ناصر فکوهی (طرح: ایرج اسماعیل پور قوچانی)
زیستن در هیچ وقت
اگر می توانستیم مفهوم زمان را گم کنیم، اگر می توانستیم افعال گذشته و آینده را از زبانمان حذف کنیم و خود به خود، دیگر نه حتی در زمان حال، بلکه در نوعی بی زمانی زندگی می کردیم، اگر می توانستیم بعد تداوم و پیوستار حرکت زمانی را از اندیشه خود بزداییم، بی شک بیولوژی، معنای تازه ای به کالبد و تجربه کالبدی ما می داد. جانوران شاید ، مزه لذت بخش این بی زمانی را چشیده باشند، هر چند ، خاطره و حافظه را نمی توان از نظام شناختی حذف کرد، اما خاطره ای کوتاه و مبهم که برگشت هایی نامفهوم در ذهن ما دارد، بدون شک، تاثیری مخرب همچون زبانی که دردهای ما را در گذشته باز می سازد و امیدهایمان در آینده را به باد می دهد، بر ما نمی داشت. با وصف این، زبان تنها، در درد، در زور و در اسارت ما در قالب های دفتاری و گفتاری معنا نمی شود. زبان آزادیبخش نیز وجود دارد، گذشته ها می توانند در کنار دردها، لذت ها را، ولو به همان اندازه و همان شکل توهمی، نیز باز سازی کنند. همانگونه که امیدها، ولو واهی ترین آنها ، با زبان در آینده ساخته می شود. و حتی زندگی ما در لحظه همواره می توان با آسایش و لذت هایی که زبان در زمان در حال گذاربه ما می دهد، معنایی خوش و آرامش بخش به ما ارزانی کنند. زبان در آن واحد سرگذشت شوم ما و سرنوشت درخشان ما است؛ زنجیری بر دست و پایمان و ریسمانی که می توان بر آن چنگ انداخت از دیوار آرزوها بالا رفت. و زمانی که از یک زبان به زبانی دیگر گذر می کنیم، شاید بتوانیم، ازجهانی به جهان دیگر سفر کنیم. زبان ها، همچون سرزمین هایی پهناور هستند، هر چند بسیار پر خطر اما همواره شگفت آور و سرشار از زیباترین موجودات، رنگ ها و چشم اندازهایی تا بی نهایت نوازش گر. کاش می توانستیم برای همیشه در زبان آرام بگیریم و زنجیره پر خطر کنش ها را به راه نیاندازیم؛ کاش می دانستیم که کنش ها، بر خلاف زبان در اختیار ما نیستند و هر آن می توانند خود راه خویش را در پیش بگیرند و بی اعتنا به معناهای زبان شناختی و ذهنی ما، به هیولاهایی تبدیل شوند که بر سر راهمان قرار بگیرند و برای ما چاره ای جز نابودی خویش باقی نگذارند.
ستون مشترک انسان شناسی و فرهنگ و روزنامه اعتماد(صفحه آخر شنبه ها)، این مطلب روز شنبه ۱۲ اسفند ماه ۱۳۹۱ منتشر شده است.
http://www.magiran.com/npview.asp?ID=2689964