یوزف بویس(Joseph Beuys)(1921-1986) در کار هنری خود، در پی ارزش دادن به حاشیههای طردشده جامعهسرمایهداری بود. رویکرد هنری او که در قالب هنر مفهومی و اجرا، قرار میگیرد، از «حادثه»، از جمله برای ایجاد حساسیت نسبت به فجایع انسانی(کشتار بومیان آمریکا، بیتفاوتی نسبت به سرنوشت جانوران و…) استفاده میکرد. او که خود در آلمان نازی تربیت شده بود، در زمان جنگ خلبان بود و در یک سقوط زخمی شد. بویس بعدها، افسانهای از این ماجرا ساخت: اینکه مردم تاتار کریمه او را نجات دادند و برای این کار بدنش را لای نمدهای آغشته به چربی و عسل پیچیدهاند. اما در حقیقت، آلمانیها او را یافته و به بیمارتسان منتقل کرده بودند تا نجات یابد. این اسطوره را بویس ظاهرا برای آن ساخته بود که استفاده گستردهاش را از موادی غیرمتعارف و به خصوص نمد در کارهایش، توجیه کند. او از جمله اتاقی نمدپوش ساخته بود که از آن یک آزمایشگاه و کارگاه اجرا و ضبط موسیقی به وجود میآورد و یا پیانویی نمدپیچ شده که بر رویش علامت صلیب سرخ دیده میشد. البته در این مورد، نمد استفاده شده که در طول زمان فرسوده میشد، سبب آزار موزهداران شده بود؛ ولی بویس در برابر تغییر نمد کهه مخالفت میکرد و از آن به مثابه نمادی از فرسودگی و پیری دفاع میکرد. سرانجام نیز زمانی که موافقت کرد آن را با نمدی تازه عوض کنند، اصرار کرد که نمد یشین را در کنار کار همچون پوستی برکنده از بدن پیانو به دیوار بیاویزند. از دید بویس، هنر عامل اصلی مقاومت علیه سرمایهداری است؛ زیرا هنر که در همه انسانها وجود دارد، اما از آنجا که سرمایهداری در پی ایجاد سود است اصراردارد هنر را تنها در برخی از انسانها محدود کند. از این رو بویس را باید هنرمندی به شدت با تعهد سیاسی دانست و با باور به ضرورت مبارزه سیاسی از خلال هنر . او برای جامعهای مبارزه میکرد که در آن سازمان اجتماعی آرمانی به هر کسی امکان و اجازه دهد هنرمند باشد و هنر خود را به تحقق درآورد. حرکت میان واقعیت مورد اعتراض، تحیل ارمانی و اجرای هنر به مثابه عامل دگرگونی اجتماعی در حداقلی از مواد و مفاهیم را شاید بتوان یک جمع بندی از کار ا دانست.