حس مکان خویشتن
« هر کنشگری دارای یک شناخت عملی از موقعیت خویش در فضای اجتماعی، یعنی به تعبیر گافمن از «sense of one’s place » یعنی حس مکان خویشتن( مکان بالقوه و بالفعل) است که به حس مکان یابی بدل می شود، یعنی حسی که به کنشگر تجربه مکان اشغالی شده اش را تحمیل می کند به صورتی مطلق و به خصوص نسبی، از لحاظ رده، جای او و رفتاری را که باید در این جای داشته باشد ( «در جای خود بودن») و حفظ کند( « در جای خود ماندن» و غیره) را برایش تعیین می کند. شناخت عملی ای که این حس مکان ایجاد می کند شکل یک عاطفه ( احساس معذب بودن کسی که خود را در جایگاه خویش نمی داند، و یا برعکس احساس آسودگی کسی که خود را در جای خود می داند )، این حس عاطفی خود را در رفتارهایی چون پرهیز از انجام کاری و یا انطباق های ناخود آکاهانه رفتاری برای مثابل تغییر لهجه ( در مقابل کسی که اورا از رده بالاتر می دانیم) یا در شرایط دو زبانگی، در زبانی که برای هر موقعیتی انتخاب می شود، ظاهر می شود. »
( تاملات پاسکالی، انتشارانت سوی، ۱۹۹۷، ص. ۲۲۰)
SENS DE SA PLACE
« Chaque agent a une connaissance pratique, corporelle, de sa position dans l’espace social, un « sense of one’s place », comme dit Goffman, un sens de sa place (actuelle et potentielle) , converti en un sens du placement qui commande son expérience de la place occupée, définie absolument et surtout relationnellement, comme rang, et les conduites à tenir pour la tenir (« tenir son rang »), et s’y tenir (« rester à sa place », etc.). La connaissance pratique que procure ce sens de la position prend la forme de l’émotion (malaise de celui qui se sent se sent déplacé, ou aisance associée au sentiment d’être à sa place), et elle s’exprime par des conduites comme l’évitement ou des ajustements inconscients des pratiques tels que la correction de l’accent (en présence d’une personne de rang supérieur) ou, dans les situations de bilinguisme, le choix de la langue adaptée à la situation. »
Méditations pascaliennes, Seuil, 1997, p.220
چهارشنبه، ۱۳ تیر ۱۳۸۶