ناصر فکوهی / طرح: ایرج اسماعیل پور قوچانی
در ستایش بی معنایی و بی شکلی
شکل ها، بازنمودهایی مادیت یافته از فرایند ها و دستگاه های حسی ما هستند که ما به ناچار بر آنها معناگذاری می کنیم. برای ما، پذیرفتنی نیست که با شکل هایی خالی از معنا سروکار داشته باشیم، زیرا شکل بدون معنا، گویای بی معنایی حس های ما، دیدن و شنیدن و بوئیدن و چشیدن و لمس کردن هایمان، و به عبارتی بی معنایی خودمان، خواهد بود. دراین موقعیت، آرمانی کردن شکل ها و فرایندهایی چون زیباسازی و زیبایی شناسی، افزودن هایی مبالغه آمیز بر معنا هایی هستند خود آفریده؛ آفرینش هایی که از خلال به وجود آوردن معنا ها و مادیت بخشیدن به آنها، نه فقط آفریده را که آفریننده آن معناها و شکل ها را نیز می آفرینند. مشروعیت بخشی در این زمینه خود روندی است که مادیت و معنا دار بودن را توجیه می کند: آنچه وجود دارد، مشروعیت دارد، زیرا معنا دارد و برعکس آنچه بی معناست ، مشروعیت خود و از این طریق دلیل «وجودی» و در یک مفهوم، «مجوز» وجود خود را از دست می دهد. به عبارت دیگر در صف «نابود شدنی» ها قرار می گیرد؛ در صف آن چیزهایی که می توانند برای همیشه به فراموشی سپرده شده و اصولا وجود مفروضشان حتی در زمانی دوردست نیز به زیر سئوال رود. از این رو است، که پهنه نبرد نشانه شناسی، که پهنه ای به شدت سیاسی است، چنین بر شکل ها و معناها، متمرکز و نسبت به آنها حساسیت دارد. زیرا، هر شکل و معنایی می تواند از خلال فرایند «طرد» نه فقط شکل و معنای دیگری را ازحوزه وجود خارج کند ، بلکه برای این «خروج» گاه به هر گونه خشونتی مشروعیت و روالی قانونی و اخلاقی بدهد. باز هم از این رو است که «بی شکلی» همچون «بی معنایی»، موقعیت هایی هستند که نه در پهنه نشانه شناختی و نه در پهنه سیاسی قابل تحمل نیستند و می توانند شدیدترین خشونت های طردکننده را علیه خود بر انگیزند. در این میان، شاید دفاع از آزادی، گاهی دفاع از بی شکلی، بی معنایی و در یک کلام «دفاع از پرده سپید» و به تعبیر اوکتاویو پاز دفاع از «اندیشه در سپید» باشد.
ستون مشترک انسان شناسی و فرهنگ و روزنامه اعتماد.