در مطالعه بر نمادگرایی، دانشمندان اجتماعی دو حوزۀ متمایز را از یکدیگر تشخیص دادهاند. در نخستین حوزه که عموماً اجتماعی و انسانشناسی است، نمادها مشخصهای از مجموعههای گروهی یا مردم و یا نهادها و موقعیتها ریشه میگیرند. به این ترتیب در انسانشناسی ما از نمادگرایی نیاکیوزاNyakusa) ) یا ندمبو Ndembu)) صحبت میکنیم، برای مثال نمادگرایی قربانی یا گیاهان یا جادو. گاه واژۀ نماد در معنایی عام ارائه میشود که به مفهوم «رسم» نزدیک استAbner Cohen, 1969:222) ). این نمادگرایی جمعی است، نمادگرایی اسطوره،ساختار اجتماعی که انسان شناسان اغلب به آن توجه دارند. اما در برابر این نقطهنظر تعمیم یافته، یک پهنۀ بزرگ روانشناسانه نیز وجود دارد که در آن مطالعه نه منحصراً، اما عمدتاً بر نمادها به مثابۀ اشکالی که افراد ارائه میدهند و معمولاً دیگران در آنها شریک نمیشوند، بلکه عموماً به علاقهمندیهای شخصی، خواستهها و اضطرابهای فردی مربوط میشوند، انجام میگیرد. نمادگرایی رؤیا، توهمات، حالتهای پیام آورگونه و نمادگرایی تجارب تحت تأثیر مواد وهمآور، به این حوزه تعلق دارند و همین طور بخش بزرگی از آنچه در زمینه خلاقیت شاعرانه و هنرهای تصویری قرار میگیرد. قسمت زیادی از این نمادگرایی شخصی جنبۀ خصوصی دارد به این معنا که به صورت انحصاری در سطح فردی قرار میگیرد که در پی ارائۀ راهحلهای خود به مسئلۀ انطباق خویش با بعضی از جنبههای محیط بلافصل و یا جهانبینی ویژۀ خود است. برای نمونه در فردی که دچار اختلال روانی و یا شیزوفرنی است، شکلها، رنگها و صداهایی که در ذهن خود متصور میشود، واقعیتهایی به حساب میآیند که او را از مردمان عادی جدا میکند. و این امر برای کسانی که مایلند در تماس با او باشند و یا به ما کمک کنند، مشکل ایجاد میکند. (…)
در ابتدا ظهور این پدیده و مسائل تفسیر آن، تفاوت زیادی را میان دو حوزه نشان میدهد. یک انسانشناس باید بفهمد که یک نماد مشخص چه نقشی در درک عمومی و رفتارهای یک کالبد از مردم دارد. او بر آن است که بفهمد، ولو آنکه این نماد دارای اجماع نباشد، لااقل چه جنبههایی از آن بیشترین اشتراک را ایجاد میکنند. انسانشناس به این دلیل چنین میکند که نمادها را به عنوان پایهها و یا بیانهای یک رفتار مشترک در نظر میگیرد: عنصر ارتباط معنا، وابسته به امکان اشتراک در ادراک است. اما روانشناسان -که هر چه بیشتر از واژه نماد استفاده میکنند- نیز ممکن است به موضوع علاقهمند شوند. روانشناس نیز میتواند از نماد به مثابۀ یک عامل اجماع حرکت کند. اما با این تفاوت که به نظر او نماد به رشد فردی کمک میکند و در شیوههایی که انگیزههای اجتماعی و روانی به واکنشهای شخصیت فردی منجر میشوند، تأثیر میگذارد. ادموند لیچ (۱۹۷۰) هدف نمادگرایی عمومی را ارتباط و هدف نمادگرایی خصوصی را بیان به شمار میآورد. به نظر او نمادگرایی عمومی موضوع کار انسانشناسان و نمادگرایی خصوصی موضوع کار و مطالعۀ روانشناسان است.
Firth, Raymond, 1973, Symbols Public and Private, London, Georges Allen & Unwin, LTD., pp. 207-208