آسیبشناسی ذهنیت فرهنگی ایرانی / درسگفتار/ مقدمه / بخش اول [۱]
تاریخ معاصر ایران از ابتدای قرن بیستم در فرایندی قرار میگیرد که جهان در آن شاهد چرخش بزرگی از نظامهای استعماری به نظامهای مبتنی دولت- ملتها در جهان سوم نیز هست: اغلب این نظامها یا به دست خود استعمارگران پیشین به وجود میآیند (همچون بیشتر کشورهای عربی منطقه خاورمیانه)، یا در ترکیبی از جنبشهای آزادیبخش میانهرو و سیاستهای استعماری (مثل هند و پاکستان و ایران)، یا ترکیبی از جنبشهای آزادیبخش تندروی راست و چپ و سیاستهای استعماری(همچون آسیای شرقی و جنوبشرقی) و غیره. در همه موارد نیز ما در کنار قدرتهای استعماری، شاهد دخالت نیروهای پرتوان دو ابرقدرت جدید جهان یعنی آمریکا و شوروی نیز، پس از جنگ جهانی دوم هستیم. روند تحول اکثر این کشورها در صد سال اخیر از یک شبه دموکراسی اولیه و توهمآمیز به سوی نظامهای اقتدارگرا، پوپولیست و به دور از فرهنگ بوده است؛ در حالی که سردمداران نظامهای اجتماعی و سیاسیشان، گویی در سیارهای دیگر زندگی میکنند، در روند جهانی شدن رسانهای و کالایی، ذهنیتهایی عجیب را حمل میکردهاند و نتیجه نهایی در حال حاضر و در چشماندازی که نمیتوان گفت پایانش در چه زمانی فرا میرسد، تبدیل فرایند جهانیشدن – که امری مدیریتی فناورانه تصور میشد – به یک آشوب عمومی در دنیا است که بیش و پیش از هرچیز امری اجتماعی – فرهنگی به حساب میآید: زمین لرزههایی بزرگ که به صورتی متناقض، کانونهای اصلیشان، مرکزگریز هستند و در پیرامون(کشورهای در حال توسعه) قرار داشتهاند و اثرات ثانویهشان، مرکزگرا هستند و در امواجی به طرف نقاط درونی (کشورهای توسعهیافته) حرکت کردهاند. آنچه در زیر میآید، یک نگاه کلانآسیبشناختی از مهمترین توهماتی است که به نظر ما میتوان در فرهنگ ایرانی – به صورتی کاملا نسبی و در پهنههای مشترک آن از لحاظ مشخصات سنی و فرهنگی و زبانی – مشاهده کرد و بنابراین شامل استثناهای بیشمار نمیشود. و البته این گونه توهمات که در این پرونده نیز با عنوان اسطورهها و افسانههای بزرگ مطرح شدهاند، عموما باورهایی بزرگ را میسازند که لزوما حتی باورهای اکثریت نیز نیستند، اما درست مثل یک اشتباه رایج زبانی، جا افتادهاند. به همین دلیل بوده است که در این گفتار، ما تعمداً از واژههای کمابیش مبهم «افراد» یا «کنشگران» به جای واژگان همان اندازه مبهم اما نادرستتر(در موضوعی که از آن سخن میگوییم) یعنی «مردم» یا «ایرانیان» استفاده کردهایم. آسیبهایی که از آنها نام میبریم، به صورت بینهایت پیچیدهای در جامعه، در شهرها و روستاها، در مناطق مختلف و هویتهای گوناگون و زبانهای مختلف ما و در زمانهای متکثر ما انتشار یافتهاند و در یک تحلیل دقیق و موشکافانه و در قالبی دیگر، بیشک باید آنها را در مرحله نخست در ساختارهای زمانی و مکانی مشخصشان مورد تحلیل قرار داد و سپس به هرگونه نتیجهگیری رسید. از این رو، مخاطبان بهتر است دقت داشته باشند که در شرح و تحلیل هیچ یک از این توهمات قصد ما «تعمیم» در هیچ یک از مفاهیم زمانی یا مکانی آنها نیست بلکه در چارچوب یک بحث «تشخیص» [۲]و تحلیل آسیبشناختی باقی میمانیم.
با این مقدمه، ده توهم بزرگ، از میان تعداد شاید بسیار بیشتر دیگر، که به نظر ما به مثابه آسیبهای خطرناک فرهنگی در صد سال اخیر جامعه ایران را به صورتها و در ابعاد و موقعیتها و با عمقهای مختلف تهدید کردهاند، این موارد هستند:
۱– توهم توطئه: در این توهم، افراد بیشتر از آنکه به دنبال «واقعیت»ها و «اسناد» و وارسی آنها باشند تا موضوعی را درک کنند و اصولاً این موارد و «درک» و «شناخت» برایشان جذابیت داشته باشد، در پی روایتهای توطئهآمیزی هستند که به آنها امکان دهد با «کشف» یک «مورد مشکوک»، به سرعت به سمت «قضاوت» درباره موضوع و کنشگران و موقعیتها بروند. البته این آسیب، در بسیاری از فرهنگها با عنوان «نظریههای توطئه»[۳] شناخته شده است. اما به نظر میرسد در فرهنگ عمومی کنشگران اجتماعی ما، آمادگی بیشتری برای آن وجود دارد. از این آسیب با عنوان «دائیجان ناپلئونیسم» هم یاد شده همانطور که اغلب افراد اصطلاح «همه چیز زیر سر انگلیسیها است» را شنیده و نوعی قرابت با آن احساس میکنند. اما ابعاد این توهم بسیار فراتر از حوزه سیاسی میرود و میتواند شامل هر رویدادی بشود. یعنی هربار اتفاقی میافتد (به ویژه در حوزه مرموزتر سیاسی) افراد بلافاصله چندین روایت توطئه از آن درست میکنند و شایعه میسازند و بر آن اساس شروع به «بحث» و درباره صدور «رای» یا قضاوت به نحوی که میخواهند میکنند. و از این لحاظ اغلب آنچه حرفهای افرادی با کمترین سرمایه اجتماعی و تحصیلی و فرهنگی را از «گفتمان» به ظاهر روشنفکرترین و تحصیلکردهترین افراد جدا میکند، بیشتر از آنکه در شکل و محتوای عمیق آنها باشد، در شکل ظاهری و زیباسازی شده آنهاست.
۲– توهم خودکوچکبینی: این توهم در مطالعات پسا استعماری[۴] از فرانتس فانون[۵] تا امه سزر[۶] و از ادوارد سعید تا کورنل وست[۷]، به صورت گسترده مورد مطالعه قرار گرفته و در فرهنگهای جهان سومی بسیار رایج و در فرهنگ ما نیز به مثابه یک دروغ بزرگ و یک ذهنیت خطرناک جاری است. این توهم را میتوان در نمونه عامیانهاش در تکرار برخی از عبارتهای ادبی مثل «از ماست که بر ماست»، «خلایق هر چه لایق»، و اصطلاحات و استدلالهایی از این دست دید و نمونه «دانشگاهی» و «روشنفکرانه»اش را هم در ادبیات «ما چگونه ما شدیم؟» «چرا ما، ما شدیم؟» یا «چرا ما، ما هستیم؟»، «زوال اندیشه» و غیره. این امر به روشنی نوعی تحقیر خویش است که هدف از آن، عموماً هدفی ایدئولوژیک و دامن زدن به یک توهم جدید است. برای نمونه نفی نظامهای دخالتگر استعماری و پسا استعماری و یا دامن زدن به اندیشههای ناسیونالیستی و غیره. نادرست بودن این توهم را به روشنی میتوان در توهم دقیقاً متقابلی دید که گاه به وسیله همان افرادی تبلیغ میشود که توهم اول را نمایندگی میکنند.
۳– توهم خودبزرگبینی: این توهم را میتوان در چارچوب دیالکتیک «ارباب و برده» هگلی و همه اشکال دیگر نظری آن که در این زمینه وجود دارد، دید. یا حتی رویکردهای روانکاوانه نسبت به رفتارهای سادومازوخیستی[۸] و یا رویکردهای روانشناسانه توضیح درباره «خودشیفتگی[۹]» یا «عقده حقارت[۱۰]» فانون که خود یک روانپزشک بود، به صورت گستردهای دراین موضوع در کتاب «پوست سیاه، صورتکهای سفید» (۱۹۵۲) بحث کرده است و البته ادوارد سعید در «شرقشناسی»(۱۹۷۸). به همین دلیل نیز گفتیم که خودکوچکبینی و خودبزرگبینی به صورتی آینهوار با یکدیگر وارد تعامل میشوند. برخی از کنشگران ایرانی، و گاه حتی کنشگرانی واحد در موقعیتهایی متفاوت، هم یک «خود» خیالین را بسیار حقیر و قابل محکومکردن و شایسته بدترین وضعیتها میدانند و بنابراین از موقعیتهای تاریخی اجتماعی نامناسب خویش، وضعیتهایی مازوخیستی میسازند که در آنها درد حقارت، تبدیل به یک بازی لذت بخش شود و هم در همان حال، باز از یک «خود» خیالین دیگر، قهرمانهایی میسازند که جهان را در دست دارند؛ اسطورههایی همچون: «ایرانیها باهوشترین مردم جهان یا باهوشترین و موفقترین مهاجران آمریکا هستند»،«سازمان فضایی ناسا در آمریکا در دست ایرانیان است»، «بزرگترین شرکتهای موفق آمریکایی را ایرانیان مدیریت میکنند»، «پسر جوان ایرانی بزودی شاید نخست وزیر بریتانیا بشود» یا «دانشمند ایرانی بزودی شاید رئیس جمهور آلمان بشود». همه این اسطورهها البته ممکن است رگههایی در واقعیت هم داشته باشند که به صورت توهمآمیز تعبیر شدهاند: برای نمونه، در دو مورد اخیر، اشاره به سیاستمدار بریتانیایی ایرانی الاصل «علی میلانی» و به نویسنده آلمانی ایرانی تبار«نوید کرمانی» بوده است.
۴– توهم گذشته طلایی: بندیکت آندرسون[۱۱] انسانشناس بریتانیایی بهتر از هر کسی در کتاب کلاسیک خود «جماعتهای خیالین»(۱۹۸۳) نشان داده است که چگونه دولت- ملتهای قرن نوزدهمی برای خود یک تاریخ جعل میکنند تا بتوانند فرایند دولتسازی و به ویژه ملتسازی را عمدتاً از خلال تخیل رومانتیک و ادبی و سپس البته از خلال آموزش عمومی به وجود بیاورند. برای کنشگران ایرانی نیز – که پیش از تصویب مجلس شورای ملی در سال ۱۳۰۴ – اصولاً زمانی جز زمان کشاورزی و فصلهای داشت و برداشت و ساعات توزیع آب و غیره را نمیشناختند، یکباره و البته بر اساس رجوع به گذشتهها به تقویم جلالی و منابعی که میتوانست تا هزاران سال پیش برای یافتنشان به عقب بازگشت، صاحب تقویمی جدید و رویکردی تازه به زمان شدند، و چنان مفهوم «ایرانی» بودن به ظاهر برایشان «جا افتاد» که تصور کردند همواره «خون ملی» در رگهایشان میجوشیده. آن هم در شرایطی که در هیچ کجای دیگر جهان چنین چیزی وجود نداشته است. شدت توهم به حدی بالا بوده و هست که حتی برخی از اساتید ایرانی خارج از کشور نیز وقتی وارد مبحث ملیت میشوند تمایل دارند «ابداعی بودن مفهوم تاریخ ملی» را برای همه جهان (جز چند استثنا) بپذیرند به جز برای ایران، که آن را یک تافته جدا بافته فرض میکنند. از دل این توهم، صد البته، صدها و بلکه هزاران توهم دیگر بیرون میآید: از جمله «میهن پرستی» مبالغهآمیز ایرانیان، اصالت نژاد و زبان آنها، و این در شرایطی که در پشت سر هر سفارت خانهای هزاران ایرانی برای گریز از کشور صف کشیدهاند و یا در خیابانهای غربت به محض اینکه ایرانیان به یکدیگر میرسند صدایشان را پایین میآورند و راهشان را کج میکنند تا با «هموطنان» نزدیک نشوند. یا اسطورهای دیگر و حاصل این توهم: دروغگویی «توطئهآمیز» یونانیان درباره ایران باستان؛ اینکه میبینیم یک دانشمندی ایرانی همچون امیرمهدی بدیع که بسیار قابل احترام بوده و هست، سالها وقت میگذارد که در کتابی پانزده جلدی (یونانیان و بربرها) ثابت کند چرا یونانیان دروغگو بودهاند و ایرانیان شکوه و جلالی خیرهکننده داشتهاند که البته ابداً در محافل علمی جهان جدی گرفته نمیشود و بزرگترین متخصصان هخامنشی در همان حال، بزرگترین متخصصان یونان عصر آلکساندر(اسکندر) نیز هستند یا متخصصان زبانهای آرامی و ارمنی و غیره (که منابع تقریباً منحصراً در آنها وجود دارند). کرسی کلژ دو فرانس در این زمینه نیز در دست پیر بریان و حتی نام کرسی «تاریخ و تمدن جهان هخامنشی و امپراتوری آلکساندر» است.
[۱] آسیبشناسی ذهنیت فرهنگی ایرانی / بخش اول/ مقدمه/ دی و بهمن ۱۴۰۰ / درسگفتارهای ناصر فکوهی / آمادهسازی برای انتشار، ویرایش نوشتاری وعلمی: عمار احمدی ـ آبان ماه ۱۴۰۲ / بخش نخست این درسگفتار از مقالهای که پیشتر با عنوان «ده توهم بزرگ در تاریخ معاصر ایران» منتشر شده، برگرفته
شده است.
[۲] – diagnosis
[۳] – conspiracy theories
[۴] – post-colonial studies
[۵] – Frantz Fanon
[۶] – Aimé Fernand David Césaire
[۷] – Cornel West
[۸] – Sado-Masochism
[۹] – narcissism
[۱۰] – inferiority complex
[۱۱] – Benedict Anderson