مرور برچسب

خاطرات جوانی

پاره‌ای از یک کتاب(۱۵۳): خاطرات جوانی

زمستان سهمگین ۱۸۸۰ را نیز هنوز به‌یاد دارم - (نوک انگشتانم هنوز از سرمازدگی آن سال می‌سوزند)؛ چنان سرد بود که آب درون بطری زیر بالش یخ می‌زد، اما نه خون! خون یخ نمی‌زدا.... صبح‌هایی که سرما گاه به ۳۱ درجه زیر صفر می‌رسید، حتى يك‌بار هم کلاس…

پاره‌ای از یک کتاب(۱۳۱): خاطرات جوانی

سالی می‌گذرد که به سرزمین کودکی بازگشته و منزل کرده‌ام. افق‌های آرام و پهناور، امواج لطیف تپه‌های نیلگون، رودخانه‌های روشن مارپیچ از خلال چمن‌زارها و پرچین‌های درختان تبریزی و سرانجام بناهای شادمانۀ یادگار عصر فرانسۀ کهن و عظمت رم، چنان در…