آسیبشناسی ذهنیت فرهنگی ایرانی / درسگفتار/ بخش دهم / توهم قابلیتهای ذاتی / قسمت اول[۱]
عموماً درباره نبوغ ذاتی ایرانیها سخن گفته می شود. در بسیاری از موارد درباره مهاجران یا ایرانیها به طور کلی و… از زبان خودشان شنیدهایم: که گویی ما نبوغی ذاتی داریم و صرفاً مشکلاتی که «دیگران» برای ما ایجاد کردهاند سبب شده است، اکنون موقعیت نامناسبی داشته باشیم، ولو آنکه این «دیگران» خودشان گروه دیگری از ایرانیها باشند که افراد اصرار دارند به گونهای آنها را «غیر خودی» بدانند ( چه از جانب حکومت و چه از جانب مخالفان حکومت).شاهدی هم که آورده میشود این است که ایرانیها به هرکجا که میروند، موفقترین کسان و مغزهای بزرگ جهان بشمار میروند و… شایعات جانبی دیگری در این قضیه بوده، ازجمله مسائلی که شاید شنیده باشید این است که ایرانیها در امریکا موفقترین اقلیت بوده و هستند؛ یا بزرگترین شرکتها به ایرانیها اختصاص داشتهاند؛ یا در سازمان فضایی ناسا(Nasa) ایرانیها در راس همه امورند.
اکنون ما به بررسی این داستان نبوغ و ذاتی بودن که به چه معناست، میپردازیم. ما بیشتر از جانب روانشناسان عمدتاً این مفهوم بهرههوشی(آیکیو) یا به اصطلاح هوشمندی را دیدهایم که مطرح شده است. جامعهشناسان و کسانی که از علوماجتماعی فارغالتحصیل شدهاند، عموماً با کل این قضیه مشکل دارند و این نکتهای است که ما باید از همین ابتدا بدان اشاره کنیم. به این دلیل که اندازهگیری هوش همیشه میتواند دارای روششناسیای باشد که از کنترل خارج شود و افرادی هم که این قضیه را مطرح میکنند، ممکن است خود قصد نادرستی نداشته باشند؛ ولی اینکه میشود از این دادهها برداشتهایی کاملا نادرست کرد، جای شکی نیست.
بنابراین مسئله هوش موضوعی پیچیده است و نمیتوان براساس گروهی سنجههایی که فردی هستند، دست به تعمیمهایی گسترده زد. ما میدانیم که هر فردی با فرد دیگر متفاوت است، وقتی ما مسئله هوش را به طور میانگین در نظر میگیریم، این امر لزوما قابل تعمیم نیست. به صورت ساده ممکن است یک فرد در یک موضوع خاصی هوش والا یا مهارت والایی داشته باشد اما این امر را نمیتوان به صورت خودکار به گروه آ« فرد به ویژه هر اندازه گروه در نظر گرفته شده بزرگتر باشد تعمیم داد: بسیاری از افراد هستند که از مهارت در کارهای دستی بسیار بالایی برخوردارند، در مقابل بسیاری دیگر، مهارتهای ذهنی بالایی دارند. برخی بهتر تحلیل میکنند؛ برخی بهتر عمل. حال پرسش این است که اصولاً تا چه اندازه ما حق داریم اینها را از هم تفکیک کنیم؟ و ادعا کنیم که برای نمونه کار فکری بالاتر، باید موقعیت بالاتری را هم از نظر اجتماعی ایجاد کند؟ یا کار دستی بالاتر؟ این گونه استدلال اصولا مورد اعتراض است.
به هر حال در هر دورانی واقعیت این است که افراد جوامع مختلف نیاز به درجه خاصی از تحصیل و هوش و… دارند و اگر از اشکال بیمارگونه بگذریم، معمولاً این درجه هوش در ردههای ۸۰ یا ۸۵ الی ۱۰۵ است. بحث جامعهشناسان بیشتر در این است که ما در روش اول باید ببینیم هوش و سواد را چگونه تعریف و چه نتیجهای از آن میگیریم و سپس چگونه آن را میسنجیم.
دانشمندی که نام او بسیار در این زمینه مطرح میشود (یعنی اندازهگیری هوش یا آیکیو) و رابطهاش با مردم کشورهای مختلف، گروههای قومی و کشورهای گوناگون در جهان، بسیار زیاد بوده، ریچارد لین[۲]، استاد روانشناسی برجسته انگلیسی، است. کتاب او که بسیار مورد استناد است، کتابی است که همراه تاتو وانهانن[۳]، استاد علومسیاسی است نوشته و نام کتاب «آیکیو و ثروت ملل»[۴] است. این کتاب در سال ۲۰۰۲ منتشر شد؛ و چندین کتاب دیگر در این زمینه نیز نوشته شده است. مباحثی که در آنجا مطرح شده عبارتاند از: علومسیاسی و روانشناسی که روانشناسی آن در مورد مفهوم آیکیو و خیلی از مسائل در این زمینه که روی یک نفر تمرکز میشود و به یک جمعیت بزرگ تعمیم داده میشود، تأکید میکند.
علومسیاسی-جغرافیایی در این زمینه بیشتر به دنبال یافتن روایتهای سرزمینی است. برای نمونه، گاه ادعا میشود: میزان هوش بستگی دارد به اقلیم، هر اندازه مردمان زمستانهای سردتری داشته باشند، نسبت هوشی آنها نیز بالاتر است. و هرچه به سوی جنوب و نقاط بسیارگرم برویم نسبت هوشی پایین میآید. به همین جهت هم بود که بسیاری ریچارد لین را متهم کردند به اینکه به نوعی از برتری نژاد سفید دفاع میکند و او این را نمیپذیرفت.
بین سالهای۲۰۰۰تا ۲۰۲۱و۲۰۲۲که آخرین ردهبندیها انتشار یافتند، در ابتدای سالهای ۲۰۰۰ کشورهای بسیار پیشرفته، مانند اروپای شمالی، آمریکا و استرالیا که در بالاترین ردهها هستند و به تدریج ردهبندیها حرکتی به طرف آسیا داشته است. مانند چین و ژاپن آسیای شرقی و… در بالاترین رده قرار گرفتهاند و به همین دلیل است که ما تقریبا به هر ردهبندی که مراجعه می کنیم نام ژاپن، سنگاپور، چین و کره جنوبی را در ردههای بسیار بالا میبینیم. پس از آنها هم کشورهای بسیار توسعهیافتهای با سیستمهای اجتماعی سرمایهداری که وضعیت عمومی و رفاه بسیار خوبی دارند، قرار میگیرند، بعد از آنها سیستمهایی مانند امریکا قرار میگیرند که در آنها آموزش، خصوصی است. بعد به طرف کشورهای جهان سوم میرود؛ معمولاً فقیرترین کشورها در پایینترین ردهها قرار میگیرند.
نتیجهگیری میکنیم که نسبت کاملاً مشخصی بین رفاه عمومی جامعه و آن چیزی که به عنوان نبوغ و هوش مطرح میشود، وجود دارد که این بیشتر یک بحث جامعهشناسی است تا اقلیمی و نژادی و قومی. جامعهشناسان معتقدند که در حقیقت تربیت و محیط اجتماعی و میزان آزادیهای اجتماعی و رسانههایی که در دسترس مردم قرار میگیرند، میتواند باعث تقویت هوش افراد شود. به همین دلیل پیشرفت آسیای شرقی به این دلیل است که در ۱۰ سال و ۱۵ سال اخیر این کشورها سرمایهگذاریهای بسیاری برای علم، آموزش، تربیت و روابط بینالملیشان کردهاند.
در مورد ایران تمام ردهبندیها نشان میدهند که رده ایران رده متوسطی است، مثلاً اگر ۲۰۰ کشور را در نظر بگیریم، ایران بیشتر در میانه یعنی در حدود رده صدم، قرار گرفته و از بسیاری از کشورها پایینتر و از بسیاری کشورها بالاتر است. پس میتوان پرسید: چرا چنین بحثی درباره ایرانیان مطرح میشود؟ بخصوص مسئله مهاجرت، که یکی از اسطورههای ایرانی مهاجرت است. میلیونها ایرانی از ایران مهاجرت کردند و بعضی از مواقع ارقامی مانند ۶ یا ۷ میلیون ایرانی در خارج از کشور وجود دارد، اما طبق مطالعات منتشر شده به وسیله موسسات معتبر به ویژه در آمریکا و سرشماریهای همین کشور، میدانیم این ارقام، ارقامی خیالی و بسیار بالاتر از واقعیت هستند. میزان ایرانیانی که در خارج از کشور هستند، یا کسانی که تبار ایرانی دارند(یعنی در خارج از کشور زاده اما تبعیت ایرانی دارند و یا خود را متعلق به این فرهنگ می دانند) که عمدتاً هم بعد از انقلاب اسلامی یعنی به ۴۰ سال اخیر مرتبط است، حدوداً بین یک و نیم تا دو و نیم میلیون نفر برآورد شده است که بدون شک در سه چهار سال اخیر به دلیل فشار و ناکارمدی های موجود به شدت افزایش یافته است. از این تعداد بخش بزرگی از آن، یعنی بیش از یک میلیون نفر در امریکا اقامت دارند. بنابراین تقریباً میشود گفت که در امریکا حدود یک میلیون نفر ایرانی حضور دارند که متولد ایران و یا بزرگ شده امریکا هستند و یا افراد بسیار مُسنی زندگی میکنند که در سنین جوانی به امریکا مهاجرت کرده و ماندهاند و یا کسانی هستند که در آنجا به دنیا آمده، اما تبار ایرانی دارند.
در تمام این موارد ما شاهد یک اسطوره خارقالعاده موفقیت ایرانیها نسبت به سایر گروههای قومی این کشور هستیم تا حد زیادی بیپایه است و این باز به برتری آن کشورها از لحاظ قومی و نژادی و اقلیمی و غیره مربوط نمی شود و دلیلش به سادگی آن است که مثلاً اگر ایرانیها را با هندیها، چینیها، ژاپنیها و… مقایسه کنیم، آن گروههای دیگر، کسانی هستند که زودتر وارد امریکا شدهاند و پیشینه بیشتری دارند، چندین نسل آنجا بودهاند و به درجههای بالاتری هم رسیدهاند. مثلاً ما میدانیم که اوباما دورگه بوده و یک رگ او کنیایی است و خود او در امریکا به دنیا آمده است و به ریاست جمهوری رسیده است؛ همچنین در حال حاظر معاون رئیس جمهور آمریکا خانم کامالا هریس که تبار نیمه سیاهپوستی و نیمههندی دارد. در کنگره آمریکا تعداد قابل ملاحظهای افراد از تبارهای مختلف مانند چینی، آفریقایی و… اینها اغلب افرادی هستند که یا در آمریکا به دنیا آمدهاند، یا در سنین بسیار پایین به آنجا مهاجرت کردهاند.چند ایرانی هم در مجلس نمایندگان و مجالس ایالتی وجود دارند که تعدادشان بسیار محدود است.
نمونه دیگر: بین ایرانیها زمانی اسطورهای شکل گرفته بود که ناسا سازمان فضانوردی امریکا در دست ایرانیها است؛ و ایرانیها بزرگترین تحقیقات را انجام میدهند. در این مورد مراجعه میکنیم به سخنان دکتر فیروز نادری (۱۳۲۵-۱۴۰۲) دانشمند ایرانی ناسا، که در این مورد صحبت کردهاند، به گفته دکتر نادری ناسا یک بخش نظامی و یک بخش غیر نظامی دارد و در آنجا اشاره میکند که تقریباً از ۲۵هزار مهندس که در ناسا بخش غیر نظامی کار میکردند؛ حدود ۲۵۰ نفر ایرانی آنجا مشغول بودند. خود دکتر نادری مدت زیادی در آنجا بودند؛ از اوایل انقلاب، حتی قبل از انقلاب به آنجا رفته و در آنجا شروع به کار و بازنشسته شدند. برآورد او این بود که یکدرصد این مهندسان ایرانی بودند و با یکدرصد امکان گفتن اینکه سازمان ناسا در دست ایرانیهاست، میتواند یک شایعه باشد.
میتوان نتیجه گرفت، این درست است که ایرانیها به نسبت از گروههای قومی دیگر در امریکا، با گونهای از روششناسیها مثلاً از لحاظ سطح تحصیل و مدرکی که گرفتهاند بالاتر هستند، مثلاً امکان دارد در دانشگاههای بزرگ آمریکا حدود ۵۰۰ الی۶۰۰ تن از اساتید ایرانی هستند و تعداد پزشکان که در گزارشهای مختلف تقریباً ۵۰۰۰ و شاید بیشتر هم باشند و باید اینها را مقایسه کرد با بیش از یکونیم میلیون نفری که در امریکا زندگی میکنند. یکی از دلایل جامعهشناسی درست که (باز به ذات ایرانیها برمیگردد) مطرح است، عبارت است از: برخلاف بسیاری از اقوامی که به امریکا آمدند و گروههای غیر اروپایی که وارد امریکا شدهاند، اینها که فاقد سرمایه بودند یعنی نه سرمایه اقتصادی داشتند و نه سرمایه تحصیلی داشتند، و این را میتوان اختصاص داد به چینیها، هندیها، خیلی از پاکستانیها، خیلی از عربها و… به موفقیتهای زیادی دست پیدا کردند و توانستهاند در سطح جامعه پیشرفت کنند. ایرانیها اغلب با سرمایه اقتصادی و فرهنگی بالا وارد امریکا شدهاند؛ یعنی مهاجرت به امریکا در زمان انقلاب توسط کسانی انجام میشود که سرمایه اقتصادی نسبتاً زیادی داشتهاند و پس از رفتن به امریکا، در آنجا سرمایهگذاری کرده و به موفقیتهای بالایی دست یافتند و به سرمایهگذاران بزرگی تبدیل شدهاند.
جریان فرار مغزها و رفتن به سمت کشورهای خارجی عمدتاً به سمت امریکا انجام شده، البته در امریکا هم در چند ایالت به خصوص کالیفرنیا، تگزاس و… مهاجرت در حقیقت یک بحث متناقض[۵] است چرا؟ چون وقتی که مهاجرت میکنند و میتوانند در آنجا موفقیت کسب کنند، یعنی اینکه در کشورشان نقصی بوده و ما نمیتوانیم بگوییم که ایرانیان نبوغ ذاتی داشتند، ولی مهاجرت کردند و موفق شدند و اگر اینجا میماندند نمیتوانستند به این موفقیت برسند.
مسئله ژنتیک بحثهای زیادی دارد و تقریباً میتوانیم بگوییم که از طریق ژنتیک نمیتوانیم نبوغ ذاتی یا هوش ذاتی را نشان بدهیم، بهدلیل اینکه انسانها از یک نقطه یا نقاط خاصی، بخصوص از آفریقا شروع کردند به گسترش در سطح جهان، بنابراین همه اینها به یک جا میرسد و بعد در ساختار ژنتیکی که امروزه کشف و بحثهای زیادی از آن شده است، یک نوع درهم آمیختگی ژنتیک در ژنوم انسانی دیده میشود، بسیاری از آدمها هستند که متعلق به جایی که زندگی میکنند، نیستند. امروزه مؤسسات بسیاری هستند که میتوانند، بگویند که کدام ژنها در شما قوی است، ژنهای شما از کجا آمده و در خیلی از موارد ژنها از جاهای دیگر میآید و این به دلیل پراکنش زیاد جمعیت بوده است که در دنیا اتفاق افتاده است.
بنابراین بحث ژنتیک اغلب فقط میتواند ما را به یک بحث نژادپرستی برساند که در خیلی از افراد نیز این کار را کرده است. البته یک نژادپرستی سطحی، چون همین افرادی که نژادپرست هستند و اعتقاد دارند که ایرانیان باهوشترین افراد دنیا هستند، نابغه هستند و هرکجا که میروند همه را حیرتزده میکنند و… همینها کسانی هستند که کمترین تعلق را به ایران دارند؛ یعنی در اولین فرصتی که به دست میآوردند از ایران میرفتند و بهانه آنها برای این کار این است که در ایران نمیشود ماند و…
هم اکنون نیز شرایط ایران بسیار سخت شده است، به خاطر دلایلی همچون تحریم و… ولی بعضی از اینها در دورههای بسیار قبلتری رفتند و اشکالی هم ندارد هرکسی، هرکجا که میخواهد برود و هرکجای دنیا که میخواهد زندگی کند، حق این را دارد و نباید کسی با زور یک نفر را در یک کشور نگه دارد. باید هر کسی آزادانه تصمیم بگیرد که در وطن خودش باشد یا جاهای دیگر جهان و هیچ کسی نمیتواند دستور رفتن یا ماندن آن فرد را بدهد؛ حتی کسانی که از لحاظ فرهنگی به ما نزدیک هستند، باید با روی باز آنها را در کشورمان بپذیریم، ولی اینکه ما بیاییم و افسانهای بسازیم که ایرانیها باهوشترین افراد جهان هستند، این دقیقاً نمونهای از نژادپرستی است و کاملاً هم سطحی است. هرکدام از افرادی که این حرفها را میزنند، هیچ تلاشی برای شناخت، نوشتن کتابهایی در مورد آن و هیچ زحمتی برای همان تاریخی که به آن افتخار میکنند، نمیکنند. وقتی که به کشورهای اروپایی مهاجرت میکنند، خیلی سریع جذب آن جامعه میشوند و از ایرانی بودن یک سری عناصر فولکلوریک را نگاه میدارند، مثلاً یک جشن نوروزی میگیرند و یک هفتسینی میچینند و ممکن است هر چند سال یک بار هم به ایران نیایند و یک رابطه دورادوری نگه میدارند.
[۱] -آسیبشناسی ذهنیت فرهنگی ایرانی / بخش هفتم/ دی و بهمن ۱۴۰۰ / درسگفتارهای ناصر فکوهی / آمادهسازی برای انتشار، ویرایش نوشتاری وعلمی: عمار احمدی ـ آبان ماه ۱۴۰۲ / بخش نخست این درسگفتار از مقالهای که پیشتر با عنوان «ده توهم بزرگ در تاریخ معاصر ایران» منتشر شده، برگرفته شده است.
[۲] – ریچارد لین به انگلیسی:Richard Lynn زاده ۲۰ فوریه ۱۹۳۰ در بریستول روانشناس و نویسنده انگلیسی است که دارای نظریات بحثبرانگیز است. لین در کالج کینگ، کمبریج، در انگلستان تحصیل کرد. او به عنوان مدرس روانشناسی در دانشگاه اکستر و به عنوان استاد روانشناسی در مؤسسه تحقیقات اقتصادی و اجتماعی دوبلین و در دانشگاه اولستر در کولرین کار کردهاست. او استاد بازنشسته افتخاری روانشناسی در دانشگاه اولستر است، که این عنوان توسط دانشگاه در سال ۲۰۱۸ پس گرفته شد. وی دستیار سردبیر سابق و سردبیر فعلی مجله منکایند کوارترلی (Mankind Quarterly) است که به عنوان یک مجله برترپنداری نژاد سفید و تأمین کننده نژادگرایی علمی توصیف شدهاست. توضیح ع. احمدی به نقل از ویکیپدیا.
[۳] – تاتو وانهانن، ۱۷ آوریل ۱۹۲۹–۲۲ اوت ۲۰۱۵، دانشمند علوم سیاسی، جامعهشناس و نویسنده فنلاندی بود. او استاد علوم سیاسی در دانشگاه تامپره فنلاند بود. وانهانن با ریچارد لین نویسنده کتبی چون نابرابری جهانی (۲۰۰۶)، تضادهای قومی (۱۹۹۹) و تعدادی کتاب دیگر بودند. وانهانن پس از مطالعه زیستشناسی فرگشتی ادوارد ویلسون به زیستشناسی تکاملی علاقه نشان داد و بعدها در حرفهاش درباره هوش و نابرابری نوشت. او از بهکارگیری روشهای تکاملی و ژنتیکی در علوم اجتماعی حمایت کرد؛ با این حال، بیشتر کارهای آکادمیک او به دموکراسیسازی میپرداخت که با روشهای مقایسهای بینالمللی مطالعه کرده بود. وانهانن به خاطر شاخصِ دموکرات بودنش، شناخته شده بود. توضیح ع. احمدی به نقل از ویکیپدیا.
[۴] – بهره هوشی و ثروت ملتها به انگلیسی:IQ and the Wealth of Nations نام یک کتاب نوشته ریچارد لین و تاتو وانهانن است که در سال ۲۰۰۲ میلادی چاپ گردید. به ادعای نویسندگان این کتاب درآمد سرانه کشورها با میانگین هوش آنها رابطه مثبت دارد به گونهای که هرچه مردم یک کشور باهوشتر باشند میانگین درآمد و ثروت آنها بالاتر است. توضیح ع. احمدی به نقل از ویکیپدیا.
[۵] – paradoxical