عکس فوری(۲۳۶) : تخصص یا همه‌چیز‌دانی

تخصص یا همه‌چیز‌دانی (Polymathy)

تصویر: مدرسه آتن، اثر رافائل، قرن ۱۶، بخشی از دیواری‌نگاری اقامتگاه پاپ در واتیکان.

پیتر برک، تاریخ‌دان و پژوهشگر برجسته بریتانیایی که باید او را یکی از مهم‌ترین متخصصان «تاریخ معرفت و شناخت» به حساب آورد،گزاره و پرسشی اساسی را مطرح می‌کند:

از آغاز تمدن تا قرن هفدهم یا هجدهم، اصل بر آن بود که تخصص در یک حوزه از شناخت، در مجموعه‌ای از شناخت‌ها و تخصص‌ها در حوزه‌هایی دیگر جای بگیرد. بنابراین ما شخصیت‌هایی داشتیم چون فیثاغورت، سقراط، افلاطون، ارسطو، دموکریت و میکل‌آنژ، داوینچی (در یونان و روم باستان و مسیحیت)؛ از ابن‌سینا تا فارابی، بیرونی، ابن خلدون (در تمدن اسلامی) و از ابن میمون تا انیشتین و کلود لوی استروس (در یهودیت) و در کنار آن‌ها مهم‌ترین شخصیت‌های دائره المعارف و روشنگری از ژان ژاک روسو تا دیدرو، چنانکه پیش از آن‌ها ولتر و مونتنی، و … هزاران عالم بزرگ دیگر را باید شخصیت‌هایی همه‌چیز‌دان (Polymath) تعریف کرد، در حالی که از قرن هفده و هجده به دلیل رشد هر‌چه بیشتر گستره دانش بشری، ما شاهد رشد تخصص صرفاً در یک حوزه، آن هم حوزه‌ای هر‌چه محدودتر هستیم. مثلا بحث خاصی در مهندسی، ریاضیات، شیمی، یا یک مکتب فکری و یک دوران تاریخی و یک زبان خاص و دینی و غیره.

در این حال، امروز جهان به دلیل فرایندهای پیچیده جهانی‌شدن و دو انقلاب اطلاعاتی (۱۹۸۰) و هوش مصنوعی (۲۰۰۰) به موقعیتی رسیده‌ است که چاره‌ای نداریم جز آن‌که به نوعی همه‌چیزدانی بازگردیم، ولو آنکه این امر را باید با حفظ نوعی تقسیم کار انجام شود که هم عمق دانش حفظ گردد و هم گستره آن. اما برای پیتر برک، همچون برای اندیشمندان همه‌چیزدانی چون ادگار مورن، امانوئل لویناس، ژاک دریدا، میشل فوکو و بسیاری دیگر، جای هیچ شک‌ و تردیدی نیست که جهان کنونی برای کسانی که نتوانند دست کم علوم انسانی گوناگون نظیر زبان‌شناسی، روان‌شناسی، جامعه‌شناسی، علوم شناختی، فلسفه، زبان‌ها و فرهنگ‌های مختلف و… را بشناسند، ناممکن است. در همین حال شناخت علوم طبیعی و پایه نیز در حدی نسبی، بسیار لازم است. عدم درک اهمیت همه‌چیز‌دانی و کاربرد آن برای شناخت جهانی که در آن زندگی می کنیم و روبدادهایش و جلوگیری کردن دستکاری شدن به وسیله امواج بزرگ اطلاعاتی ضروری است. رشته‌ انسان‌شناسی برای این کار  موقعیتی استثنایی دارد زیرا این امر را از ابتدای خود هدف کار خود قرار داده است و به یکی از اصول اساسی و حیاتی خود تبدیل کرده است. اگر این نکات را در جهان امروز جدی نگرفته و اقدامات عملی برای اجرایی شدنشان نگیریم، راه بر سیاست‌پیشه‌گان و پول‌سازان و سلبریتی‌های هنر و فرهنگ در بدترین معنایی که می‌توان از این عناوین به نظر آورد، باز می‌شود، و ابله‌ترین، فاسد‌ترین و بی‌اخلاق‌ترین افراد در سلسله مراتب اجتماعی حتی در پیشرفته‌ترین پهنه‌های نخبه‌پرور در راس امور قرار می‌گیرند و گاه یک جامعه را به کلی از میان می برند و تاثیراتی عمیق در عقب‌گرد کل جهان خواهند داشت.

این رویداد هم‌اکنون در کشورهایی چون روسیه و آمریکا افتاده است و در آینده ممکن است در فرانسه و بریتانیا اتفاق بیافتد. وقایع ابتدای قرن بیستم نیز پیش از این نشان داده بودند که چگونه همین روند، سبب فرو رفتن پهنه‌های فرهیخته‌ای چون آلمان و ایتالیا و پرتغال و اروپای شرقی در دوزخی طولانی از بی‌خردی کامل و جنایات گسترده و تخریب خود و بخش بزرگی از جهان شدند.