انسان شناسی آسیب های روزمره (۶): حسادت

در ریشه شناسی واژه حسادت (jalousie) در زبان عربی و زبان های لاتین نوعی تضاد دیده می شود هر چند معانی آنها در نهایت به یک مفهوم می رسد. در عربی، حسادت که جزو منفی ترین صفات قلمداد شده است و به نوعی انگل که به جان انسان می افتد تعبیر شده است که انسان را در آرزوی نابودی دیگری و از میان رفتن موفقیت او غرق کرده و نابود می کند. در زبان های اروپایی Jalousie از اسطوره یونانی زلوس، خدای شور و آرزو و هیجان برای به دست آوردن چیزی ریشه می گیرد که در واژه انگلیسی zeal خود را منعکس کرده است. اما این آسیب عاطفی و اجتماعی جنبه جهانشمول خود را قرن ها است، نشان داده. در انسان شناسی اغلب بر رقابت بر سر منابع تداوم حیات، به خصوص در زمان ها و مکان هایی که کمبود یا نبود این منابع وجود دارد، به مثابه ریشه برانگیخته شدن حسادت تاکید شده است. منابع، پدیده هایی هستند که تجدید حیات را در کوتاه مدت (هوا، غذا و آب) و یا در زمانی طولانی تر (زنان و تولید مثل) امکان پذیر می کنند. هم از این رو است که شاید بیشترین حسادت های شاخته شده تاریخی در همه فرهنگ ها بر سر ثروت و عشق اتفاق افتاده است و حسادت بر سر قدرت، که پدیده ای بسیار شناخته شده و رایج است، نیز ریشه خود را به اعتبار برخی از انسان شناسان در این واقعیت می یابد که قدرت به کسی که آن را در دست دارد و یا از دیگری بیشتر در اختیار دارد، امکان می داد و می دهد از این منابع، بیشتر و با اطمینان و امنیت بالاتری برخوردار باشد.

با حرکت از این نگاه نظری، باید توجه داشت هر چند در یک جامعه سراسر فقیر، ممکن است با تنش بر سر منابع به صورتی گسترده روبرو باشیم و از این لحاظ، جوامع ایرانی پیش از قرن بیستم که عمدتا روستایی و عشایری بوده اند، پیشینه ای طولانی دارند، اما این نزاع لزوما غالب های حسادت به خویش نمی گرفته اند، زیرا سلسه مراتب اجتماعی تا حد زیادی کوتاه و تراکم های جمعیتی اندک بوده اند. در عشایر و یا در روستاهای ایرانی، نبود آب، کمبود و خشکسالی غذا، و اصولا موقعیت های نابسمامان اقلیمی ، قاعده را می ساخته اندو در پهنه ایرانی اگر از شمال کشور بگذریم اغلب نقاط کشور ما از لحاظ تاریخی در این موقعیت های شمننده قرار داشته اند. اما با وجود این، در روستا یا عشیره به جز گاه کدخدا و اغلب خان، سایر افراد کمابیش در سطوح مادی نزدی به هم قرار می گرفتند، و نبود تمایل به خود نمایی که خود بیشتر رفتاری برای محافظت از خویش در برابر «چشم حسود» به شمار می آمد، سبب می شد که حسادت کمتر به وجود بیاید. اما برخلاف این موقعیت های کلاسیک و پیش مدرن، جامعه مدرن ایران، از ابتدای قرن بیستم و به ویژه از نیمه این قرن با گسترش ثروت و شهرنشینی در آن، موقعیت های جدیدی را به وجود آورد که به بستر های مناسبی برای رشد حسادت تبدیل شدند، بدون آنکه تنش ها نیز از میان رفته باشند یا بروند. ثروت های کلانی که از دهه ۱۳۴۰ وارد نظام اقتصادی و سبک زندگی ایرانی شدند، بسیاری از افراد را که ریشه روستایی داشتند به شهرها کشیدند و در شهرها نیز این افراد بالاترین دغدغه شان نشان دادن ثروت خود برای اطمینان از وضعیتی بود که برایشان شکل «معجزه آسا» داشت یعنی: «یک شبه ره صد ساله رفتن» و همین امر نیز سبب شد حسادت به گسترده ترین شکل و با مخرب ترین پیامدها در جامعه ایرانی در طول نیم قرن اخیر گسترش داد.

ورود زنان به عرصه اجتماعی با شهرنشینی، با کشف حجاب اجباری، و سرانجام با تغییرات گسترده جامعه ایرانی در دهه ۱۳۴۰ به واقعیتی محسوس اما محدود تبدیل شد که در کنار منابع مادی و مادی ثروت، حسادت را در حوزه عاطفی نیز به شدت بالا برد. البته زمانی که انقلاب اسلامی رخ داد(و فراموش نکنیم که یکی از دلایل اصلی انقلاب دقیقا همین اختلاف های عظیم طبقاتی میان مردم بود) تا حدی در دهه نخست اختلاف ها کاهش یافت. اما از دهه بعدی جامعه کمابیش دوباره با همان ثروت سهل الوصول نفتی و ثروت های جدیدی که اضافه شده بودو تداوم ورود زنان به عرصه اجتماعی، راه گسترش حسادت را پیش گرفت. در عرصه مادی ثروت ها، خانه ها، اتوموبیل ها، و همه جلوه های ثروتمند شدن بسیار گسترش یافت. و در عرصه حضور زنان و روابط عاطفی جامعه نیز با وورد آنها در همه عرصه های زندگی اجتماعی و به ویژه میزان تحصیلات و سرمایه های اجتماعی و سیاسی و اقتصادی و فرهنگی ، لزوم آن به وجود آمد که این موقعیت که به خودی خود مثبت بوده و هست، مدیریت شود، اما مدیریت جنسیتی جامعه چندان موفق نبود و در نتیجه حسادت چه در ثروت های مادی و چه در عرصه های عاطفی و روابط بین جنسیتی، به شدت افزایش یافت.

اما عامل تشدید کننده دیگر، عاملی فرهنگی بود: در کنار این گسترش ثروت، شکل ثروت هر چه بیشتر در قالب دارایی و پول تعریف شد و بنابراین ثروت به شکلی صنعتی به صورتی که مثلا ما در اروپای اواخر قرن نوزده دیده بودیم، تعریف نمی شدو بروز نمی یافت، بلکه شکلی کاملا تظاهر کننده و خودنمایانه داشت.بدین ترتیب، هر چه بیشتر جامعه پولی می شد، خودنمایی افزایش یافته، و به همان میزان نیز حسادت بالا می گرفت. به ویژه آنکه از سال های دهه ۱۳۷۰ به بعد، جامعه ایرانی وارد موقعیت هایی شد که نظام ارزشی دیگر چندان خودنمایی را در چهارچوب یک ضد ارزش قرار نمی داد و برعکس آن را نشانه ی ارائه «موفقیت» می دانست که قاعدتا خواهد توانست به موفقیت دیگران نیز دامن بزند. سلسه مراتب های اجتماعی و اختلاف ثروت ها و سبک های زندگی به شدت افزایش یافتند و این امر سبب می شد و می شود که حسادت های بیشتر و بیشتر و پیامدهای آن مثلا کارشکنی ها، بدگویی ها، دروغ گویی ها بیشتر و بیشتری بروز کنند.

تلاش برای به دست آوردن منابع ثروت، دلربایی و زیبایی، و گونه ای از «تشخص اجتماعی» که در مجموعه ای از دارایی های اکتساب شده از پول و مسکن و مدرک دانشگاهی و خودرو و شیوه های زیست روزمره خود را نشان می داد، باعث آن می شد که حسادت به همان نسبت افزایش بیابد و اثرات خود را به صورت مستقیم و غیر مستقیم بر کنش اجتماعی افراد باقی بگذارد. و چرخه های فاسدی به وجود بیایند که امروز ما باید بیشترین توان را برای جلوگیری از رشد آنها بکنیم وگرنه جامعه را با سرعت به سوی تنش های شدید و یک سقوط اخلاقی سخت در آینده خواهند برد.

مطلب مشترک انسان شناسی و فرهنگ و روزنامه آرمان