پیشرفت کنم. من دوست دارم بتوانم به خودم بگویم بهتر از این نمی توانستم کاری بکنم، که درد داشته باشم، که همه جای بدنم درد بگیرد، که بازوهایم از کار بیافتند» (فرانس، ۲۴ ساله). یک ورزشکار، چندین روز در هفته و مدت زیادی از زمان خود در سال را صرف آن می‌کند که مرزهای رنج و درد را پشت سر بگذارد تا بتواند با بهترین رقبای خود برابری کند. و در طول مسابقه است که او به صورت نمادین بهای تحمل دردهای خود را می‌گیرد. او هر روز در یک فرایند از قربانی [خود] وی مرزهای تحمل درد را در خود پیش‌تر می برد. بدین ترتیب او می تواند از طریق دردی که به صورت منظم تحمل می کند، درد اصلی در هنگام مسابقه را کاهش دهد. ورزشکار اغلب حتی خود از نوعی «فداکاری» زندگی روزمره خویش، زندگی عاشقانه و خانوادگی و حرفه‌اش سخن می‌گوید… «من بعضی از وقت‌ها در زمستان، تمرین‌های سختی می‌کنم، شب می‌شود و غافلگیر می‌شوم و هوا سرد است. اما هدفم هم همین است، کارکردن ذهنم. هدف من بیشتر از آنکه خودم را به رنج کشیدن عادت بدهم آن است که از لحاظ ذهنی خودم را آماده کنم. روحیه‌ام را تقویت کنم.» (نیکلا، ۲۳ ساله که خودش را برای مسابقه دو استقامت آماده می‌کند)ورزشکاران حرفه‌ای اغلب شب‌ها با درد می‌خوابند و صبح‌ها با دردی اندکی کمتر از خواب بیدار می‌شوند. مربی این ورزشکاران هم به آنها توصیه می کند: «حسابی خودتان را به کار بکشند» و :«کمی بیشتر درد را تحمل کنید».
تداوم دراز مدت تمرین‌ها با خستگی و دردی که در طول زمان ایجاد می‌کنند، به ورزشکار نوعی پوشش خودشیفته در کالبدش می‌دهند، این احساس را که در درون خویش قدرتمند است، و اینکه مرزهایش با بیرون از خودش مستحکم هستند. درد و خستگی امکان می‌دهند او همه اجزای وجودش را با هم پیوند ‌دهد و احساس ‌کند با خودش یکی شده است. برای ورزشکاران حرفه‌ای کافی نیست که وجود داشته باشند، بلکه باید این وجود را به صورت فیزیکی احساس کنند. برای این ورزشکاران، چنین شیوه حیاتی سبب می‌شود که درد به مثابه یک ماده اولیه کارشان به حساب بیاید، و این کار را آن‌ها با بدنشان انجام می‌دهند که به صورت پیوسته به دنبال فراتر رفتن از خود است. درد همیشه همراه با تلاش‌های آن‌هاست، اما ورزشکاران در پی آن هستند که آن را کنترل کنند و از ذخیره بیشتری در این کنترل نسبت به رقبای خود برخوردار باشند، و برای آنکه بتوانند در این هدف موفق باشند، بهایی می پردازند که همان سختی در تمرین‌هایشان است. مسابقه ایجاب می‌کند که ورزشکاران دست به مبارزه‌ای درونی برای بالا بردن آستانه تحمل رنج در خود بزنند. اما در روز مسابقه آن‌ها باز هم حتی نسبت به تمرین‌هایشان پیش‌تر می‌روند زیرا در جوّی قرار می گیرند و تمایلی به پیروزی دارند که آن‌ها را به این کار وامی‌دارند؛ آن‌ها بر شاخص‌های بسیار زیاد مسابقه متمرکز می‌شوند و به همین جهت می توانند کمتر به درد،البته تا جایی که تحمل پذیر باقی بماند،فکر کنند. بدین ترتیب مرزهای تحمل رنج در آن‌هاباز هم دورتر می روند(۱).
یک ورزشکار چک در رشته پرتاب نیزه، در حالی که پشتش به دلیل فشار و تکرار پرتاب ها در طول تمرین آسیب دیده بود، با آرامش به یک روزنامه نگار می‌گوید: « فردا ممکن است هر بلایی بر سر من بیاید. خُب چکار می‌شود کرد؟ رنج کشیدن عادی است. درد دنیای من است» (روزنامه لیبراسیون، ۲۷ ماه مه ۱۹۹۶).