داوید لوبروتون برگردان ناصر فکوهی و فاطمه سیارپور
یک درد مُبهم: زایمان ، «یک شادمانی زجرآور»
ژرژ بتای، تجربه درونی
زایمانهای سنتی
در زایمان، درد، نه به یک بیماری مربوط میشود و نه به یک تصادف؛ درد، سخت و مقطعی است و مادر میداند که به زودی از این درد خلاص خواهد شد. دلیل تجربه متناقضی که در این درد وجود دارد نیز همین است. برخی از زنان با زایمان تجربهای بسیار سخت را از سر میگدرانند، اما برخی دیگر از آنها درد را به گونهای احساس میکنند که آن را با رنج پیوند نمیزنند. آهنگ این درد تا اندازه زیادی زیر سلطه احساسها است. و تا حدی به شاخصهای فرهنگی بستگی دارد. در بعضی از جوامع برخلاف بعضی دیگر، زایمان به هیچ وجه با درد پیوند نمیخورد. برای نمونه در سال ۱۹۴۴، کورا دو بووا از مشاهدات خود در آلور، جزیرهای در اندونزی در شمال تیمور، سخن میگوید. او مینویسد: «تولد یک کودک در این منطقه به مثابه فرایندی فهمیده میشود که رایج و ساده است. این به آن معنا نیست که در زایمان هرگز مشکلی پیش نمیآید، بلکه گویای آن است که جامعه، چنین مشکلات احتمالیای را تقویت نمیکند. روایتهای زایمانهای سخت بسیار اندک هستند، بسیار کم هستند مواردی که در آنها مادر یا نوزاد در هنگام زایش درگذشته باشند […] در دوازده مورد زایمانی که من در طول اقامتم شاهد آنها بودم، مادران هرگز نشانهای جز کمی ناراحتی از درد از خود نشان نمیدادند؛ آنها به آرامی نفس میکشیدند و گاه عرق میکردند». بنابراین هرچند درد همیشه وجود دارد، مشکلات به میزان آن مربوط میشود. این درد میتواند از یک زن به زنی دیگر متفاوت باشد و دلیل آن است که هر کسی دارای پیشینه خاص خود است، هر کسی دارای تعلقهای اجتماعی و فرهنگی متفاوتی است؛ هر کسی تجربه قبلی متفاوتی از زایمان دارد، بازنماییهایی که از این امر دارد، ارزشی که زایمان برایش دارد، کسانی که در اطرافش حضور دارند یا نه، برای هرکسی متفاوت است. بنابراین زمینه در میزان احساس درد بسیار موثر است.
در فرانسه سالهای دهه ۱۹۵۰ و به ویژه در مناطق روستایی، تجربه زایمان به مثابه دردی که در هر زنی متفاوت است، فهمیده میشد. یکی از زنانی که خانم ایون وردیه در منطقه مینو با او ملاقات میکند، میگوید: « همه زنها یک طور نمیزایند. بعضیها درد ندارند و راحت میزایند، بعضیها هم برای زایمان بسیار درد میکشند». وردیه که مردمشناس است به شهادت زنانی اشاره میکند که بدون هیچ تغییری در برنامه روزانه خود زایمان میکنند: « تا آخرش، برای هر چهار بچهام، نگهداری گاوها با من بود، کار سادهای بود، من دردی نکشیدم، مثل آب خوردن بود: ساعت پنج صبح گاوها را میدوشیدم و ساعت هشت صبح بچهها به دنیا آمده بودند». «وقتی اولین دردها را احساس کردم در باغ بودم به مادرم گفتم: وقتش است. دو ساعت بعدش بچه آمده بود.» زن پستچی میگوید: «من تا آخرین دقیقه تلفن دستم بود.» در آن زمان، زنان منطقه مینو که در کلینیک زایمان میکردند، تقریبا همگی با بیحسی مخالف بودند: « چه داد بزنی و چه ساکت باشی، بهر حال درد وجود دارد، اما درد را می توان تحمل کرد، درد هم بخشی از زایمان است: زایمان کار سختی است همین و بس» (۹۴).
فریاد کشیدن یکی از راههای رایج برای تسلی بخشیدن به زنانی است که در حال حرکات خود برای زایمان هستند. در منطقه مینو، چند نسل پیش زنان زنان رسم نداشند که فریادهای خود را موقع زایمان کم کنند: «در این موقع، آدم فریاد میکشید! آه، چه فریادی! نمیدانم ولی زنها حالا دیگر فریاد نمیکشند […] زنان مُسن میگفتند: باید بلند فریاد بکشید جوری که همه روستا صدایتان را بشنوند». فریاد زدن نه فقط این ارزش را داشت که ورود و شادی از آمدن نوزاد را اعلام کند، کارکرد دیگرش هم این بود که به زنان امکان دهد از ترس رها شوند، راهی بود برای آنکه انرژی آنها افزایش بیابد و به خصوص یک فن بود برای کاهش درد. یکی از مادران میگوید: « وقتی فریاد میکشیدم، دردم از بین میرفت، باز هم درد داشتم اما به جای آنکه در یک جا متمرکز باشد در بدنم پخش میشد و تحملش بیشتر ممکن بود». زنان منطقه مینو کاملا از روشهای زایمان بدون درد، روشی که در آن زمان یک پزشک جوان عمومی آنها را مطرح می کرد، رعایت میکردند و میگفتند برای این کار باید در طول زایمان خوب نفس میکشیدند و در هنگام بارداری راه میرفتند. همانظور که یکی از زنان میگوید: «من زایمان بدون درد انجام دادم، اما بهر حال همین طور بود که همه در مینو زایمان میکردند»(۹۴).
فنون غربی
در جوامع ما، سنتهای قدیمی از اشیائی نمادین استفاده میکردند تا درد را کاهش دهند و زایمان را تسهیل کنند، مثلا چشم نظریهای مختلف: مواد معدنی (مثل سنگهای خاص، هماتیت، عقیق، کرسیستال و غیره) ، جانوران(سنگ هایی که در معده بعضی از حیوانات درست میشدند، پوست مار و غیره)، گیاهی (مهر گیاه و غیره) شیئی را از اولین دردهایی که احساس میشدند، روی بدن مادر در حال زا میگذاشتند. قابلهها از قارچ و ریشها و علفهای خاصی هم استفاده میکردند تا درد را کاهش دهند. در منطقه لورن به زنان تکههای بزرگ نمک جامد میدادند تا در دستهایشان بسایند و پودرشان کنند. یک فن مکاشفهای آن بود که حواس زن را متوجه کارهای خانگیاش بکنند و از اینکه روی درد متمرکز شود، جلوگیری کنند و این زمانی انجام میشد که روشهای سنتی جواب نمیدادند(۱).
در سالهای دهه ۱۹۳۰، دیک رید انگلیسی از زایمان «بدون ترس» برای کاهش درد زایمان صحبت میکند. به نظر او موقعیت عاطفی زنان و از جمله میزان اضطراب آنها دردشان را در زمان زایمان بیشتر میکرد. به نظر او اطلاع دادن به زنان و آموزش آنها و فراگرفتن روشهای نفس کشیدن و آرامش میتوانستند از احساس درد آنها بکاهند. با این وصف این تاثیر کلام انجیلی که : «تو با درد فرزندانت را به دنیا میآوری» که خود به مثابه نتیجه «گناه اولیه» فهمیده میشد، هنوز بر روح زنان [مسیحی] موثر بود. هر زنی خود را دختر حوّا می پنداشت و وظیفه خود میدانست که تا اندازهای گناهان او را (به مثابه نخستین زن) جبران کند. در همین حال درد او به مثابه یک درد آزایبخش درک میشد. اما با زایمانهایی که برای آنها آماده سازی روانی و بدنی میشود، درد دیگر به مثابه یک امر طبیعی و یک سرنوشت محتوم در نظر گرفته نمیشود، بلکه یک موقعیت حسی فهمیده میشود که در هر زنی به طور خاص در شرایط اجتماعی خاص متفاوت است.