ابعاد جامعه شناختی صدور حکم اعدام

گفت و گو با ناصر فکوهی درباره ابعاد جامعه شناختی صدور حکم اعدام

بازی باخت – باخت از بین بردن امید در جامعه

محسن آزموده

صدور حکم اعدام برای سه جوان در روزهای اخیر موج وسیع و خیره کننده ای از واکنش ها در عرصه عمومی به خصوص در فضای مجازی در پی داشته تا جایی که مخالفت عمومی به این حکم در برخی ساعات در برخی شبکه های اجتماعی تبدیل به «ترند» جهانی شده است. جرم این متهمان ازسوی سخنگوی قوه قضاییه چنین اعلام شده است:«اینها در صحنه اغتشاشات دستگیر نشدند بلکه دو نفر از این افراد در صحنه سرقت مسلحانه از یک خانم که سلاح سرد همراه داشتند، دستگیر شدند. بعد از دستگیری مشخص شد در صحنه هایی این افراد اماکن عمومی، بانک، اتوبوس و اقدامات خرابکارانه ای انجام داده بودند با جسارت از اقدامات خود فیلمبرداری کردند و برای رسانه های خارجی هم ارسال کردند.» مراد از «اغتشاشات» در این سخنان، حوادث و رویدادهایی است که در آبان ماه سال گذشته در اعتراض به گران شدن بنزین در سراسر کشور رخ داد. صدور حکم اعدام به عنوان یک اقدام قضایی یک بحث است و اینکه چرا سه جوان به آنچه سخنگوی قوه قضاییه «اقدامات خرابکارانه» خوانده، مبادرت ورزیده اند، صحبتی دیگر. نظام های حقوقی در سراسر جهان مجازات های متفاوتی برای جرائم مختلف تعیین می کنند. حکم اعدام نیز در بسیاری از کشورهای جهان برای جرم های مختلف مشخص شده است. اما مساله این است که آیا نباید جرم و مجازات با یکدیگر تناسب داشته باشند؟ آیا در جرائمی این چنین تنها این ۳ جوان بیست و چند ساله متهم هستند؟ اینکه یک جوان دست به اعتراض یا دزدی یا حتی سرقت مسلحانه، چنانکه سخنگوی قوه قضاییه گفته می زند، او را و فقط او را مستحق مجازات اعدام می کند؟ نتیجه و پیامد مجازات هایی این چنین برای جرائمی آنچنان چیست؟ آیا در جامعه کنونی ما که به دلایل مختلف شرایط اقتصادی چنین ناگوار است، برخوردهایی این چنین اولا متناسب و مناسب و ثانیا مثمرثمر هست؟ داغ شدن این خبر در فضای عمومی و رسانه ای کنونی چه نتیجه یا نتایجی برای جامعه و دولت در بر خواهد داشت؟ این پرسش ها را با دکتر ناصر فکوهی، استاد انسان شناسی دانشگاه تهران در میان گذاشتیم.

بحث تناسب جرم و مجازات در نگاه نخست یک بحث حقوقی است اما از آنجا که بسیاری از جرائم، جرائم اجتماعی هستند به عنوان یک متخصص علوم اجتماعی بفرمایید، ارزیابی شما در این زمینه چیست؟

دقیقا. جرم شناسی، تعیین قوانین و جرائم و مجازات ها و نحوه اجرای آنها بحث هایی حقوقی و گاه نیز سیاسی و امنیتی هستند. از این رو من هر گاه درباره پرونده ای صحبت می کنم، ابتدا بر این نکته تاکید دارم که نه تمایل دارم، دخالتی در پرونده داشته باشم و نه صلاحیت این کار را دارم. اما به این نکته نیز توجه داشته باشیم که از دست کم قرن هفدهم به این سو اگر توصیه های فیلسوفان و اصحاب نظر و مصلحان اجتماعی در بسیاری از تصمیم گیری های سیاسی و حقوقی و قانونی نبود، ممکن بود فجایع بسیار زیادی در سراسر جهان اتفاق بیفتد. شاهد این امر را شاید در قرن بیستم تا امروز بیشتر از هر دورانی داشته باشیم . زمانی که در دهه ۱۹۵۰ امریکا سیاست های ضددموکراتیک خود را علیه دموکراسی های جهان سومی از جمله دکتر مصدق در ایران شروع کرد یا وارد جنگ کره سپس ویتنام شد، تقریبا همه جامعه شناسان و دانشگاهیان مسوول به سیاسیون و کسانی که مسوولیت های مهم دولتی داشتند نسبت به عواقب این اقدامات هشدار دادند؛ در سال های بعد نیز همین اتفاق تا امروز در خاور میانه، افتاد و می دانیم که مهم ترین متفکران امریکایی ولو یهودی(چامسکی، باتلر) همواره جزو مخالفان سرسخت سیاست های دولت اسراییل بوده اند و هشدار داده اند. حتی اقتصاددانانی که خود دست اندرکار و مسوول بوده اند، نظیر جورج استیگلیتز و پل کروگمن همواره نسبت به سیاست های نولیبرالی در اقتصاد هشدار داده اند، بنابراین من فکر می کنم، مسوولان باید با درایت سخن کسانی که از سر دلسوزی برای کشور انتقاد و هشدار می دهند را بپذیرند. اینها کسانی هستند که در ایرانند و نسبت به آینده این کشور دلسوزند و در عین حال مسائل بین المللی و پیچیدگی هایش را نیز می شناسند و براساس همه این موارد نظر خود را می دهند. با این چشم انداز، تناسب جرم و مجازات برای من بحثی نسبی است. من بارها اعلام کرده و باز هم می کنم که با مجازات های سنگین مخالفم زیرا امید را در زندانی از بین برده و از لحاظ اجتماعی بنا بر تمام تحقیقات، ایجاد جرم بیشتری می کنند و نه عبرت. امریکا در کشورهای توسعه یافته تنها کشوری است که اعدام را نگه داشته و می بینید که یکی از خشونت بارترین کشورهای جهان است. در آنچه به حکم شرعی مربوط می شود نیز مخالفت با اعدام را در تضاد با آن نمی دانم زیرا بسیاری دیگر از مجازات های اسلامی نیز اجرا نمی شوند و دلیلش هم آن است که برای اجرای هر حکمی ابتدا باید حد مسوولیت جامعه و مسوولان و مجرم را سنجید و تا زمانی که ما در یک جامعه آرمانی یا نسبتا آرمانی زندگی نمی کنیم، مسوولیت های گروه اول سنگین است. سیاست های مسوولان نیز در ایران همواره این بوده که برای قصاص به دنبال طلب بخشش باشند و این را تبلیغ کنند. اما حال که ما با موضوعی روبه رو هستیم که هنوز در ابتدای کار، همه مخالفان و تندروهای هر دو طرف آن را به بازیچه ای برای خود بدل کرده اند، اصرار در این زمینه را نه منطقی می دانم و نه قابل درک به وسیله مردم و این امر را نوعی خودزنی تلقی می کنم که یا آگاهانه یا ناخودآگاهانه سودش به دشمنان می رسد و زیانش به همه دلسوزان ایران.

 

عمده جرائمی که سخنگوی قوه قضاییه به آنها اشاره کرده در حیطه بزهکاری اجتماعی قرار می گیرد. به نظر شما در این موارد، متهم اصلی کیست و آیا تنها می توان آن سه جوان را متهم خواند؟

من نمی توانم وارد مباحث حقوقی به ویژه حقوق اسلامی شوم چون نه تخصصی دارم و نه ادعایی. اما قاعدتا همان گونه که خود می گویید اگر جرم صفت «اجتماعی» را به دنبال خود دارد بنا بر تعریف، جامعه نیز در آن مقصر است. فرض بگیریم تمام اتهاماتی که زده شده، درست و ثابت شده باشند، پرسش من اصولا در این باره نیست بلکه آن است که ولو این جوانان مرتکب این جرائم شده باشند و حتی تناسب هم بنا بر قوانین کشوری(نه از لحاظ درک اجتماعی یا عرف بین المللی) وجود داشته باشد، آیا مسوولان ما می توانند بگویند که خودشان و مردم به طور کلی در این قضیه بی تقصیرند؟ پرسش من این است که اگر ما می توانستیم کشوری داشته باشیم که بیکاری و فقر نداشته باشد، در آن کسی به زندگی خصوصی مردم در عین احترام به یکدیگر و حفظ شئونات(کاری که کاملا ممکن است) دخالت نکند و مردم از آزادی ها و امکاناتی که حق شان است در یکی از ثروتمندترین کشورهای جهان برخوردار باشند، آیا باز هم ما شاهد چنین جرائمی که ادعا می شود، می بودیم؟ گفته می شود که ما نتوانسته ایم به این اهداف برسیم زیرا کشور دست به گریبان یک جنگ اقتصادی و فشارهای بین المللی و شرایط بحرانی است. این را کاملا قبول دارم اما فکر می کنم این استدلال بیشتر از آنکه سخت گیری و چنین احکامی را توجیه کند باید ما را به سوی انعطاف و مهربانی و بخشش ببرد مگر خود مسوولان ما در برابر فشار ویروس کرونا سیاست آزاد کردن حداکثری زندانیان را پیش نگرفتند؟ آیا اگر به جای آن کار، سیاست سخت گیری هر چه بیشتر قضایی و زندانی کردن حداکثری را پیش می گرفتند، کاری بود که بتوان از آن به صورت عقلانی دفاع کرد؟ اینجا هم ما با چنین تناقضی سروکار داریم. مسوولیت جامعه و مسوولان بسیار سنگین است. مسوولان ما در سال های گذشته کشور را به شدت به سوی سیاست های اشرافی گری سوق دادند و به نولیبرالیسم و فساد دامن زدند و روشن است که این امر به تنش ها و شورش های اجتماعی می کشد. ولی باید دانست که اگر این سیاست ها ادامه یابد(کاری که اتفاقا ترامپ در امریکا دارد می کند و بهای سختی هم بابتش می پردازد) فکر می کنیم، شورش و تنش و ناآرامی نخواهیم داشت؟ آن هم در شرایطی که تمام پیش بینی های سازمان های بین المللی در آن است که اثرات اقتصادی و فشار آن بر نهادهای اجتماعی بسیار بیشتر از خود بیماری خواهد بود که شاید در کمتر از یک سال دیگر مهار شود؟ این رویکرد که با تندروی می توان راه حلی یافت کلا نادرست و خلاف تمام تاریخ تمدن و تاریخ دینی ما در ایران است. دولت باید به واکنش های جامعه توجه کند و وقتی می بیند که حکمی چنین واکنش های تندی را از طرف جامعه ایجاد می کند به جای آنکه بر آن اصرار بورزد که نشانه ضعف تلقی خواهد شد، انعطاف خود را نشان دهد که نشانه قدرت است. این امر به خصوص از لحاظ بین المللی صدق می کند، تندروی در عرف بین المللی همیشه به ضعیف بودن سیستم های سیاسی تعبیر و بر آن اساس با آن رفتار می شود و بردباری و کار دیپلماتیک به اقتدار قدرت های سیاسی.

 

از نظر شما نحوه مناسب برخورد با جرائمی از این دست چیست؟

من همیشه از یک سیاست دو جانبه دفاع کرده ام یعنی از یک سو نمی توان جرائم مدنی یا جنایی را نادیده گرفت. ما در یک جامعه آرمانی نیستیم که بخواهیم، بگوییم زندان ها را ببندیم و همه را آزاد کنیم. اما می توانیم وضعیت رفاه و آزادی جامعه را بهتر کنیم تا جرایم کاهش یابند و بگوییم که مجازات ها را محدود کنیم، به زندان ها شرایط انسانی تری بدهیم و مجازات های سنگین که هیچ عفو و بخششی در کارشان نیست را کنار بگذاریم زیرا این امر تندروی را در جامعه تشویق می کند و به دیگران بهانه می دهد که علیه ایران تبلیغ کنند. می دانیم که تا چند سال پیش حکم شلاق و حتی اعدام در ملا عام اجرا می شد و همین امر تا چه اندازه سبب دادن تصویری نامطلوب از ایران به جهان می شد و سرانجام در تصمیمی عاقلانه این شیوه از اجرای مجازات به پایان رسید. همین را درباره خود مجازات ها هم به ویژه در مورد جوانان می توان گفت که این کار، کمکی از لحاظ اجتماعی به ما نمی کند. از لحاظ اخلاقی اکثر خانواده های ایرانی را که با خشونت مخالفند(و نه فقط خانواده های افراد مورد اتهام) را جریحه دار می کند و از لحاظ بین المللی نیز تصویری زشت و نامناسب به کشور داده و می بینیم که هزاران هزار بار در همه رسانه هایی که رسما خود را برانداز اعلام می کنند، تکرار می شوند: این رسانه ها طرفدار روش های تغییر سیاسی خشونت آمیز هستند و مخالف روش های انعطاف آمیز برای حل یک به یک مشکلات کشور یعنی فرآیندی که همواره در تاریخ تنها کلید راهگشای بهتر شدن جوامع انسانی بوده است. همیشه می گویند در هر کاری ببینید چه کسی منتفع می شود. من فکر می کنم در اعدام جوانان تنها کسانی که منتفع می شوند، دشمنانی هستند که می خواهند ثابت کنند چاره ای جز اعمال خشونت برای رسیدن به جامعه ای بهتر وجود ندارد. مساله به نظر من آن قدر روشن است که نیاز به تعبیر و تفسیر ندارد. جنگ طلبان در حقیقت طرفدار هیچ یک از طرفین جنگ نیستند بلکه طرفدار نفس جنگند. این را درباره خشونت هم می توان گفت. تاریخ ۱۰۰ ساله کشور ما از مشروطه تا امروز این امر را بارها و بارها نشان داده است. تغییرات سیاسی همواره ممکن و لازم هستند، مساله شیوه رسیدن به آنهاست یا باید راه قانونی را انتخاب کرد یا خشونت را.

 

به نظر شما نتیجه و پیامد بر خوردهایی تند و خشن با جرائم اجتماعی و به طور خاص صدور حکم اعدام برای این سه جوان در عرصه اجتماعی چه خواهد بود؟

به نظر من دو نتیجه کاملا روشن و تقریبا صددرصد خواهد داشت: در سطح داخلی دامن زدن به کینه ها و دمیدن بر آتشی که زیر خاکستر است یعنی انگیزه دادن به التهاباتی که به دلایل اقتصادی، بیماری کرونا و فشار های تحریم و جنگ اقتصادی علیه ایران در همین موقعیت کنونی نیز وضعیتی بحرانی دارد. نتیجه بین المللی نیز دادن بهانه هایی هر چه بیشتر به محافل بین المللی به تقویت ادعاهای شان علیه ایران است. ما هنوز فراموش نکرده ایم که چطور سیاست های تندروانه آقای احمدی نژاد که امروز خیلی لیبرال شده، سبب شد که ایران برای نخستین بار شاهد تصویب چندین قطعنامه علیه خود شود و صدها میلیارد درآمد نفتی به باد رفت و اشرافی گری کنونی پایه های خود را پیدا کرد و فساد به امری چنین گسترده و خارج از کنترل تبدیل شد و اعتماد به دولت به چنین سطح نازلی سقوط کرد.

 

در روزهای اخیر شاهد واکنش میلیونی کاربران شبکه های اجتماعی به این موضوع بودیم که کماکان نیز ادامه دارد. ارزیابی شما از این واکنش بزرگ چیست و تحلیل جامعه شناختی آن چه چیزی درباره جامعه امروز ایران به ما می گوید؟

به نظر من کاملا طبیعی است. متاسفانه به رغم هشدارها و توضیحات گسترده ای که ما دایما می دهیم، مسوولان شاید از سر ناچاری هر چند وقت یک بار تصور می کنند که جامعه ایران را می توان همچون روسیه یا چین اداره کرد چون با این کشورها روابط دیپلماتیک خوبی دارند. چنین توهمی برای ما بسیار گران تمام خواهد شد. هیچ یک از این کشورها از هیچ لحاظ غرابت فرهنگی با کشور ما ندارند و ما حتی یک روز هم نمی توانیم ایران را مثل چین یا روسیه اداره کنیم. چین کشوری است با پیشینه ای تقریبا ۷۰ ساله از کمونیسم که با پیشینه کنفوسیونیستی نظم و ترتیب و اطاعت پیوند خورده است. افزون بر این بخش بزرگ چین داخلی برخلاف چین ساحلی در فقر بزرگی هستند و تازه چین رو به رشدی که از آن صحبت می شود نیز یک سرمایه داری دولتی روی مدل سرمایه داری های دولتی قرن نوزدهمی است. روسیه هم کشوری بوده که ۷۰ سال زیر یک حکومت کمونیستی- امنیتی سخت گیر مدیریت شده به علاوه مردمش به شدت نژادپرست و ملی گرایی افراطی اند. کشور ما هیچ یک از این دو موقعیت را ندارد. یک کشور با تمدن چندهزار ساله با صدها فرهنگ و همزیستی صلح آمیز میان آنهاست که نمی گویم خشونت در آن وجود نداشته است. در ایران نیز ما خشونت های بی شماری از عهد باستان در تاریخ خود داشته ایم اما اساس کار جز در دوره های خاصی خشونت نبوده. این کشور مثل هر کشوری نیاز به مدیریت به روش خود دارد. افزون بر این ایران بر خلاف چین و روسیه کشوری است که دارای ثروت انسانی به ویژه طبیعی خارق العاده ای نسبت به جمعیت خود است. واکنش هایی که روی شبکه می بینید البته من به شکل آنها نمی پردازم که اغلب ممکن است مورد تایید من نباشند اما واکنش هایی کاملا قابل درک است. زیرا جوانان ایرانی خود را با جوانان چینی یا روسی که اصولا تصویری از آنان ندارند، مقایسه نمی کنند بلکه با جوانان کشورهای مسلمان اطراف خودمان مقایسه می کنند و حاضر نیستند که ثروتمندترین و قدرتمندترین و تاریخی ترین کشور این منطقه کمتر از آنها باشد و حقوقش ضایع شود. عدم توجه به این موضوع در میان و درازمدت می تواند ضربات شدیدی به سیستم اجتماعی ما بزند که یکی از آنها را همین اکنون شاهدیم و آن مهاجرت هر چه بیشتر جوانان تحصیلکرده است آن هم در کشوری که اصولا یک کشور مهاجرفرست نبوده است.

 

داغ شدن این خبر و واکنش عمومی مردم به آن برای دولت(در معنای عام آن) چه واکنش هایی از جمله در عرصه بین المللی به همراه خواهد داشت؟

گفتم جز آنکه به دولت ضربه بزند و بی اعتمادی را افزایش بدهد و دست دشمنان بیرونی را علیه آن بازتر کند هیچ سودی ندارد، مگر اینکه این داغ شدن سبب شود که تصمیمی عاقلانه گرفته شود و آن لغو مجازات های سنگین است. در کشوری که می خواهد سرآمد منطقه باشد نباید هیچ جوانی به ویژه هیچ دانشجویی در زندان باشد. جای جوانان در دانشگاه ها و کارخانه ها و پژوهشگاه ها و بنگاه های اقتصادی است که به کشور سود برسانند و نه در زندان ها که از آنها افرادی خطرناک به وجود بیاید یا از آن بدتر اینکه اعدام شوند و داغی ابدی بر دل همه بماند. در عرصه بین المللی هم اگر داغ شدن خبر به واکنش های منفی بیشتر بینجامد یعنی واقعا به مجازات اعدام منجر شود به موجی از محکومیت ها منجر خواهد شد که در شرایطی که باید هر آن آماده مذاکره و کار دیپلماتیک باشیم، بدترین ضربه ای است که می توان به دستگاه دیپلماتیک کشور زد.

 

از دید شما واکنش متناسب مردم به اخباری این چنین چگونه باید باشد؟

به نظر من در هر شرایطی باید افراد از سوق یافتن به سمت خشونت جلوگیری کنند. اعتراض ها و واکنش های گوناگون مثبت هستند و دیر یا زود به گوش می رسند اما خشونت جز خشونت بیشتر و درنهایت باختن همه در یک بازی باخت- باخت حاصلی ندارد. مردم باید متوجه باشند که کشور به دلیل اشتباه های متعدد هر چه بیشتر به سوی موقعیت دوقطبی رفته است و راه حل این موقعیت دوقطبی باید مسالمت آمیز و آرامش بخش و خروج از آن باشد و نه خشونت آمیز. هیچ راه حل معجزه آسایی وجود ندارد. در طول ۲۰۰ یا ۳۰۰ سال اخیر هیچ کشوری نتوانسته از راه خشونت به آزادی و زندگی بهتر برسد. گفتم منظورم اعتراض نیست، منظورم انتقاد هم نیست. منظور تبلیغ روش های خشونت آمیز است که همه می دانیم یک کوچه بن بست است.

 

در پایان پیشنهاد شما در مقام عالم علوم اجتماعی به تصمیم گیران این پرونده چیست و فکر می کنید در اتخاذ تصمیم چه جوانب و مسائلی باید رعایت شود؟

به نظر من در تصمیم گیری صرفا معادلات سیاسی را درنظر نگیرند و به سخن کسانی که کارشان مطالعه بر جامعه است، گوش بسپارند. انتقام گرفتن همیشه ممکن است ولی بدترین کار است. بخشش کار هر کسی نیست و نیاز به بزرگواری و سعه صدر زیادی دارد. اگر این دوستان از تعلیمات دینی تبعیت می کنند نیز می توان پرسید چرا کتاب مقدس ما در ابتدای تمام سوره های خود با نام «خداوند بخشنده مهربان» آغاز می شود و سایر اسامی خداوند در این آغاز استفاده نشده: دلیل شاید آن باشد که از میان بردن امید در جامعه و نشان حس انتقام و سخت گیری به جای حس بخشش و انعطاف چیزی نیست جز یک بازی باخت- باخت و یک خودکشی و به نوعی اعتراف به ناتوانی و ضعف.

 

روزنامه اعتماد ۲۸ تیر ۱۳۹۹

لینک در صفحه اعتماد در مگ ایران

Https://Www.Magiran.Com/Article/4066190