انسان‌شناسی حافظه:گفتگو با کارلو سوری

 برگردان ناصر فکوهی  

کارلو سوری، مدیر پژوهشی در مدرسه عالی مطالعات علو اجتماعی EHESS و در مرکز ملی پژوهش‌های علمی CNRS، عضو آزمایشگاه انسان شناسی اجتماعی کلژ دو فرانس و عضو پژوهشی موزه که دو برانلی.است.

-تا مدت‌ها تصور می‌شد که هنر مردمان موسوم به «ابتدایی» صرفاً زیبایی‌شناسانه است یا به عبارت دیگر تنها یک کارکرد «نمادین»  و کمابیش مبهم دارد. اما باید از خود بپرسیم: آیا این تصاویر حامل معانی نبوده‌اند، آیا آن‌ها نوعی زبان را نمی‌ساخته‌اند‌؟ این فرضیه‌ای است که کارلو سوری، انسان‌شناس در آخرین کتابش با عنوان «اصل شبح». (Le Principe de chimère éd. Rue de l’Ulm/Musée de Quai Brenly,2007) مطرح می‌کند. او در انتهای پژوهشی که از مدت‌ها پیش بر آمریکای سرخپوستان و بر استرالیا انجام داده، نشان می‌دهد که تصاویر در جوامع بدون نوشتار به مصرف انتقال حافظه یک گروه می‌رسیده‌اند.

¬ شما در کتاب آخرتان بر تصاویر روایت‌ها و شکار و جنگ که سرخپوستان آمریکای شمالی در قرن نوزده ترسیم کرده‌اند کار کرده‌اید. چنین تصاویری تا چه اندازه مفهوم «تصویرنگاری» (pictographie) را برای ما دگرگون می‌کنند؟

¬ معمولاً زمانی که از تصویرنگاری سخن گفته می‌شود آن را نوعی ابزار ابتدایی برای بازنمایی پنداره‌های ساده قلمداد می‌کنند… برای مثال نگاه کنید به تعریفی که مردم‌شناسی به نام والتر. ج. هافمنWalter J. Hoffman ازاین واژه می‌دهد. او در اواخر قرن نوزده به تصویرنگاری اسکیموها علاقمند شد: وقتی بر گروهی از تصاویری که از شکار سگ‌های آبی تهیه شده بود کار می‌کرد، درآن‌ها صرفاً نوعی نمادگرایی بی‌شکل و بی‌ثبات می‌بیند که باید آن را نیای بسیار اولیه نوشتار دانست. این در حالی است که با کار بر مواد مشابهی در نزد سرخپوستان، من تصویرگرایی را بسیار پیچیده‌تر از این یافتم… هنر تصویرگرایی سرخپوستان آمریکا از نقاشی‌های دیواری غارهای پیش از تاریخ آمریکا آغاز شد و سپس با ترسیم نقاشی بر پوست گاومیش‌ها ادامه یافت. سنت آن بود که شکارچیان یا جنگجویان مشهور ازاین امتیاز برخوردار باشند که روایت شجاعت‌های خود را به شکل نقاشی بر پوست گاومیش‌ها ترسیم کنند و آن‌ها را در مجامع عمومی به مثابه نمادی از افتخارشان بر تن کنند. اما در زمان درگیری‌ها با سفیدپوستان و به خصوص وقتی گروه اخیر بر سرخپوستان سلطه یافتند(از حدود۱۸۷۰) گاومیش‌ها نیز از میان رفتند. ازاین زمان سرخپوستان نقاشی‌های خود را بر دفترچه‌های حسابداری ارتش آمریکا که «دفترچه صندوق» نام داشتند، می‌کشیدند.

دراین چارچوب، آنچه من تصویرنگاری می‌نامم، نوعی عمل تمثال‌نگارانه(آیکونوگرافی) باستانی به حساب می‌آید که بر یک سطح جدید کشیده می‌شد و این درآن واحد گویای پذیرش زمان حال و تداوم تاریخ بود یعنی یک سند پیوندی و درهم‌آمیخته. این جنگجویان دیگر نمی‌توانستند در جنگ‌ها پوست گاومیش برتن کنند و به جای آن همین نقاشی‌های روی «دفترچه‌های صندوق» را به خود می‌آویختند و باور داشتند که از آن‌ها در برابر دشمن محافظت می‌کنند. در پایان نبردها نیز، آمریکایی‌ها این نقاشی‌ها را از بدن آن‌ها جدا کرده و به مثابه غنیمت جنگی به خانه می‌بُردند و نام این کار را نیز گردشگری صحنه نبرد(Battlefield Tourism) گذاشته بودند. معروفترین این اسناد با عنوان «انجیل داکوتا» (Bible Dakota) دریک گور یک رهبر سرخپوست یافته شد و به انسان‌شناس برجسته آلمانی آدولف باستیان داده شد و امروز در حوزه مردم‌نگاری شهر برلین نگه‌داری می‌شود. این سند، یک انجیل به زبان داکوتا برای مخاطبان سرخپوست است و روی آن یک جنگجوی سیو(Sioux) به نام «کمان تزئین‌شده با پرها» (Arc décoré de plumes) فتوحات خود را ترسیم کرده‌است. پنداره من آن است که دراین طرح‌ها، چیزی بسیار بیشتر از یک نمادگرایی ابتدایی و مبهم وجود دارد.

در واقع شما هنگام مطالعه براین انجیل داکوتا بود که متوجه نظمی در طرح‌ها شدید. چگونه چنین امری به شما امکان داد که تقابل کلاسیک میان شفاهی بودن و مکتوب بودن را به زیر سئوال ببرید؟

-در سنت سرخپوستی، افراد می‌آموزند که از راه نقاشی حافظه گروهی را انتقال دهند. یک سرود که مراحل مختلف شکار یا جنگ را روایت می‌کند یا نیز همواره به همین صورت ارائه می‌شود. ما با موقعیت‌هایی گونه‌وار سرو‌کار داریم برای مثال جنگجو در برابر دشمن، یا شکارچی در برابر طعمه‌اش. نام‌های دشمن یا طعمه‌ها نیز بسیار نشانه‌وار شده‌اند. در انجیل داکوتا ما همچنین با روایت‌های مربوط به رویا‌های شبانه و ملاقات با ارواح و جشن‌های با نقاب روبرو می‌شویم. اما بیشتر صحبت از پیروزی‌های جنگجو: او روی اسب نشسته است (بنابر طرح‌های ثابت: اسب همیشه در سمت چپ است و غیره) و به سوی دشمنان یا طعمه‌های شکارش می‌تازد. ما با نوعی الفبای شکلی سرو‌کار داریم که کلیشه‌هایی را برای پاها، دم، چشم، نحوه ایستادن، یال، سم و… ارائه می‌دهند. ما می‌توانیم همچنین از نام‌های خاص که به صورت تصویر درمی‌آیند سخن بگوئیم. نام هرکس به صورت یک تصویر به سر او وصل شده است. این روش در خاص کردن شخصیت‌ها درون یک سناریوی تقریباً ثابت خود از مشخصات همه سنت‌های شمنی است…

آنچه هنوز برای من مهم بود، اینکه چگونه ازاین تصاویر استفاده می‌شد. دراین حال از پنداره‌های یک فرماندار مناطق سرخپوستان و از پیشاهنگان انسان‌شناسی آمریکا در قرن نوزده یعنی هنری اسکول کرافتHenry Schoolcraft استفاده کردم. به عقیده او، سرخپوستان دارای نشانه‌هایی بودند که نماینده واژگان کلیدی به شمار آمده و در زبان و کلمه اشعار به صورت عمومی به صورت عمومی به کار می‌رفتند. با حرکت ازاین ملاحظات اولیه که در واقع صرفاً طرحی اولیه از موقعیت بودند، من به این نتیجه رسیدم که از تصاویر استفاده‌های تکمیلی دیگری نیز چه در قالب تصویر و چه در قالب سرودها در چارچوب مناسکی انجام می‌شده است. من ازاین امر استنتاج کردم که حافظه اجتماعی در نزد سرخپوستان آمریکای شمالی از طریق استفاده ترکیبی از تصاویر و گفتار انجام رسانده است: واین را نه می‌توان شفاهی بودن کامل دانست و نه مکتوب درنتیجه گسست میان امر شفاهی وامر کتبی باید به زیر سوال برود. بهرحال به نظر من شفاهی بودن یک مشخصه «از سر ناچاری» و این واژه صرفاً گویای یک امر معکوس با سنت مکتوب است.

با حرکت از تحلیل این تصویرنگاری‌های سرخپوستی، شما یک پروژه بزرگ انسان‌شناسی حافظه تعریف کرده‌اید،آیا می‌توانید خطوط مهم آن را برای ما توضیح دهید؟

– من اگر خواسته باشم تا حدی از سخنان ادموندلیچEdmond Leach تقلید کنم، باید بگویم مفهوم فرهنگ صرفاً درانسان‌شناسی اسباب ابهام بوده است. این مفهوم در واقع،مفهومی چرخشی است: اگر همه بازنمود‌های تولید شده در یک کالبد اجتماعی فرهنگ هستند، معنای دیگر این حرف آن است که هیچ‌ چیز فرهنگی نیست زیرا دیگر نمی‌توان چیزی را که فرهنگی است از چیزی که فرهنگی نیست تمیز داد! با حرکت ازاین اصل اساسی پروژه انسان‌شناسی حافظه من شامل آن می‌شود که پیش ازهر چیز تعیین کنیم چه چیزی واقعاً انتقال می‌یابد و دوام می‌آورد… درگستره بزرگ محصولات انسانی روزمره، اکثریت به محصولاتی تعلق دارد که از میان می‌روند: برای مثال رویاهای شبانه‌مان را در نظر بگیرید، این‌ها بیشتر شخصی هستند تا «فرهنگی» زیرا این‌ها محصولاتی نمادین هستند که به محض بیدارشدن از خواب محو می‌شوند! آنچه برای من اهمیت دارد مجموعه بسیار کوچکتری از محصولات انسانی است که به صورت مشخص تلاش می‌شود آن‌ها را به خاطر سپرد: این آن چیزی است که ما سنت می‌نامیم.

سنت به نظرمن مفهومی دقیق‌تر از فرهنگ است. انسان‌شناسی حافظه به مصرف آن می‌رسد که بتوانیم شیوه‌هایی را که یک سنت به وجود می‌آید و تداوم می‌یابد را شناسایی و تشریح کنیم.

برای به نتیجه رسیدن پروژه انسان‌شناسی حافظه، شما به آثار یک مورخ هنر، یعنی ابی واربورگAby Warburg(۱۹۲۹-۱۸۶۶) بازگشته‌اید، چرا؟

– واربورگ برآن بود که برای درک گونه اندیشه‌ای که تصاویر درخود دارند باید از چارچوب هنرهای زیبا خارج شد. او «ذهنیت حریص» مورخان هنر را نقد می‌کرد زیرا معتقد بود که درک یک تصویر صرفاً به «ذوق» به لذت زیباشناسانه مربوط نمی‌شود. به عقیده او، تصاویر بخشی مهم در ساخت حافظه یک جامعه هستند. ازاین نقطه نظر او وارث یک سنت انسان‌شناختی کاملاً فراموش شده است که سنت «بیولوژی تصاویر». نامیده می‌شود این سنت به قرن نوزده و به یک ژنرال بریتانیایی به نام اگوستوس اچ. پیت ریورزAugustus H.Pitt-Rivers برمی گردد و درپی آن بود که تحول اشکال اشیاء وساخته‌های انسانی را در زنان مطالعه کند.

من ازمجموع این مطالعات یک پنداره بسیار قوی را گرفتم: هرشکلی مجموعه‌ای از پنداره‌هایی با ماهیت‌های متفاوت را با یکدیگر ترکیب می‌کند. پیش ازهر چیز هرشکلی خود دارای یک جوهره بیولوژیک است زیرا همواره از کالبد آغاز شده است. برای مثال شکل یک کمان برای آن ایجاد شده که با ریخت‌شناسی (morphology) استفاده‌کننده آن انطباق یافته و قدرت بازو را افزایش دهد. اما این شکل ابداع شده است تا یک استراتژی درفکر را نیز ارضاء کند: اینکه به سرعت و با فاصله به طعمه ضربه بزند. و سرانجام دریک چارچوب مناسکی، کمان شاید با طبقات مختلف ارواح ماوراء طبیعی و اسامی آن‌ها انطباق داشته واین ارواح می‌توانسته‌اند بر روی کمان بازنمایی شوند(یا حکاکی یا طراحی). تصویر بدین ترتیب حافظه گروه را حل می‌کرده است.

-چرا شما همچنین به پدیده شمنیسم نزد آپاچی‌ها علاقه‌مند شده‌اید، یعنی شمن‌هایی که برخی معتقدند حضرت مسیح هستند، یا به پدیده‌های دیگری مثل بعضی از کاتولیک‌های مکزیکی که بازنمایی‌های بدعت‌گرایانه‌ای از مرگ ارائه داده‌اند؟

-علاقه من به تماس میان دو سنت بوده است. و به نظرم آمده که مفهوم درهم‌آمیزی به همان اندازه فرهنگ، ابهام دارد… در واقع، وقتی ما بخواهیم درباره شرایط اشاعه یک سنت کار کنیم، باید درآن واحد بر محتوای پیام و برشکل آن و روش‌های صوری در ابزارهای ارتباطی به کار گرفته شده مطالعه کنیم. برای مثال به مورد ابداع رقص روح(ghost dance) به وسیله سرخپوستان آپاچی یا پیوت(Piautes) نگاه کنیم. این رقص مناسکی درسال های۱۸۹۰ ابداع شد و هدف از آن بیدار کردن رئوسای درگذشته برای آن است که انتقام سرخپوستان را از سفیدپوستان بگیرند. و از آنجا که شمن‌ها ادعای مسیح بودن هم داشتند، همه عادت کردند که از یک «آمیزش» میان ادیان دراین مورد سخن بگویند. درحالی که هرچند این امر از نقطه‌نظر محتوا‌، درست است، اما از نقطه‌نظر شکل ارتباطات مناسکی خاص شمنیسم سرخپوستان آمریکا، درست نیست. درحقیقت، قاعده صوری آن است که شمن برای تبدیل شدن به بازنمود سنت، باید چندین هویت داشته باشد. این امر او را از لحاظ اجتماعی به تناقض و حتی اختلال می‌کشاند. وقتی او می‌گوید یک مسیح است، این امر نافی آن نیست که وی درهمان حال روح مار، صاعقه یا چیزهای بسیار دیگر نباشد. دراینجا ما با یک هویت اضافه روبرو هستیم که به مجموعه هویت‌هایی که شمن ازآن خود می‌داند افزوده می‌شود. بنابراین دراینجا نه با یک درهم‌آمیزی بلکه با یک شمنیسم سروکار داریم.

مثال دیگری بزنم، جماعت‌های کاتولیک سفیدپوست در نیومکزیکو؛ ما در نزد آن‌ها تابلوها و حکاکی‌هایی را می‌بینیم، که مرگ را به صورت یک شخص نشان داده‌اند، درحالی که کاتولیک‌ها ازجمله کاتولیک‌های اسپانیایی را با سباستین نشان می‌دهند که از او سهم برده‌اند و این کلیسا را به شدت رنجانده است. چرا؟ به دلیل تنش بین اسپانیا و مکزیک مبلغان اسپانیایی دیگر به این منطقه فرستاده نمی‌شدند، زیرا آن منطقه درآن موقع شرایطی داشت که باید برای خودش نمادی مذهبی می‌ساخت.

اما درهمین حال، ساکنان سفیدپوست همین مناطق به شکل منظمی زیر حمله سرخپوستانی بودند که حاضر نمی‌شدند به مسیحیت دربیایند؛ بدین‌ترتیب تماس با سرخپوستانی در تصاویر مذهبی منعکس می‌شد. بازنمایی مرگ با ظهور خود سبب می‌شد تحلیل به کار بیافتد و تصویر سرخپوست حامل مرگ و تصویر اسپانیای سنتی مرگ را بر روی هم قرار دهد. این تصویر نوعی شبح است: یک بازنمایی مسیحی ازمرگ که مشخصات سرخ‌پوستی نظیر تیروکمان هم دارد. بنابراین، چنین تصویری پدیده‌هایی متناقض را برهم می‌انباشت چیزی که سبب گسترش آن نیز می‌شد.

نتیجه‌گیری من آن است که مطالعه برسنت‌های تمثال‌نگارانه همچون اشکال مناسک ارتباط می‌تواند به ما درباره حافظه یک جامعه اطلاعاتی عرضه کند و این امر درشرایط بین‌فرهنگی صادق‌تر است.

 

گفتگوگر: رژیس مران

منبع:

 

Entretien avec Carlo Severi

Vers une anthropologie de la mémoire

Propos recueillis par Régis Meyran

Entretien avec Carlo Severi

Grands Dossiers N° ۱۱ – Juin-juillet-août 2008