درسگفتار: آسیبشناسی ذهنیت فرهنگی ایرانی (بخش سوم)
آسیبشناسی ذهنیت فرهنگی ایرانی / درسگفتار/ مقدمه / بخش سوم[۱]
۸– توهم قهرمانها و ضد قهرمانها: شاید با توجه به پیش زمینهای که در تاریخ فرهنگی و دینی ایران وجود دارد این یکی از نخستین توهمها یا اسطورههایی میبود که باید به آن اشاره میکردیم، اما آنچه برشمردیم بر اساس اولویت نبوده است. میدانیم که بر اساس زبانشناسی ساختاری دوسوسور[۲] و یاکوبسن[۳] که لوی-استروس[۴] آن را به اندیشه انسانشناختی منتقل کرد تفکر انسان اصولاً پایه دوتایی [۵]دارد و جهان را بر اساس تقابل هر چیز با چیزی که عکس آن تصور میکند میبیند و میفهمد: سیاه و سفید، بلند و کوتاه، زشت و زیبا، شب و روز و غیره. این تفکر در تاریخ ادیان و فلسفه نام ثنویتگرایی[۶] به خود گرفته است یعنی باور به گونهای تقابل ریشهای و اساسی میان خدا و شیطان، نه در آن معنا در ادیان ابراهیمی هست و خدا در آن قادر مطلق است، بلکه در رویکردی مانوی یا حتی رویکردی زروانی (خدای زمان و باستانی ایران) و مزدایی که در آن دو قدرت خدایی، در برابر هم قد علم کردهاند: اهورمزدا و اهریمن؛ رویکردی که در آن افراد دائما باید جهان را بر اساس اینکه در کدام جبهه قرار دارند، بفهمند و کنشهای خود را بر آن اساس تنطیم کنند. در تفکر ایرانی، مانویت یا ثنویت تقریباً همیشه قدرتمند بوده است. و در اندیشه و کنشهای معاصر نیز، بسیاری از کنشگران اجتماعی ما دچار این آسیب هستند و این باور به توهم دوگانه میان قهرمان و ضد قهرمان، به صورتی که نمیتوانند میان این دو حوزه توهمی حد میانی را انتخاب کنند: آدمهای دیگر از نظر آنها یا قهرمانهایی ستودنی و بی هیچ عیب و نقصی هستند و یا ضد قهرمانها و شیاطینی که هیچ نکته مثبتی در ایشان نمیتوان یافت. و از همه بدتر آنکه در این توهم دوتایی به سرعت میتوان از یک قطب به قطب دیگر رفت و برگشت کرد. چیزی که بارها در تاریخ معاصر خود (برای مثال در دوره دکتر مصدق شاهدش بودهایم. از این رو به باور ما، توهم یا اسطوره نخبهکشی را که هرچند وقت یکبار در میان ایرانیان دوباره گُل میکند باید شکلی آسیبزده از همین توهم در نظر گرفت. مشکل ما بر سر آن نیست که قهرمانان خود را میکشیم، بلکه بر سر آن است که اصولاً باوری سخت و ریشهای به دو مفهوم قهرمان و ضد قهرمان به مثابه بازیگران اصلی همه امور داریم و در نتیجه همه اشکال میانی و همه ظرافتها و پیچیدگیهایی را که در کنشهای اجتماعی و فرهنگی، در کنشگران و استراتژیها و بازیهایشان، و در دادههای بیشمار همه اینها به هنگام تغییر موقعیتها و مسائل وجود دارد، توجهی نمیکنیم و دوقطبی دیدن همه کس و همه چیز برایمان بهترین و راحتترین موقعیت است.
۹– توهم باسوادی «بیسوادان» و بیسوادی «باسوادان»: این توهم را باید نمونهای از توهم پیش گفته قهرمان و ضدقهرمان دانست. وقتی میبینیم به صورت گسترده در محافلی به ظاهر بسیار عقلانی و علمی از «بیسوادی» این یا آن فرد دانشگاهی، روشنفکر، نویسنده، مترجم صحبت میشود، و یا درست برعکس، از «باسوادی» این و آن روشنفکر خودساخته که مکتب نرفته استاد همه اساتید است، دقیقاً در این اسطوره قرار داریم. امروز در گفتمانی به شدت رایج، در همان حال که سیاست با فرهنگ و دانش در هم آمیخته شده و نتیجهگیریهای پیشپاافتاده گرفته میشود، به همان شدت نیز محافل مرید و مرادی در حال رشد همهگیر شدن هستند و هر کسی به ویژه با رشد امکانات نوشتاری در فضای مجازی، برای خود فرصت را غنیمت میشمارد که با هر بهانهای بر باسوادی مفروض یک فرد یا گروه و بیسوادی مفروض فرد یا گروه دیگر تاکید کند و در این راه از کاربرد زشتترین الفاظ و ابلهانهترین استدلالها ابایی نداشته باشد. ظاهراً کافی است که کسی وارد یک دانشگاه شده باشد تا «حکومتی» تلقی شود و بیسواد و کسی در روزنامهای «مستقل» کار کند تا بتواند لقب «اپوزیسیون» را برای خود دست و پا کند. مضحک بودن شرایط در ایران به حدی است که گروهی که در نهادهایی کاملاً رسمی و دولتی کار میکنند و خود را مریدان این و آن استاد بزرگ میدانند که از نهاد دیگری بیرون رانده شده و دنکیشوتوار به این و آن فرد دانشگاهی که جسارت کرده و حتی بدون نام بردن از استاد، اسباب کدورتش را فراهم کرده، حمله میبرند. روشن است وقتی ما در حوزه روشنفکری و دانشگاهی خود چنین با تعصبهای کورکورانه روبرو باشیم، نمیتوانیم انتظار معجزهای را برای بهترشدن وضعیت عمومی علم و فرهنگ و نظامهای اجتماعی داشته باشیم. و تاسفآورتر آنکه بر این فرایندهای ابلهانه به صورت رایج نام «نقد» و «تقدیر» هم گذاشته میشود.
۱۰– توهم شکست جبری سنت و پیروزی جبری مدرنیته: باز هم از میراث استعمار یکی این بوده که تصور شود هر آنچه «سنت» است، نامناسب است و باید به دور ریخته شود و هر آنچه مدرن است (که در درکی نادرست یعنی از غرب یا اروپا) آمده، باید تقدیس شود. این اندیشه، در نزد اندیشمندان و روشنفکران و دانشگاهیان غرب امروز تقریباً وجود خارجی ندارد و کافی است، اندکی با جوّ موجود در این محافل و مباحثشان آشنا باشیم تا این را بدانیم. اما چنین حرفهایی برعکس در جهان سوم، به شدت مورد پسند هستند و خریدار دارند. در کشور ما سالهای سال، تصوّر روشنفکران و دانشگاهیان این بود که چون آنها «سکولار» هستند (بدون آنکه واقعاً این طور باشد یا حتی معنای سکولار را بدانند) لزوماً و به صورت «طبیعی» حکومت و حوزه سیاسی حق آنها است و در صورت هر گونه تحول سیاسی به شکل خودکار همه امور به آنها سپرده خواهد شد و میتوانند مطمئن باشند که هر تغییری با هر شکل و روندی، نتیجهای یکسان داشته و آنها را در راس حاکمیت خواهد داد. برعکس، همین گروه تا سالهای سال و حتی امروز تصوّر میکنند که سنت و سنتیها و دستاندرکاران و رهبران آنها، دقیقاً به دلیل سنتی بودن هیچ شانسی برای بقا ندارند و خود به خود از میدان بیرون میروند. و میدانیم که این توهمّات به چه موقعیتهایی منجر شده است. این دوگانه و سیاه و سفید دیدن چیزها، جز مصیبت برای ما ثمری نداشته است. هنوز هم میبینیم که اصل و اساس، خشونت و نفی دیگری و نپذیرفتن تفاوت در جامعه ما بر این اساس است که ریشه همه مشکلات را در «سنت وامانده» ببینند و نه در «مدرنیته عجیب الخلقه» و یا برعکس. در حالی که واقعیت در هیچ کدام از اینها نیست: مدرنیته از بطن سنت زاده میشود و جامعه صرفاً در ترکیبهای بسیار پیچیده و به شکلی بسیار کُند تغییر میکند بدون آنکه بتوان برای این تغییرات، مسیر ثابت و قطعی قائل شد.
آنچه گفتیم تنها ده توهم، از میان دهها توهم و اسطوره در جامعهای به شدت اسطوره زده است؛ همانگونه که دیدیم این توهمات لزوماً خاص جامعه ما نیستند بلکه ممکن است برخی از آنها در جوامع دیگر و در دورههای دیگر چه در جوامعی غیر از ایران چه در زمانهایی دیگر در خود جامعه ایران بروز کرده یا بکنند، مسئله در میزان گستره و عمق و روابط و پیآمدها و چرخههای باطل حاصل از آنهاست و نه خود توهمات به تنهایی. اما اینها به نظر ما، توهماتی که امروز به سختی بر زندگی ما سایه انداختهاند و بسیاری از افراد حتی از شنیدن نام آنها بر آشفته میشوند و فریاد انتقام بر میکشند. در نهایت چه بخواهیم و چه نخواهیم تا نتوانیم با دقت و صراحت و صداقت در آینه مقابلمان نگاه و تلاش کنیم خود را تغییر دهیم، شک نداشته باشیم با این توهمات راه به جایی جز جایی و موقعیتهایی به شدت نامناسبتر از آنچه داریم، نخواهیم برد.
ده توهمهای بزرگ تاریخ ایران با رویکرد تاریخی نه، بلکه با رویکرد علوماجتماعی مورد بررسی قرار میگیرد. این توهم تاریخی به غیر ایران در جاهای دیگر جهان در صورتهای متفاوت وجود دارد. همچنانکه این توهم در تاریخ ایران با توجه به موقعیتهای مختلف یکدست نیست. در این درسگفتار، ده توهم مورد بررسی و تحلیل مجزا قرار میگیرد که برای هر کدام با رویکرد علوماجتماعی و تحلیل و تفسیر انسانشناختی نگاه شده است.
در بیان خلاصهتر این ده توهم بزرگ تاریخ معاصر ایران عبارتند از: توهم توطئه[۷] اینکه توطئهای در کار بوده که ما چنین موقعیتی داریم یا در گذشته توطئهای اتفاق افتاده که ما در این شرایط قرار گرفتهایم. توهم خودزنی[۸] یا تحقیر خویش، یعنی اینکه ما خودمان را دستکم بگیرم و کمتر از آن چیزی که هستیم خودمان را نشان بدهیم. توهم خود بزرگ بینی[۹] تاریخی که پایه و اساسی ندارد. توهم گذشته طلایی[۱۰] اینکه ما دوران طلایی داشتیم که از دست رفته و همه فکرها و اندیشهها به سوی کشیده میشود که باید این دوران طلایی را دوباره به دست بیاوریم. توهم فروپاشی[۱۱] تاریخ یعنی ما در تاریخ یکباره فرو پاشیدیم یا در حال فروپاشی هستیم. توهم تفکر و اسطوره کار جمعی امکانپذیر نیست و ما نمیتوانیم باهم دیگر کار کنیم به عبارتی کار جمعی برای ایرانیان امکان ندارد. اسطورهسازی در خصوص عدم توانایی ایرانیان در کار جمعی. توهم نوعی قابلیت ذاتی و نبوغ ذاتی که شرایط خوب شکوفا میشود و در شرایط بد از بین میرود. توهم قهرمانسازی[۱۲] اینکه ما با قهرمانان نجات پیدا میکنیم. قهرمانانی که در مقابل خود ضد قهرمانان را دارند. دو قطبی کردن همه چیز در عرصه اجتماعی و تقسیم کردن به دو گروه که ما یکی را در مقابل دیگری انتخاب کنیم. توهم فاخر و مبتذل به عبارتی حالت دوگانهای که در طبقهبندی پدیدهها و هنر و… قایل میشویم و به صورت خاص در حوزه فرهنگ دیده میشود. توهم سنت و مدرنیته به صورتی که ما آن را میبینیم. نه اینکه سنت و مدرنیته وجود ندارد، بلکه ما آن را در یک قالب اسطورهزده میبینیم.
قبل از ورود به متن اصلی بحث، باید یادی کنیم از اثر فاخر ایرج پزشکزاد با عنوان «داییجان ناپلئون»[۱۳] و بعد سریال ارزشمند ناصر تقوایی[۱۴] با همان عنوان در سالهای اول انقلاب۵۷ ایران پخش میشد. هیچ اثری در ایران نه در حوزه علوم اجتماعی و نه در حوزه ادبیات وجود ندارد که بتواند با این اثر هنری برابری کند، برای نشان دادن این جنبه از زندگی ایرانی یعنی جنبه توطئه اندیشی در زندگی ایرانی. این رمان بسیاری از مسائل جامعه ایرانی را به خوبی نشان میدهد. بحث توطئه مثل سایر توهمها، خاص جامعه ایرانی نیست، بلکه در تمام جوامع دنیا دیده میشود. معمولاً یکی از تمهای مورد علاقه و مطالعه در گرایشهای پوپولیستی سیاسی[۱۵] است که عموماً گرایش ضد دموکرات راست به حساب میآید. این گرایش ضد نخبگی و ضد علمی که با همه چیزهایی که عقلانیت در آن حاکم باشه مخالفت دارد. در امریکا طرفداران ترامپ(ترامپیسم)[۱۶] گروههای زیادی هستند که به گروههای توطئه مشهور هستند و برای همه چیز توصیه توطئهآمیز دارند. برای مثال گروهی در امریکا که همه اتفاقات سیاسی را زیر سر دموکراتها میبینند، از کودکان سو استفاده جنسی میکنند و یهودیانی که در این جنایت شریک هستند و…
توطئه اصولاً مکانیزمی دارد برای افرادی که از نظر فکری ابزاری ندارند که بتوانند درست فکر کنند، اثرگذار است. به عبارتی توطئه پاسخهای ساده به سؤالهای مشکل برای رسیدن به نتایج خیلی ساده است.
توضیحات را ع. احمدی به نقل از ویکیپدیا افزوده است
[۱] آسیبشناسی ذهنیت فرهنگی ایرانی / بخش سوم/ مقدمه/ دی و بهمن ۱۴۰۰ / درسگفتارهای ناصر فکوهی / آمادهسازی برای انتشار، ویرایش نوشتاری وعلمی: عمار احمدی ـ آبان ماه ۱۴۰۲ / بخش نخست این درسگفتار از مقالهای که پیشتر با عنوان «ده توهم بزرگ در تاریخ معاصر ایران» منتشر شده، برگرفته شده است.
[۲] – Ferdinand de Saussure
[۳] – Roman Jakobson
[۴] – Claude Lévi-Strauss
[۵] – binary
[۶] – dualism
[۷] -conspiracy
[۸] -self harm
[۹] – self conceit
[۱۰] -golden past
[۱۱] – collapse
[۱۲] – Championing
[۱۳] – دایی جان ناپلئون رمانی طنز در گونه داستان بلوغ از ایرج پزشکزاد است که سال ۱۳۴۹ منتشر شد. این رمان که از پرفروشترین کتابهای ایرانی است، با لحنی طنز تیپهای شخصیتهای جامعه ایرانی را به ریشخند میگیرد.
[۱۴] – ناصر تقوایی در سال ۱۳۵۵ مجموعه تلویزیونی دایی جان ناپلئون را از روی این کتاب ساخت.
[۱۵] – Political populist
[۱۶] -Trumpism