خود و دیگری/ بخش سوم/ مقدمه/ درسگفتارهای ناصر فکوهی/ با همکاری سامال عرفانی
در این نوشتار تفاوت، هویت و دیگری را بر اساس سرنوشت انسان برروی کرهی زمین طبقهبندی میکنیم. حدود چهار میلیارد سال پیش کرهیزمین پدید آمد و سه و نیم میلیارد سال پیش، حیات بهوجود آمد. انسان در حدود چهار میلیون سال پیش در مفهوم امروزی یا نزدیک به انسان امروزی بوجود آمد و تحول پیدا کرد. لذا از خود و دیگرانی سخن میگوییم که از یکدیگر بسیار متفاوتند. گفتمانی که در این گفتار بهکار میبریم تنها یکی از گفتمانهای موجود است و اگر به این موضوع علاقه دارید باید به سمت مطالعه و تحقیق بیشتر بروید، خصوصاً مطالعه در حوزهی روانشناسی و فلسفه و دیگر حوزهها تا به این موضوع اشراف پیدا کنید. ما از اشکال کلان به اشکال جزئی و از اشکال قدیم به طرف اشکال جدید حرکت میکنیم. بحث از سرنوشت کرهای است که بر روی آن زندگی میکنیم که این کره خود جزء ناچیزی است از کیهانی بیانتها، که به دلیل ابعاد بینهایت بزرگ آن تنها یک سری پیشفرض و شناختی اندک و نسبی داریم و در این کیهان به مانند دانهای شن میمانیم در یک بیابان بیانتها.
مباحث مورد اشاره ما، مباحث کلان و خرد است. یکی در زمینهی کیهان و یکی در زمینهی ذره. کیهان بزرگترین چیزی است که میتواند در ذهن ما جای بگیرد۱، که بسیار وسیع است و ما جزء بسیار کوچکی از آن هستیم و مقدار بسیار محدودی از آن را میتوانیم بشناسیم و از طرف دیگر ذره که نمیدانیم که دقیقأ تا چه اندازه میتوان آن را شکافت و به نهایت آن رسید. اتم و سپس اجزای اتم را کشف کردهایم و سپس آن اجزا را نیز شکافتهایم و اکنون علمی بوجود آوردهایم بهنام فناوری ذرات۲ یا فناوری خُرد. این خود آغاز فکر کردن به تفاوت میان خود و دیگری است. بحث دیگر در همین زمینه مسألهی تقابل و تبادل میان مفهوم جاندار و بیجان است، میان انسان و شیء، میان جانوران و اشیائی که با آنها سروکار دارند که میتوان این را تعمیم داد به دیگر اشکال حیاتی که نسبت به همدیگر قالب خود و دیگری میگیرند مانند رابطهی انسان و حیوان، رابطهی انسان و گیاه، رابطهی گیاهان با یکدیگر، رابطهی جانوران با گیاهان، رابطهی جانوران با یکدیگر و … که نمونههایی هستند از روابط خود و دیگری و همانگونه که خواهیم دید خود و دیگری مفاهیمی صرفا انتزاعی نیستند. فیلسوفان در بارهی جنبهی انتزاعی این مفاهیم بسیار نوشتهاند که بحث ما در اینجا از این دست نیست بلکه از مصادیق اجتماعی و فرهنگی این مفاهیم سخن خواهیم گفت که عدم درک آنها سبب بروز اشکالات در حوزهی انسانشناسی خواهد شد. در رابطه طبیعت و فرهنگ که شاید یکی از مهمترین این روابط است، تصور بر آن بوده که فرهنگ در گسست با طبیعت قرار دارد و این گسست را روی یک سیستم فناوری معیشتی منطبق کردهایم. شهر را در مقابل روستا قرارداده و میان این دو به گسست قائل شدهایم، گویی که روستا از جنسی کاملا متفاوت از شهر است و یک مرز سخت میانشان کشیدهایم که در واقعیت امر این مرز هرگز وجود نداشتهاست. یعنی در عین اینکه میان این دو تفاوتهایی وجود دارد اما در کنار این تفاوتها، میانشان مبادله نیز وجود داشتهاست. علاوهبر اینها رابطهای که با طبیعت برقرار کردهایم یا آنچه طبیعت مینامیم، به قول فیلیپ دسکولا،۳ یک ابداع است یعنی انسان چیزی به نام طبیعت ابداع کرده و فاصلهای میان خود و طبیعت ایجاد نمودهاست که ایجاد این فاصله، تبعات ناخوشایندی داشتهاست. بدینگونه که وقتی چیزی را طبیعی دانسته لذا آن را غیرانسانی دانسته و در نتیجه با تفکر هژمونیک انسانی به خودمان اجازهی تخریب آن را میدهد زیرا که انسان خود را برتر میداند . این نگاه است که تعیین میکند که ما در چه نوعی از روابط خود و دیگری قرار بگیریم.
موضوع قابل مطالعهی دیگر، مسألهی زمان و مکان خود و زمان و مکان دیگری است، زمان ما و زمان دیگری، مکان ما و مکان دیگری. اینها را باید چگونه درک کرد، باید چگونه فهمید که اینها یکسان نیستند. همانگونه که هویت خودمان را مشخص میکنیم، مثلا من یک ایرانی هستم یا من یک مرد تهرانی هستم، در این لحظه از روز در مکانی در تهران یا در شیراز هستم، یا در خانه خودم هستم یا در یک جنگل هستم و دیگری در مکان دیگری است. این خود و دیگری را در موقعیتهای بسیار پویا قرار میدهد که بر این اساس با همدیگر رابطه برقرار میکنند و اگر به این موضوع توجه نشود به نتیجه نخواهیم رسید.
موضوع مورد بحث دیگر، دیالکتیک اندیشه و عمل است. ذهن ما چیست و عمل ما چیست؟ ذهن و عمل ما چگونه با یکدیگر رابطه برقرار میکنند؟ چگونه یک چیز ذهنی میتواند وجود داشتهباشد بدون آنکه در واقعیت وجود داشتهباشد و اینکه اصولا چگونه قابلیت آن را داریم که تصور بکنیم و برعکسِ عمل که در ظاهر بهنظر میرسد از اندیشه متفاوت است اما در واقع چنین نیست و هرچه بیشتر به این نتیجه میرسیم که عمل در درون خود دارای اندیشه است، دستهای ما دستانی اندیشمند هستند همانگونه که پالاسما۴ میگوید دستان ما مانند چشمان ما هستند، پوست ما مانند چشمان ما هستند و …. این نوعی از تصور خود و دیگری را میدهد که در جلسات آینده به آن خواهیمپرداخت.
مسئلهی دیگر، مسئلهی جاودانگی است و چگونگی ایجاد رابطه با مسئلهی مرگ، ارتباطی که تقریبا غیر ممکن است زیرا که زمانی میتوانیم به مسئلهی مرگ فکر کنیم که زنده باشیم و زمانی که زنده نباشیم مرگ نمیتواند برای ما وجود داشتهباشد. با اینحال این امر هرگز سبب نشدهاست که از این ذهنیت بیرون بیاییم که مرگ بر روی کل زندگی ما از لحظه تولد سایه میافکند. از لحظهی تولد، والدینمان دغدغهی مرگ ما را دارند و از ازدسترفتن زندگی ما وحشت دارند تا آنکه بعدتر خودِ ما نیز به مرحلهی آگاهی به مرگ میرسیم و در فرایند رشد به این ادراک میرسیم اما گروهی از ما انسانها آن را نپذیرفته و خواهان جاودانگی میشوند. این جاودانگی را حتی اگر خودشان بهدست نیاورند، موجوداتی را میسازند که بهزعم آنها جاودان هستند و میتوانند این مسیر جاودانگی را ادامه دهند.
سرفصل دیگر مورد مطالعه، موضوع جنسیت است که همیشه در این باره دچار ابهام بودهایم. تصورمان بر آن بوده که همه مردها یکسان و شبیه هم هستند که اینگونه نیست و یا تصورمان بر آن بوده که همه زنها مانند هم هستند که این نیز یک تصور اشتباه است. همچنین چنین پنداشتهایم که رابطهی زن و مرد در فرهنگهای متفاوت به یک شکل بوده در حالیکه امروزه میدانیم که این تصور اشتباه است. زن و مرد حساسیتها و موقعیتهای متفاوتی دارند و این موقعیتها در میان همهی آنها یکسان نیست چه از نظر کیفی و چه از نظر کمی.
در انتها مسئلهی گذار از انسان و فرا انسان، آنچه تراانسانگرایی۵ خوانده میشود، مطرح میشود یعنی وسوسهی انسان برای رسیدن به جاودانگی که تنها راه رسیدن به جاودانگی آن است که از پوستهی انسانی خارج شده و به سمت یک موجود فرا انسانی برود تا برای همیشه به جاودانگی دست بیابد. فرای اینکه چقدر به جاودانگی اعتقاد داریم و یا برعکس به آن اعتقاد نداریم و یا اینکه این اعتقاد از نوع اعتقادی مذهبی است (باور به روح، باور به جهان باقی و اینکه بعد از مرگ وارد جهان باقی میشویم) یا اعتقاد از نوع باور به گروهی علوم (مانند علوم رایانهای یا دستکاریهای ژنتیکی و بیولوژیک که میتواند ما را جاودان کند و ما را از موقعیت انسانی به موقعیتی دیگر گذار دهند)، اینها چالشهایی هستند که در قرن ۲۱ با آنها سروکار داریم و در پاسخ به این مسائل است که در گروهی از جلسات سعی خواهیم نمود توضیح دهیم که رابطهی خود و دیگری چگونه تا به این اندازه گسترده است و به نتیجهای برسیم که بتواند بر روی زندگی کنونی و آیندهمان تاثیر بگذارد.
در انتهای این بخش به معرفی منابع مرتبط با موضوع «خود و دیگری» میپردازیم،۶ که با رجوع به این منابع میتوانید منابع بیشتری را نیز شناسایی نمایید.
در زمینهی تفکر دربارهی خود و دیگری، اگر از قرون باستان بگذریم، ادیان ابراهیمی و کتب مقدس آنها، ادیان شرقی و نوشتههای آنها۷ و البته نظامهای تاریخی را داریم، که تجارب و وقایع تاریخی را نگاشتهاند، البته در برخورد با منابع تاریخی باید همواره بهیاد داشته باشیم که در نگارش تاریخ بنابر آنکه چه کسی تاریخ را نوشته، همیشه با نوعی از دستکاری روبهرو بودهایم. درهرحال تاریخ وجود دارد و میتواند بهعنوان منبعی در ارتباط با دیگر منابع مورد استفاده قرار بگیرد. نقد ادبی، علوم اجتماعی و علوم انسانی در اینجا کمک شایانی میکنند. افرادی که در این گفتارها به آنها خواهیم پرداخت و از آنها با عنوان متفکران و اندیشمندان علومانسانی نام میبریم، دارای اهمیت بسیارند، و البته غیر از موارد نام بردهشده، افراد مهم دیگری نیز وجود دارند. اندیشمندانی که از قرن ۱۶ بهنوعی به دنبال سنت مونتنی۸ دیدرو۹، روسو۱۰، مونتسکیو۱۱، دالامبر۱۲ و … به روشنگری و به اومانیسم رسیدند و بعد فوکو۱۳، دریدا۱۴،، دارندورف، ادوارد سعید۱۵، لویناس۱۶،… کسانی هستند که بهصورت بسیار متمرکز بر روی مسئلهی منابع کار کردهاند. فراموش نکنیم که در اینجا رویکرد ما از منابع علوم انسانی و علوم اجتماعی و منابع فلسفه فراتر میرود.
تجربهی تاریخی انسان در رابطهی خود و دیگری، یک تجربهی بسیار مهم و حائز اهمیت است که باید از آن بهره برد، برای نمونه، دانستن این امر که اکثر جوامعی که شناختهشده حتی جوامع بسیار کوچک و منفرد، که در نقطهای دورافتاده از سایرین زندگی میکنند، همگی در زبان، رفتار و در نگاهشان به هستی، عموماً خودمحور۱۷ هستند و محوریت جهان را در خودشان میبینند. یعنی متاسفانه خودمحوربینی، فرم غالب در جهان است. اینکه چرا چنین است، چرا حتی جوامع انسانی که در جزایر کوچک در پهنای اقیانوس زندگی میکنند و با قبایل دیگری که تنها چند ده کیلومتر دورتر از آنها زندگی میکنند و اما از نظر زبان، فرهنگ و سنتهایشان تقریباً به تمامی از یکدیگر متفاوت هستند، همگی نگاهشان به هستی یک نگاه خودمحورانه است؟ این نیاز به هویت و سپس بستهشدن این نیاز ناشی از چیست؟
لوی استروس اینها را بهمانند حلقههایی که دوایر متحدالمرکزی را نشان میدهند، ترسیم میکند که در آنها لایههای توصیهشده برای مبادله بهتدریج جای خود را به لایههای ممنوعیت و بعد دوباره لایههای توصیهشده برای مبادله میدهند. این را در تجارب تاریخی، در وقایع بسیار مهمی میبینیم که تاریخ بشر را برای همیشه دچار تروما کردهاند و انسان نمیتواند از این تروماها رها شود. استعمار که حدود پنج قرن، تمام جهان را شکل داد، خشونت را به میزان بسیار بیحد و حصری رساند بهشکلی که تا پیش از استعمار خشونت به این حد نرسیده بود. استعمار در ابعاد بسیار گسترده بردهداری (متفاوت از بردهداری باستان) را پروراند و آن را به یک تجارت بسیار بزرگ تبدیل کرد، به همراه غیرانسانیکردن برده که فرایند گستردهای است که این فرایند مورد نیاز بود تا انقلاب صنعتی بتواند به موفقیت برسد و تولیدات صنعتی فراوانی که امروز وجود دارند را تولید کند و ثروت و شکوهی را که امروز میبینیم بهوجود بیاورد.
یکی از مسائلی که کمتر از نگاه «خود-دیگری» مطالعه شدهاست، مسئلهی استعمار است. اهمیت دیگربودگی۱۸ در مطالعات استعماری تقریباً غایب بوده و بعدها در مطالعات ضد استعماری۱۹و پسااستعماری۲۰است که اهمیت دیگربودگی حضور مییابد مانند کارهای ادوارد سعید، کورنل وست۲۱و دیگران. مطالعات ضد استعماری در درک رابطهی خود و دیگری حائز اهمیت والایی هستند. کسانی چون فانون۲۲، امه سزر وجود روابط خشونتآمیز میان انسانها را طبیعی نمیدانند و چنین روابطی را منشأ پیشرفت نمیدانند بلکه بر این باورند که خشونت لزوماً منشا تولید خشونت بیشتر است، خشونتی بیانتها میان انسانها.
در ادامهی مباحث به این موضوع خواهیم پرداخت که چگونه خود و دیگری با مقاومتهای مختلفی روبهرو میشود که شاید از مهمترین این مقاومتها، مقاومتی است که در دههی شصت در کشورهای توسعهیافته از طرف جوانانی که به جریان ضد فرهنگ۲۳ وصل میشوند شروع میشود. جریان ضد فرهنگ مخالف نژادپرستی و محدودیتها است. طرفداران جریان ضد فرهنگ، مخالف بستهبودن نظامها هستند و معتقدند که باید به سمت بازشدن نظامها و ایجاد ارتباطات بیشتر و نزدیکتر کردن فرهنگها به یکدیگر حرکت کنیم. جریان ضد فرهنگ به نوعی پیشبینی میکند (در دههی ۷۰ میلادی که ضد فرهنگ بهوجود آمد) که جامعهی آینده یک جهان متکثر خواهد بود (همانگونه که امروز شاهد هستیم) و اساسش بر تفاوت و رنگارنگی خواهد بود و این تفاوت و رنگارنگی نباید مانند ادوار گذشته یک امر غیرطبیعی و وسواسآمیز تلقی شود. این شانس بزرگی برای انسان به ارمغان میآورد تا درک کند که انسان در تکثر فرهنگی تعریف میشود و نه در تکبعدی بودن فرهنگ. تکبعدی بودن فرهنگ یعنی فاشیسم، توتالیتاریسم، و تمامی دیگر فجایعی که در قرن ۲۰ روی دادند. بدینترتیب به طرف منابع دیگری حرکت میکنیم که دقیقاً روی این نکات کار کردهاند مانند جامعهشناسی اولریش بک۲۴ که بر این اساس است که مدرنیته با خطر روبهرو است و انسانها باید بپذیرند که خطر در انتظارشان است و جامعهی مدرن در نهایت جامعهی خطرناکتری است از جامعهی باستان. هرچند که نوع خطرهای موجود در جامعهی باستان با خطرهای موجود در جامعهی مدرن یکسان نبوده و نیست. در جامعهی مدرن ریسک همسازکردن چیزها وجود دارد و این یعنی نابودی انسان.
نظریات زیگموند باومن۲۵ جامعهشناس و فیلسوف لهستانی، نیز در این گفتارها بسیار مورد استفاده قرارگرفتهاست. باومن مسئله را به سیالیت و مدرنیتهای که این سیالیت را هنوز بهطور کامل نشناخته تقسیم میکند. او معتقد است که مدرنیته باید هرچه بیشتر در جهان سیال زندگی کند. در جهانی که در آن هیچ چیز سفت و سختی وجود ندارد و عدمانعطاف و کمبودن انعطاف میتواند جهان مدرن را به سمت نابودی پیش ببرد. این دقیقاً همان چیزی است که ادگار مورن انسانشناس فرانسوی، مطرح میکند. مورن میگوید که ما باید بپذیریم که در جوامعی زندگی میکنیم که عدم قطعیت اصل است، یعنی نباید انتظار داشت که همه چیز قاطع و محکم و ثابت باشد و تغییری روی ندهد. قطعیت و ثبات هرگز وجود نداشته و امروز که قطعیت بههیچ گونه نمیتواند وجود داشتهباشد.
دیگر نظریهپردازانی که در این گفتار به او بسیار ارجاع خواهیم داد فیلیپ دسکولا۲۶ است که نگاه جدیدی به رابطه با طبیعت را مطرح میکند. در این نگاه جدید، طبیعت را چیزی جدا از خودمان نمیدانیم بلکه درک میکنیم که ما جزئی از طبیعت هستیم و حتی این آگاهی انسان جزئی است از طبیعت.
سرانجام نام میبریم از الیزابت بدنتر۲۷ که معتقد است که باید مسألهی حقوق بشر را تبدیل کرد به حقوق موجودات. یعنی تمام موجوداتی که وجود دارند دارای حق هستند.
نظریههای خود و دیگری/ بخش سوم / مقدمه / ۲۶ تیر ۱۴۰۰ /درسگفتار ناصر فکوهی / آمادهسازی برای انتشار، ویرایش نوشتاری و علمی: سامال عرفانی ـ آبان ماه ۱۴۰۲
- cosmos
- nanotechnology
- ۳. Philippe Descola
- ۴. Johani Pallasmaa
- Transhumanism
- ۶. مباحث مطرح شده در این گفتار، بیشتر جنبهی ترویجی دارند و نه صرفا علمی، و هدف ایجاد انگیزه در افراد جهت گام نهادن بهسوی شناخت بیشتر است.
- ۷. درک این نوشتارها نیاز به مطالعه و شناخت عمیق تفاسیر این نوشتهها و کتابها دارد.
- Michel de Montaigne
- Denis Diderot
- Jacques Rousseau
- Montesquieu
- Jean Le Rond D’Alembert
- Michel Foucault
- Jacques Derrida
- Edward Said
- Emmanuel Levinas
- egocentric
- Otherness
- Anticolonialism studies
- Postcolonialism studies
- Stephan Korner
- Frantz Fanon
- Counterculture
- Ulrich Beck
- Zygmunt Bauman
- Philippe Descola
- Elisabeth Badinter