برگردان ناصر فکوهی
کُنشهای دولت
برای آنکه در اینجا از [درافتادن به حوزه] الهیات اجتناب کنیم، برای آنکه بتوانیم نقدی رادیکال نسبت به این پیوستن به موجودیت دولت که درون ساختارهای ذهنی ما جای گرفته است، داشته باشیم، می توانیم به جای [واژه] دولت ، کنشهایی را که می توان آنها را کُنشهای «دولت» [درون گیومه] نامید را در نظر بگیریم، یعنی کُنشهایی با ادعای اینکه داری تاثیر بر جهان اجتماعی هستند.ما با سیاستی سروکار داریم که دارای مشروعیت قلمداد میشود، زیرا هیچ کسی امکان وجود بدیلی دربرابر آن را عرضه نمیکند و آن را زیر پرسش نمیبرد. این کُنشهای سیاسی، کارایی خود را مدیون مشروعیت و باوری هستند که نسبت به وجود ِ اصل بنیانگذارشان وجود دارد.
من یک نمونه ساده می آورم: یک بازرس آموزش و پرورش که برای بازدید به یک مدرسه ابتدایی میرود. این فرد باید کُنشی کاملا مشخص را انجام دهد یعنی بازرسی. او نماینده قدرت مرکزی است. ما در امپراتوریهای بزرگ پیشصنعتی است که شاهد ظهور کالبد بازرسان هستیم. و مسالهای که بلافاصله مطرح میشود این است: چه کسی بازرسان را بازرسی میکند؟ چه کسی باید بر نظارت کنندگان نظارت کند؟ این یکی از مسائل بنیادین همه دولتها است. گروهی از افراد به نام دولت به بازرسی می روند. آنها دارای برگه ماموریت هستند. اما چه کسی این برگه را به آنها داده است؟ [روشن است که] دولت. بازرسی که به بازرسی یک مدرسه میرود دارای اقتداری است که درون وی جای گرفته است. [ دو جامعه شناس، فیلیپ کاریگان و دریک ساییر می نویسند: ] «State states» (۱) دولتها ابلاغ میکنند، ابلاغیه صادر می کنند و بازرس مجری آن است.
من در جایی(۲) تفاوت میان یک قضاوت توهینآمیز از جانب کسی که داری مجوز است و یک توهین خصوصی را تحلیل کردهام. در کارنامههای تحصیلی، برخی از آموزگاران که محدوده وظایف خود را فراموش میکنند، نکاتی را می نویسند که توهینآمیز هستند. [البته] اینها دارای [شاید دارای محتوایی] مجرمانه باشند [شاید هم نه زیرا] این توهینها [ممکن است] مجاز و مشروع باشند (۳). اگر به پسر شما، به بردار یا دوستتان بگویند: «تو آدم ابلهی هستی» ( idiot از idios به معنی خاص) این یک قضاوت خاص است که یک فرد خاص درباره یک فرد خاص دیگر انجام میگیرد، بنابراین قابلبازگشت است. در حالی که اگر یک آموزگار البته در زبانی زیباسازی شده به شما بگوید: «پسر شما ابله است!» این قضاوتی است که باید آن را [بسیار] جدی بگیرید. این قضاوتی مجاز است که در خود تمام قدرت اجتماعی، قدرت دولت را حمل میکند. یکی از کارکردهای مدرن نظام آموزشی آن است که به افرادی مدرکی بر هویت اجتماعیشان میدهد، مدارکی که قابلیت های فرد را اعلام میکند و امروز کمک می کنند که هویت اجتماعی فرد تعیین شود، یعنی هوشمندی او – در معنای اجتماعی این واژه (۴).
این نمونهای است از کُنشهای دولت: کُنش هایی مجاز که هر جه بیشترو بیشتر ما را تفویض اختیارهای زنجیرهای به جایگاهی نهایی میرسانند، همان جایگاه خداوند ِ ارسطو یعنی : دولت. چه کسی ضامن آموزگار است؟ چه چیزی ضامن قضاوت آموزگار است؟ ما این پسرفت(رگرسیون) را در همه زمینههای دیگر نیز میبینیم. برای مثال اگر به قضاوتهای قوه قضاییه ارجاع کنیم این نکته را به روشنی بیشتری میبینیم: همین طور وقتی گزارش رسمی یک ژاندارم از یک واقعه را میخوانیم، یا آیین نامه های یک وزارتخانه را. در همه این موارد ما در کُنش های مقولهبندیکننده قرار داریم. ریشهشناسی واژه «مقوله» (catégorie) از واژه categorein می آید که به معنی «متهم کردن کردن در برابر عموم» یا حتی می توانیم بگوییم توهین کردن عمومی. بنابراین مقولهبندی وقتی از طرف دولت انجام می گیرد ، یعنی متهم کردن از طرف دولت در معرض عام با برخورداری از اقتدار عمومی : «من تو را رسما [در معرض عام] متهم به گناهکار بودن می کنم!»؛ «من رسما [در معرض عام] مدرک دانشگاهی را به تو اهدا می کنم!»؛ «من تو را مقولهبندی می کنم» ( این مقوله بندای میتواند مثبت یا منفی باشد). «من تو را به مجازات محکوم می کنم» و این کار را با مجوزی انجام می دهم که هم اجازه مقوله بندی را داده است و هم به مقولاتی مجوز داده که این قضاوت را ایجاد کردهاند. و از آنجا که آنچه پنهان شده، تقابل هوشمندی / عدم هوشمندی است کسی از خود درباره دقت و مشروعیت چنین تقابلی سئوال نمیکند. این نمونهای از بازیهای پیوسته نظام اجتماعی است که کار جامعه شناس را بسیار مشکل میکنند.
بنابراین خروج از مقوله کاری بسیار مشکل است. اما بازگردیم به چیزهایی که باید درباره آنها با یکدیگر به توافق برسیم. قبول دارید که مثالهایی آوردم که گویای کُنشهای دولت هستند نقطه مشترک بین آنها این است که کُنشهایی هستند که کُنشگران دولت با برخورداری از یک اقتدار نماین به انجام رساندهاند و دارای اثر واقعی هستند. این اقتدار نمادین هر چه بیش از پیش ما را به نوعی اشتراک خیالین هدایت میکند که در اجماعی نهایی وجود دارد. اگر این کُنشها به اجماع برسند، اگر مردم تمکین کنند – و حتی اگر شورش کنند، باز هم شورششان نوعی پذیرش را نشان میدهد – این امر نشاندهنده آن است که ایشان خودآگانه یا ناخودآگاهانه در یک «اجماع خیالین» مشارکت کردهاند – این اصطلاحی از مارکس درباره دولت است(۵)- برای تعلق داشتن به جماعتی که ما آن را یک ملت یا یک دولت، به معنی مجموعه مردمی که اصول جهانشمول واحدی را می پذیرند، نام می دهیم.
همچنین باید به ابعاد مختلفی اندیشید که خاص این کُنشهای دولتی هستند: پنداره(ایده) رسمی عمومی و جهانشمول. کمی پیشتر در برابر آنجه توهین نامیده می شود، بحث قضاوت مجاز جهانشمل را مطرح کردم – این امر را باید در چارچوب یک واحد رسمی، یک موقعیت قضایی تعریف شده، یک ملت، مرزهایی مشخص یک دولت در نظر گرفت. این قضاوت، بر خلاف یک توهین [شخصی] باید به صورت عمومی مطرح شود، و تفاوت آن با توهین [شخصی] در آن است که چنین توهینی نه فقط رسمی نیست بلکه دستکم چون قابل نفی هم هست، بیشرمانه نیز تلقی میشود. بنابراین قضاوت مجاز جه در شکل و چه در محتوای خود مطرح است. از جمله محدودیت هایی که برای قضاوت کننده رسمی وجود دارد – و این است که شکلهای رسمی که یک قضاوت رسمی را واقعا رسمی می کند- و بایبد آنها را رعایت کند. در اینجا می توان همان چیزی را در مورد این صورتگرای (فرمالیسم) دیوانسالارانه گفت که وبر در تقابل با صورتگرایی جادویی می گفت:یعنی فرمولی جادویی که در یک مراسم مناسکی ادا می شود (مثل فرمول سحرآمیزی که در داستان علی بابا و چهل دزد بغداد گفته می شد: «کنجد دهانت را بازکن!»). به نظر وبر، صورتگرایی دیوانسالارانه هیچ ربطی به صورتگرایی جادویی ندارد: در آن ما با جنبهای مکانیکی، دلبخواهانه، با یک استواری دلبخواهانه روبرو نیستیم بلکه با هنجارهایی سرو کار داریم که مجاز هستند زیرا به صورت جمعی صریح یا ضمنی مورد تایید قرار دارند(۶)از این لحاظ دولت هم به نوعی در کنار جادو قرار میگیرد( پیشتر گفتم که به گمان دورکیم دین یک توهم است بنیانمند است) اما این جادویی است که کاملا با آنچه ما عموما درباره جادو می اندیشیم متفاوت است. حال می خواهم پژوهش خود را در دوجهت به پیش برم.
ادامه دارد…