فاشیسم و گوناگونی فرهنگی (۱۷): فاشیسم در اروپای شرقی و مرکزی

فاشیسم و گوناگونی فرهنگی/ درسگفتار/ بخش هفدهم/ فاشیسم در اروپای شرقی و مرکزی/ با همکاری مریم رجبی[۱]

 

مطالعه و شناختِ فاشیسم در کشورهای اروپای شرقی، دانش زیادی در مقایسه با جوامعی که فاشیسم مدت‌زمان طولانی‌تری در آن‌ حضور داشته است، در اختیار ما قرار نمی‌دهد. با این حال، شناخت این پدیده در این کشورها، برای درک بهتر شکل‌گیری انواع جدید فاشیسم در آیندهٔ اروپا، ضروری است.

در این جستار، به بررسی فاشیسم در مجارستان می‌پردازیم. سرنوشت فاشیسم در مجارستان، مانند بسیاری از کشورهای اروپایی، تحت تأثیر جنگ جهانی اول و فروپاشی امپراتوری اتریش-مجار قرار گرفت. اگرچه بررسی جزئیات این تحولات تاریخی از حوصله این نوشته خارج است. شایان ذکر است که گرایش‌های فاشیستی و ملی‌گرایانه در مجارستان و سایر کشورهای منطقه، ریشه‌های تاریخی طولانی دارند. این گرایش‌ها، با اتکا بر پوپولیسم سیاسی و اهداف راست‌گرایانه، به دنبال ایجاد دولت-ملت‌های جدید بودند. درعین‌حال‌که این جریان‌ها، تحت تأثیر فاشیسم آلمان و ایتالیا، شعارهای ضدسرمایه‌داری سر می‌دادند، در عمل با بخش‌هایی از سرمایه‌داری نیز همکاری می‌کردند.

مجارستان با مساحتی حدود ۹۳ هزار کیلومتر مربع از نظر وسعت، در اروپای مرکزی کشوری متوسط محسوب می‌شود. این کشور با جمعیتی حدود ۱۰ میلیون نفر از سال ۲۰۰۴ عضو اتحادیهٔ اروپا است. با این‌حال، دولت مجارستان به رهبری ویکتور اوربان[۲]، در سال‌های اخیر سیاست‌های پوپولیستی و ملی‌گرایا‌نه‌ای را در پیش گرفته که منجر به ناسازگاری‌های جدی با اتحادیهٔ اروپا بر سر موضوعاتی مانند حقوق بشر، دموکراسی و حاکمیت قانون شده است. این سیاست‌ها که گاه با سیاست‌های فاشیستی در دهه‌های گذشته مقایسه می‌شوند، باعث نگرانی بسیاری از کشورهای عضو اتحادیه اروپا شده است.

 

مجارستان با شخصیت ویکتوراوربان متولد ۱۹۶۳سروکار دارد. اوربان در دوران جوانی به احزاب سوسیالیستی پیوست و در نظام کمونیستی پس از جنگ جهانی دوم فعالیت سیاسی خود را آغاز کرد. با فروپاشی بلوک شرق و گذار مجارستان به نظام دموکراتیک، اوربان توانست با تغییر جهت ایدئولوژیک و اتخاذ مواضع پوپولیستیِ راست‌گرا، به‌سرعت در صحنه سیاسی این کشور برجسته شود. او برای اولین بار بین سال‌های ۱۹۹۸ تا ۲۰۰۲ نخست‌وزیری مجارستان را بر عهده گرفت و از سال ۲۰۱۰ تاکنون به طور متوالی در این سمت باقی مانده است. اوربان با اعمال تغییرات گسترده در قانون اساسی در سال ۲۰۱۲، قدرت خود را به طور قابل توجهی افزایش داده و نظام سیاسی مجارستان را به سمت اقتدارگرایی و محدود کردن آزادی‌های مدنی سوق داده است.

ویکتور اوربان، رهبر حزب فیدس[۳] (اتحاد مدنی مجار)، یک حزب محافظه‌کار ملی و پوپولیست راست‌گرا در مجارستان است. فیدس که در سال ۱۹۸۸ به عنوان یک جنبش جوانان ضد کمونیستی تأسیس شد، از سال ۲۰۰۲ به طور متناوب قدرت را در اختیار داشته است. سیاست‌های پوپولیستی اوربان، به ویژه در دوران ریاست جمهوری دونالد ترامپ، روابط او را با بسیاری از کشورهای غربی و اتحادیه اروپا تیره کرده است.بسیاری در آمریکا و اروپا از اوبان فاصله گرفتند، به باور اتحادیهٔ اروپا هیچ چیز خطرناک‌‌تر و نگران‌کننده‌تر از رشد و قدرت گرفتن احزاب راست افراطی در کشورهای عضو این اتحادیه به شمار نمی‌رود، از این‌رو او را نوعی انحراف از این مشی می‌دانند. اوربان با اعمال تغییرات گسترده در قانون اساسی مجارستان، قدرت خود را افزایش داده و به طور فزاینده‌ای به سمت یک نظام سیاسی اقتدارگرا حرکت کرده است. این رویکرد، نگرانی‌های جدی را در میان اعضای اتحادیه اروپا برانگیخته است، زیرا آنها معتقدند که سیاست‌های اوربان تهدیدی جدی برای دموکراسی، حقوق بشر و حاکمیت قانون در مجارستان و کل اتحادیه اروپا محسوب می‌شود. روی کار آمدن سیاستمدارانی که مایل به راست افراطی هستند برای اتحادیهٔ اروپا خوشایند نیست، به دلیل اینکه سیستم سیاسی آنها را آشفته می‌کند .

به‌هرحال‌ ویکتور اوربان نطفهٔ نوفاشیست را در خود دارد؛اما اینکه بتواند ریشه بدواند بعید به نظر می‌آید. با این حال، اتحادیه اروپا معتقد است تا زمانی که کشورهای بزرگتری مانند آلمان و ایتالیا به سمت راست افراطی گرایش پیدا نکنند، امکان گسترش این افکار در سایر کشورهای عضو اتحادیه، از جمله مجارستان، محدود خواهد بود. زیرا باور دارد که آن‌ها قدرت و ظرفیت لازم برای حرکت به‌سوی نو‌فاشیسم را ندارند . البته، این بدان معنا نیست که خطر ظهور مجدد افکار فاشیستی در اروپا کاملاً برطرف شده است. شخصیت‌هایی مانند اوربان نشان می‌دهند که این ایدئولوژی‌ها همچنان در برخی جوامع طرفدارانی دارند.  اما بحثی که در اینجا مطرح است دربارهٔ فاشیسم تاریخی در مجارستان است.

پس از فروپاشی امپراتوری اتریش-مجارستان در سال ۱۹۱۹، میکلوش هورتی[۴]، با گرایش‌های ملی‌گرایانه و محافظه‌کارانه، به قدرت رسید. وی در دوران حکومت خود، روابط نزدیکی با رژیم فاشیستی ایتالیا برقرار کرد و به تدریج سیاست‌های ضدیهودی را تشدید نمود. برآوردها نشان می‌دهد که در دوران حکومت هورتی، ده‌ها هزار یهودی کشته و صدها هزار نفر به اردوگاه‌های مرگ تبعید شدند. با وجود این جنایات، هورتی تا سال ۱۹۴۴ در قدرت باقی ماند و حتی با حزب نازی همکاری نزدیکی داشت.

پس از کناره‌گیری هورتی، ‌فرنتس‌سالاشی[۵] ، سر کار آمد. سالاشی نظریات راست‌افراطی و فاشیستی داشت. او از اکتبر ۱۹۴۴ تا مارس ۱۹۴۵ که جنگ به پایان رسید در رأس سیستم باقی ماند. در مدت زمان کوتاهی که حکومت کرد،جنایات هولناکی علیه یهودیان و مخالفان رژیم مرتکب شد. تعداد بی‌شماری از انسان‌ها در فرآیندِ نسل‌کشی از بین رفتند.حدود ده تا پانزده هزار نفر از مجارها که بیشتر آن‌ها یهودی بودند جان خود را از دست دادند و حدود هشتاد هزار نفر هم به اردوگاه‌های مرگ فرستاده شدند. سالاشی  از سنتی فاشیستی برخاسته بود که به حزب ناسیونال‌سوسیالیسم مجارستان بازمی‌گشت. این حزب راست افراطی (با نام اختصاریِ اچ.‌ام.‌‌اس.‌پی) از دههٔ ۱۹۲۰ کار خود را آغاز کرده بود .چندین حزب دیگر نیز در فاصلهٔ دو جنگ جهانی شکل گرفتند که نام‌هایشان همواره با ناسیونال‌سوسیالیسم همراه بود.ما در آلمان نازی هم شاهد ترکیب ملی‌گرایی و سوسیالیسم بودیم، چرا‌که آن‌ها نیز خود را حامی کارگران و فقرا می‌دانستند و همواره مبارزه با سرمایه‌داری را سرلوحهٔ شعارهای خود قرار می‌دادند،‌که به‌طور کامل فقط جنبهٔ پوپولیستی داشتند.

تاریخ فاشیسم در مجارستان با مفاهیمی چون ملی‌گرایی افراطی، نوعی سوسیالیسم خاص، آرمان‌گرایی درباره گذشته‌ای طلایی و گفتمانی ظاهراً ضدسرمایه‌داری در هم تنیده شده است. با این حال، بر خلاف آلمان نازی، در مجارستان برتری‌طلبی نژادی به شکل گسترده‌ای دنبال نمی‌شد. آلمان، در آن دوره، به کانون اصلی ایدئولوژی نژادپرستی تبدیل شده بود. تا سال ۱۹۴۴، رژیم مجارستان بیشتر شبیه به رژیم پتن در فرانسه بود؛ یعنی با نازی‌ها همکاری می‌کرد، اما به طور کامل تابع آن‌ها نبود.

پس از شکست آلمان نازی در جنگ جهانی دوم، مجارستان در سال ۱۹۴۵ توسط ارتش سرخ اشغال شد. فرنتس سالاشی، رهبر رژیم فاشیستی مجارستان، به جرم جنایات جنگی اعدام شد و یک رژیم کمونیستی تحت نفوذ شوروی در این کشور برقرار گردید.با این حال، مجارستان نسبت به سایر کشورهای تحت نفوذ شوروی، از استقلال نسبی بیشتری برخوردار بود. در سال ۱۹۵۶، خیزش گسترده‌ای علیه رژیم کمونیستی در مجارستان رخ داد که به دنبال آن، شوروی به اجبار دخالت کرد و قیام را به شدت سرکوب کرد. ایمره نادی[۶]، یکی از رهبران این قیام و دبیرکل حزب کارگران مجارستان، در سال ۱۹۵۸ به دستور شوروی اعدام شد. نادی به مردم متعهد بود و تلاش می‌کرد تا از خواسته‌های آن‌ها دفاع کند. اعدام او، نمادی از سرکوب شوروی علیه هرگونه تلاش برای استقلال و آزادی در کشورهای تحت نفوذ خود بود.قیام ۱۹۵۶، اگرچه به شکست انجامید، اما به عنوان یکی از مهم‌ترین رویدادهای ضد کمونیستی در بلوک شرق شناخته می‌شود و الهام‌بخش جنبش‌های مشابهی در سایر کشورهای تحت سلطه شوروی بود.

 

ایمره نادی، با تبدیل شدن به قهرمانی ملی، خشم مردم مجارستان نسبت به شوروی را شعله‌ورتر کرد و آن را به کینه‌ای عمیق علیه کمونیسم تبدیل نمود. این بغض و کینه، با ترس از سلطه خارجی گره خورده بود. مجارستان، از نخستین کشورهایی بود که در اواسط دهه ۸۰ میلادی به سوی استقلال گام برداشت و سرانجام در ۱۹۹۰ به این هدف دست یافت.

با وجود اینکه پس از استقلال، احزاب فاشیستی به صورت آشکار فعالیت نمی‌کنند، اما ناسیونالیسم در مجارستان همچنان پررنگ است. حزب حاکم، یعنی ائتلاف فیدس و دموکرات‌های مسیحی، با تغییر قانون اساسی و اعمال محدودیت‌های مختلف، به تدریج اقتدارگرایی را در کشور گسترش داده است. به همین دلیل، غرب با دیده‌ای مشکوک به ویکتور اوربان، نخست‌وزیر مجارستان، می‌نگرد. وی به دلیل سیاست‌های پوپولیستی و بهره‌برداری از بحران مهاجرت، لقب «ترامپ مجارستان» را به خود گرفته است. بحران مهاجرت که ریشه در جنگ‌های خاورمیانه دارد، از اواسط دهه ۱۹۹۰ تاکنون ادامه داشته و کشورهای اروپای شرقی مانند مجارستان را تحت فشار قرار داده است. این کشورها با دریافت کمک‌های مالی از غرب، نقش سدی را در برابر ورود مهاجران به اروپا ایفا می‌کنند.

موضوع مهاجر و بیگانه همواره به عنوان ابزاری قدرتمند برای بسیج توده‌ها توسط فاشیست‌های مجارستان مورد استفاده قرار گرفته است. این مضامین، با ایجاد احساس ترس و وحشت در میان مردم و تداعی خاطرات تلخ اشغالگری شوروی و آلمان، به راحتی قابل بهره‌برداری بوده‌اند. در دوران معاصر نیز، مهاجران خاورمیانه به عنوان «بیگانه» معرفی شده و به عنوان تهدیدی برای امنیت ملی مجارستان قلمداد می‌شوند. راست‌گرایان با بزرگ‌نماییِ تهدید مهاجران به تقویت این احساسات کمک شایانی می‌کنند. احساس ترس و ناامنی، افراد را پذیرای ایده‌های افراطی کرده و به فاشیست‌ها امکان می‌دهد تا با بهره‌برداری از این احساسات، قدرت خود را افزایش دهند.بنابراین استفادهٔ ابزاری از موضوع مهاجر، به یک الگوی رایج در سیاست‌های راست‌گرایانه تبدیل شده است.

دولت‌هایی که دیرهنگام به جایگاه دولت-ملت رسیده‌اند مستعد مواجهه با بحران‌های ناشی از تنوع فرهنگی، مخالفت با مهاجران و اسلام‌هراسی هستند. این کشورها در شرایط کنونی که پوپولیسم راست‌گرا در جهان رو به گسترش است، با خطر جدی احیای ناسیونالیسم افراطی و حتی نوفاشیسم مواجه‌اند. تاریخ نشان داده است کشورهایی مانند مجارستان، لهستان و صربستان به دلیل زمینه‌های تاریخی و اجتماعی خاص خود، آمادهٔ ظهور و گسترش چنین ایدئولوژی‌هایی هستند. انزوای سیاسی و اجتماعی و روحیه ملی‌گرایی افراطی در این کشورها، بستر مناسبی را برای رشد افکار فاشیستی فراهم می‌آورد.

در مجارستان حزبی با رویکرد راست افراطی به نامِ حزب اروکراس پارتی[۷] یا تیرهای متقاطع وجود داشت که در فاصلهٔ ۱۹۲۱ تا ۱۹۳۱ بسیار فعال بود، بعدها رهبریِ این حزب را فرنتس سالاشی بر عهده گرفت،اما مدت کوتاهی بر قدرت ماند.باید توجه داشته باشیم که وجود پیشینه‌های فاشیستی، هرچند کوتاه‌مدت، می‌تواند به‌عنوان الگویی برای احیای مجدد چنین ایدئولوژی‌هایی مورد استفاده قرار گیرد. این پیشینه‌ها می‌توانند اسطوره‌های قوی و قابل اتکایی را شکل دهند که به راحتی در قالب‌های جدید بازتولید شوند. با ظهور رهبران کاریزماتیک و بهره‌گیری از گفتمان پوپولیستی، این اسطوره‌ها می‌توانند به قدرت سیاسی پایدار تبدیل شوند. رهبران پوپولیستی با بهره‌گیری از احساسات مردم و ساده‌سازی مسائل پیچیده، به‌راحتی می‌توانند حمایت توده‌ها را جلب کنند. ویکتور اوربان، نخست‌وزیر مجارستان، و بنیامین نتانیاهو، نخست‌وزیر اسرائیل، نمونه‌های بارزی از این پدیده هستند. این دو رهبر با بیش از دو دهه حضور در رأس قدرت، شباهت‌های بسیاری در استفاده از کیش شخصیت و تبلیغات گسترده برای حفظ قدرت خود دارند.و همانطور که می‌دانیم یکی از ستون‌های اصلی فاشیسم وجود کیش شخصیت است .

در مجارستان، پیوند میان محافظه‌کاری، سرمایه‌داری، راست، راست افراطی و فاشیسم بسیار عمیق و تاریخی بوده است. فاشیسم در این کشور، اغلب در قالب این ایدئولوژی‌ها ظهور کرده و خود را در پوشش آن‌ها پنهان نموده است. حتی در دوره جنگ جهانی دوم، شخصیت‌هایی همچون هورتی تلاش می‌کردند تا با حفظ ظاهر محافظه‌کاری، خود را از نازی‌ها متمایز سازند؛ اما اقداماتشان عملاً در راستای اهداف فاشیستی قرار داشت.

 

[۱] جلسه ۱۳۵،  ۴ اسفند ،۱۴۰۱

 

[۲] Viktor Orbán

[۳] Hungarian Civic Party

[۴] Miklos Horthy

[۵] Ferenc Szalasi

[۶] Nagy Imre

[۷] Arrow Cross Party