یکی از گرایش های غالب در جوامع مدرن، بازگشت به نظام های اسطوره ای باستانی در قالب های جدید است. میرچیا الیاده از نخستین نظریه پردازانی بود که به این موضوع اشاره کرد و در کتاب تاریخ ادیان خود، ایدیولوژی های جدید و حتی سکولار را اشکالی از اندیشه و باور دانست که مدل های ساختاری خود را از ادیان باستانی اخذ کرده اند و به همین دلیل به آنها، عنوان «ادیان مدرن» را داد. الیاده بر این باور بود که جوهره انسان یک جوهره دینی است و «انسان دینی» (Homo Religiosus) سخن می گفت. و هم از این رو معتقد بود که انسان های مدرن، درون نوعی گمگشتگی اسیر شده اند که تلاش دارند آن را با معنویت های جدید جبران کنند. آندره مالرو، نویسنده و متفکر فرانسوی و وزیر فرهنگ پیشین فرانسه نیز جمله معروفی داشت که می گفت:«قرن بیست ویکم، یا معنوی خواهد بود یا وجود نخواهد داشت.» از متفکران متاخرتر نیز گروهی به ویژه در نقد ادبی و از همه معروف تر رولان بارت است که در کتاب اسطوره های امروز خود، تمایل انسان ها را به بازگشت به اندیشه های اسطوره ای از خلال اشیا و پدیده های جدید زندگی مدرن مورد تاکید قرار می دهند.
از جمله این بازگشت ها به اندیشه های اسطوره ای باستانی می توان به نظریه های آخرالزمانی(Apocalyptic) اشاره کرد. اینکه پس از هر رویداد تکان دهنده و بزرگی گروهی از رسیدن به «نقطه عطفی» در تاریخ انسانیت صحبت می کنند و چنان بر آن پای می فشارند که همه را نسبت به یک «وضعیت پیش» و یک «وضعیت پس» از آن قانع کنند. ایدیولوژی های هزاره ای(Millenarianism) که به ویژه در قرون وسطا و همزمان با فرا رسیدن سال ۱۰۰۰ میلادی در اروپا رشد زیادی کرده بود، بعدها نیز ادامه یافتند و ما در آستانه سال ۲۰۰۰ با وحشت و هراسی بزرگ روبه رو شده بودیم و همه از آن سخن می گفتند که اتفاقات عجیب و تکان دهنده ای در این سال خواهد افتاد؛ از جمله کامپیوترهای جهان یک باره از کار باز می ایستند و… . همین امر با برخی از رویدادهای سیاسی بسیار سخت نیز تکرار شد که مهم ترین آنها حملات تروریستی سپتامبر ۲۰۰۱ به برج های دوقلو و فروپاشی آنها و کشته شدن بیش از ۳۰۰۰ هزار تن از مردم امریکا در این واقعه بود و اتفاقا رویکردی آخرالزمانی و اشاره هایی به «جنگ های صلیبی» درست پس از این واقعه بود که در خود امریکا به گروه بزرگی از اقدامات نژادپرستانه دامن زد که قربانیانش مسلمانان بودند و به دنبال خود زنجیره جنگ های خاورمیانه ای امریکا و متحدانش را در خاور میانه آغاز کرد که تا امروز ادامه دارد و میلیون ها نفر را به کشتن و میلیون ها نفر دیگر را نیز آواره کردند و بزرگ ترین تراژدی های بشری را از جمله در یمن در همین امروز به وجود آورده اند یا تراژدی های انسانی دیگری را در نوار غزه.
از این رو چندان عجیب نمی نماید که با بحران کرونا که بیبشترین ضربه را به اقتصاد جهان وارد کرده و واکنش شدید کشورهای مختلف جهان در استفاده از همه ابزارهای موجود و از جمله اقدامات بی نظیری همچون قرنطینه کردن های سراسری کشورها، باز ایستاندن رفت وآمد میان کشورها و میان شهرها و بستن تمام مراکز خرید بزرگ و تجمع های اقتصادی، دینی، ورزشی و… را به همراه داشته است. این اقدامات در این ابعاد بی سابقه هستند و بیشتر از آنکه گویای دغدغه تلفات انسانی باشند، گویای دغدغه های اقتصادی هستند. در واقع هزینه های جانی به دلیل پیشرفت های فناوری و پزشکی به احتمال قوی حتی به مرزهای تلفات آنفلوآنزای اسپانیایی سال های ۱۹۱۸ و ۱۹۱۹ نیز نزدیک نخواهد شد (ابتلای یک سوم کل جمعیت جهان یعنی ۵۰۰ میلیون نفر و بین ۵۰ تا ۱۰۰ میلیون تلفات جانی) زیرا به دلیل گسترش به ویژه تعمیق فرآیندهای جهانی شدن امکان مقابله با آنها ساده تر شده است. ولی هزینه های اقتصادی کوتاه و میان مدت این بیماری برعکس به صورت سرسام آوری بالا می رود. امروز و در چشم اندازهایی که هنوز موقت و کوتاه هستند، صحبت از بیش از ۱۰ هزار میلیارد دلار برای راه اندازی مجدد اقتصاد جهانی و نرخ های بیکاری(از جمله در امریکا) در حد رکود اقتصادی سال های دهه ۱۹۳۰ و حتی از آن سخت تر می شود. هم از این رو به گمان ما تاکیدی که خودآگاهانه یا ناخودآگاهانه بر «جهان پساکرونا» می شود به نوعی شکلی «زیباسازی شده»(Eugenised) از ابداع اسطوره جدید آخرالزمانی است که فرآیندهایی را که پیش از این بیماری وجود داشت و نسبت به آنها هشدار داده می شدند، چندان مورد توجه قرار ندهند(و از همه مهم تر تهدیدی که مصرف گرایی انسان ها متوجه طبیعت کرده و خطر واکنش های سخت طبیعی از نوع اقلیمی یا این گونه بیماری های اپیدمیک) و برعکس وجه آخرالزمانی را تقویت کنند تا بتوانند جهانی بیش از پیش نظامی شده و تحت کنترل به وجود آورند. از هم اکنون به صورتی غریب می بینیم که بسیاری از رسانه های غربی با تمجید از رصد شدن همه شهروندان چینی از طریق تلفن های همراهشان برای رعایت قرنطینه و حفظ فاصله اجتماعی صحبت می کنند. این نمونه ای از تقدس بخشیدن به جامعه «پساکرونا» به مثابه جامعه ای است که در آن به جای مبارزه با مصرف گرایی به سوی «مراقبت و تنبیه» فوکویی یا همان سراسر بینی(پان اپتیک) بودن کاملا مشروع حرکت شود. اگر چنین باشد، ما شاهد آن خواهیم بود که مصرف گرایی و سلسله مراتبی و تبعیض میان انسان ها بر اساس نولیبرالیسم و داروینیسم اجتماعی با فشار انسان ها بر طبیعت در گذشت زمانی کوتاه پس از مهار زدن به ویروس(که با شواهد تاریخی در طول حداکثر یکی، دو سال انجام می گیرد) بار دیگر آغاز خواهد شد و «جهان پساکرونا» به جای آنکه بازگشتی منطقی به جنبش جهانی دفاع از محیط زیست و تغییر رادیکال سبک های زندگی با مصرف گرایی افراطی و فشار حداکثری به طبیعت باشد، تا ما را از خطرات بزرگ تر خفظ کند، تبدیل به تشدید اقدامات نظامی، امنیتی و کنترل و تشدید سلسله مراتب قدرت و ثروت درون کشورهای توسعه یافته و میان آنها و سایر نقاط جهان خواهد شد که همراه با کنترل شدید حرکات و تعاملات اجتماعی بر اساس داروینیسم اجتماعی از نوع امنیتی- نظامی- فناوری اش خواهد بود. این می تواند مبنای یک تعبیر و تفسیر جدید آخرالزمانی و ویران شهری(دیستوپیایی) از «جهان پساکرونا» باشد.
این مطلب ابتدا در روزنامه اعتماد – ۲۴ فروردین منتشر شده است.