پیر بوردیو، مانه: یک انقلاب نمادین(۱۹)

برگردان ناصر فکوهی

یکی از این تقسیم‌ها، امروز هنوز وجود دارد(اگر نگاهی به تقسیم کار میان تاریخ‌شناسان بیاندازیم، می‌بینیم که هر اندازه موضوع کار آنها در گذشته‌ای دورتر قرارداشته باشد، موقعیت اشرافی‌تری دارند. حتی اینجا در کلژدوفرانس، تاریخ‌دانی که بر قرون وسطی کار می‌کند، موقعیت بالاتری در سلسله مراتب تاریخ‌دانان دارد تا استادی که بر تاریخ معاصر مطالعه می کند. این یک امر تجربی است و حقیقتی ذاتی ندارد، اما از لحاظ اجتماعی حقیقی است). ما با نوعی مرز میان امر گذشته، امر اشرافی، امر دوردست، سنت نگارین، و امر حال روبرو هستیم؛ بنابراین با نوعی موقعیت تلسکوپی سروکار داریم که خواسته مانه بوده است – به این موضوع برخواهم گشت – موقعیتی که مانه از آن درباره گذشته و حال استفاده می‌کند. معاصر بودن اثر سبب می‌شود که نوعی برخورد با استنادهای مربوط به تصویرپردازی سنتی به وجود بیاید. و از همینجا پرسشی وسواس‌گونه در نزد منتقدان ظاهر می‌شود: پرسش درباره منابع. مطالعه بر استنادهایی که در انتقادات به منابع می‌شود، موضوع بسیار خوبی است زیرا این روش، یکی از سلاح‌های اولیه ناقدان به شمار می‌آید: نخستین اتهام، «سرقت هنری» است، با این کار، هرگونه اصالتی از کار هنرمند گرفته شده و اثر او به نوعی تقلید از اثر دیگری که از پیش وجود داشته است، تقلیل می‌یابد. اما موضوع به این محدود نمی شود و به مناقشه بر سر منبع [اصلی] می‌کشد: هرچند منتقدان مانه – اگر از توره که پیشتر به او اشاره کردم بگذریم- اغلب فاقد شناخت تاریخی از فرهنگ هستند، به سرعت به سمت پیشینه‌های هنری می‌روند تا مانه را به سطح یک نقاش کُپی‌کار تقلیل دهند.

تکرار در هنر در گستره‌ای قرار می‌گیرد که در دو سر آن، از یک سو «سرقت هنری» قرار دارد و در سوی دیگرش، طنز و تمسخر. در یک کار هنری تمسخر‌آمیز ما بلافاصله با مساله غرض‌مندی روبرو می‌شویم: در اینجا هدف الهام گرفتن از یک اثر هنری است که با شیوه‌ای کاریکاتورمانند انجام می‌گیرد، و بدین ترتیب با یک شبیه سازی تقلیل دهنده سروکار داریم؛ این در حالی است که در «سرقت هنری»، می بینیم که تلاش می شود منبع پنهان شود – کار تحلیلی بسیار مهمی در این زمینه قابل انجام است که من در اینجا واردش نمی‌شوم. امرطنز‌آمیز ممکن است [خود به خود] ظاهر شود : این امری است که من با مطالعه بر تئاتر دریافتم. برای آنکه حرفم را خیلی خلاصه کنم، باید بگویم مثلا [سبک تئاتر] یونسکو، نوعی تئاترعامه‌پسند (Théatre du Boulevard) است که که در یک سالن نمایش ِ کناره چپ [رود سن] در خیابانی مثل اوشت (Houchette) اجرا شود. کمی تصویری که در اینجا می‌دهم شتابزده است، ولی اصلی که از آن صحبت می‌کنم همین است: معنای طنز(یا نقیضه یا هزل یا پارودی) آن است که یک اثر هنری بنابر جایی که تولید یا اجرا می‌شود، ممکن است معنا عوض کند. در برخی از نقاط [یا زمان‌ها] یک اثر می‌تواند «نامناسب» یا «نابجا» باشد، در همان معنایی که ما به یک شوخی «نامناسب» یا «نابجا» می‌دهیم. ‌بعضی از شوخی‌ها هست که کسی در «شورای وزرا» یا در یک نمایشگاه [هنری] نمی‌کند چون «شوخی‌هایی عامیانه» به حساب می‌آیند. شوخی‌ها نیز برای خود سبک و روشی دارند که مثل همه سبک‌شناسی‌های دیگر دارای شرایط اجتماعی شکل‌گیری بوده‌اند. هیچ چیز به اندازه سبک شناسی‌ها، از جمله رساله‌های کلاسیک سبک‌شناسی، در نژادپرستی طبقاتی پیش نرفته است. به گونه‌ای که می‌توان گفت برای هر گروه اجتماعی، نوعی سبک و سیاق [گفتاری و غیره] در نظرگرفته شده است.
بنابراین، تغییر مکان یعنی تغییر رابطه میان ارسال کننده [یک پیام] و دریافت کننده[آن پیام]، میان جایگاه اجتماعی ارسال‌کننده و جایگاه اجتماعی دریافت کننده، می‌تواند به تغییر معنای یک اثر هنری منجر شود. و می‌توان از خود پرسید همین که مانه اثری را در نمایشگاه پاریس عرضه می‌کند که جایگاهش در این نمایشگاه نیست، آیا نوعی تلاش برای ایجاد تاثیری طنزگونه نبوده است : بگذریم که این اثر برای نمایش «مردود» شد و در نمایشگاه »مردودین» (۱) ارائه گردید؛ یعنی در جایگاه خودش قرار داده شد. بسیاری از کُنش‌های اجتماعی این هدف را دنبال می‌کنند که چیزها را به جایگاه خودشان برگردانند یعنی ایجاد فواصل [لازم] را بکنند: وقتی چیزی مرز را پشت سرگذاشته باید آن را به جای خودش برگرداند. زیرا نمایشگاه[پاریس] جایی است که امکان چندانی برای تساهل در آن وجود ندارد، جایی است برای ورود عموم، جایی برای حق ورود گسترده اجتماعی، جایی برای سانسور شدید، جایی که نمی توان اجازه داد هرچیزی، چیزی که حق ورود خود را نپرداخته واردش شود. در اینجا می‌توان دست به مثایسه ای با کلیسا و مراسم غسل تعمید در آن زد: اینجا مکانی مقدس است که نمی‌توان بدون پوششی بر روی سر واردش شد – درست مثل همان کاری که خواسته باشند با این تابلو بکنند – برای آنکه این مهمان ناخوانده، این شیئی خواسته باشد درون این مکان بیاید باید مشخصات زیادی داشته باشد یعنی باید خود را با قوانین ناگفته مکانی که می‌خواهد جزئی از آن بشود منطبق کرده باشد. برای نمونه اگر از این زاویه به موضوعی همچون مهاجرت نگاه کنیم، بسیاری از مسائل را درک خواهیم کرد. اگر خواسته باشم به شیوه [اروینگ] گافمن(۲) صحبت کنم، باید بگویم مکان‌های اشرافی، مکان‌های مقدس، همچون یک نمایشگاه نقاشی نیاز به گونه‌ای خاص از «بازنمایی» خویشتن دارد: کسی با سرووضع آشفته وارد این مکان‌ها نمی‌شود. آنچه پیشتر درباره مراسم عشای ربانی و آجیورنامنتوی دینی گفتم به یاد بیاورید: نمی‌توان کسی را با لباس‌های روزمره غسل تعمید داد، بلکه باید جامگانی آراسته و ویژه برای این مراسم به تن کرد.