رولان بارت/ زندگی و آثار / فیلیپ دولاک استاد ادبیات دانشسترای عالی فرانسه / برگردان ناصر فکوهی
بخش دوم
میدان نشانهها
چه با «اسطورهشناسیها» – مجموعهای با زبان طعنه از برخی بازنماییهای ایدئولوژی خُردهبورژوایی (اخبار متفرقه،عکسها، مقالات روزنامه…)- چه با «درجه صفر نوشتار»: «تاریخ زبان ادبی است که نه میتوان آن را تاریخ زبان دانست، نه تاریخ سبکها، و تنها شاید بتوان آن را تاریخچه نشانههای ادبی به شمار آورد»، بارت در آثارش به سرعت در پی آن است که در نقش یک منتقد نشانهها قرار بگیرد. میگوییم نشانهها و نه « معنا»؛ منظور نظامهای دلبخواهانه ارتباط نیست، یعنی زبانهایی که به وسیله آنها انسانها مناسبات میان خود و جهان و یا میان خودشان را قانونمند میکنند؛ بلکه نظامهای الحاقی و ثانویای که از خلال زبانها، انسانها ارزشهای خود را غیرمستقیم نشان میدهند.بدین ترتیب عبارت لاتین « quia ego nominor leo» [زیرا نام من شیر است] دارای یک معنای مستقیم است که میتوان به فرانسه بیان کرد [یعنی من پادشاه جانوران هستم]. اما این عبارت همچنین معنای یک مثال دستور زبانی را دارد. در یکی از نمایشنامههای راسین، واژه «شعله» به معنای عشق آمده است، اما این واژه همچنین نشانهای است برای تشخیص تراژدیهای کلاسیک. «بیفتک و سیبزمینی سوخاری» معنایی خاص دارد، اما در همان حال گویای یکی از مشخصات فرهنگ فرانسه هم هست . در یک کلام هر موضوعی در گفتمان ما، افزون بر معنای مستقیمش، دارای دلالتی درون استنادی به امر واقعی نیز هست و میتواند با دلالتهای همراهی کننده خود در پهنهای از نشانهشناسی قرار بگیرد، در میدانی از ارزشها. هر چیزی میتواند به یک نشانه تبدیل شود و به یک اسطوره.
بنابراین چرا باید دست به نقد اسطوره ( و به صورت کلیتر نشانه، و نشانهداشتن ) زد؟ پیش از هر چیز به این دلیل که اسطوره یک «انگل» است: شکلی است بدون محتوا؛ اسطوره زبانها را نمیآفریند، بلکه به آنها دستبرد میزند، آنها را منحرف میکند، از آنها به سود خود بهره میبرد تا در یک فرازبان به صورت واژگونه چیزها را به سخن درآورد. و سپس زیرا ساختگی است: و رد پای ساختگی بودن خود را پنهان میکند، تاریخ تولید خویش را و به شکلی ریاکارانه خود را امری بدیهی مینمایاند؛ ایدئولوژی بورژوا یک شبه-طبیعت است، یک کلیشه بدیهی و یک دُکسا ( « این افکار عمومی است، این ذهنیت اکثریت است، این اجماع خُرده بورژوازی است، آوای طبیعت است و خشونت پیشداوری») را به یک حقیقت ابدی تبدیل میکند. و سرانجام آنکه همه جا را پُر کرده است: ما بیش از اندازه نشانه داریم و بیش از اندازه نشانههای مبالغهآمیز، پُکیده و بیمار؛ معانی بیشمار نه تنها همه جا خود را گسترش میدهند بلکه پیوسته بر این روند میافزایند تا حدی که به سرگیجه و آشوب میرسند (بارت میپرسد: در طول یک روز ما چند بار از یک میدان در حقیقت بیمعنا ،عبور میکنیم؟ بسیار اندک، گاه هیچ وقت» و بارت در رویای «درجه صفر نوشتار» فرو میرود (این «نوشتار سپید» بلانشو و رُب گرییه، یا «بیگانه» کامو) اجراهای معتدلی چون «لیپاتی» [پیانیست] یا «پانزرا» [خواننده کلاسیک]، عکسها تشریح شده انیس وردا، موادی رنگپریده و تازه چون چوب …
معناشناسی، «رویای شیرین علمیبودن»
نشاندادن دورافتادن و دوگانگی اسطوره نسبت به زبان، نمایش مراحل شکلگیری، سازوکار، کارکردها و در حد ممکن جلوگیری از کُنش دروغین و سطحینگر آن، پروژهای است که دقیقا مُهر بارت را برخود دارد. اما نیاز به آن نیز هست که از تحلیلی کمابیش امپرسیونیستی به صورتبندی عمیقتری برسیم. از این زاویه کتاب «اسطوره، امروز» یک سنتز و فشرده نظری تصاویر طنزآمیز «اسطورهشناسیها» نخستین پایهها را استوار و آغاز به عرضه آشکار مباحث [بارت] میکند. اما بارت با سرعت، بسیار فراتر میرود و بروشنی پیشنهاد میکند که یک معناشناسی بسازد: «دانشی برای مطالعه بر حیات نشانهها در بطن حیات اجتماعی». از سال ۱۹۱۰ سوسور در رساله «درسهای زبانشناسی عمومی» این بحث را آغاز کرده بود. اما بارت با آثاری چون «نظام مُد» و به ویژه با «عناصر معناشناسی» بحثی دیگر را مطرح میکند.او در حقیقت بلافاصله به فرضیه سوسوری برمیگردد. سوسور بر این باور بود که زبانشناسی به معنای اخص کلمه باید در دانش عمومیتر نشانهها ذوب شود. اما بارت مخالف این را نشان میدهد: معناداشتن همواره از خلال زبان گذر میکند؛ معناشناسی تنها یک تخصص است و نه شکل گسترش یافتهای از زبانشناسی: «نشانهشناسی تا به امروز صرفا بر قواعدی با اهمیت پیشپاافتاده پرداخته، همچون قواعد راهنمایی و رانندگی؛ اما به محض آنکه به مجموعهای حاوی عمق اجتماعی حقیقی برسیم، باز زبان را خواهیم یافت».( مُد، به ویژه تنها به صورت نوشتار دارای نظام است یعنی چیزی که خود را بازنموده و روایتهایی را تقویت میکند). این به گونهای که بنونیست نشان میدهد، بدان معناست که زبان همان امر اجتماعی است.
بنابراین اگر معناشناسی در چارچوب زبانشناسی قرار بگیرد، موضوع نسبتا ساده میشود. کافی است از زبانشناسی استحکام روششناختیاش و کاربردیترین مفاهیمش را به عاریت گرفت (عمدتا این زوجهای بنیادین نظیر: زبان/گفتار؛ دال/ مدلول؛ سینتاگم/ پارایم؛ معنای صریح/ معنای ضمنی)، برای الگو نظام زبانی را با اصول خاص همآوایی و ترکیبش، را بگیریم تا بتوانیم در قالب یک نظام، کل یک میدان اجتماعی مهم را تحلیل کرده و معناشناسیهای خاص گفتمانهای ادبی، سینمایی، موسیقیایی، و حتی غذایی و جامگانی را بررسی نماییم. یک ترکیب ساده زبانی برای آماده سازی، که البته برخی از زبانشناسان آن را بیشتر خیالین تا دارای عمق میدانند؛ «عناصر معناشناسی» از آن لحاظ که هنوز هم پژوهشهای چند وجهی به روزی در آن انجام میشود(برای نمونه مطالعات ژولیا کریستوا بر ادبیات یا کریستیان متز بر سینما تا حد زیادی از این ریشه میآیند)از این رو، این متن،هنوز هم در زمانه ما متنی کلیدی است. با این همه باز هم شگفتانگیز است که بارت را میبینیم که چندان این بحث را پی نمیگیرد و از آن گذر میکند و براحتی از کنارش میگذارد تا به چیزی دیگر بپردازد(کاری که بعدها در نزد او به یک عادت تبدیل میشود)و به این ترتیب بارت با آنچه«رویای شیرین علمیبودن»[معناشناسی] مینامد کارش را به پایان میرساند، و سرنوشت اثبات معناشناسی به مثابه یک علم را به دیگران میسپارد.
ادامه دارد