سال هاست افرادی که «گروههای خودسر» نام گرفتهاند و کمابیش شناختهشده هستند، به افراد و برنامهها و مراسم و سخنرانیها حمله میکنند؛ این گروهها که نظیرشان در همه جای دنیا وجود دارد با همان روشهایی که در سایر نقاط جهان مرسوم است، یعنی روشهای خشونتآمیز ِ لومپنی و اوباش کار خود را انجام میدهند و تنها تفاوتشان با سایر نقاط جهان به ویژه در کشورهایی نظیر آلمان، فرانسه، بریتانیا و آمریکا آن است که آنجا بیشتر شعارهای نژادپرستانه و ملیگرایی افراطی میدهند و هدف اصلیشان گروههای مدافع حقوق بشر و اقلیتها و یا خود این اقلیتها است (نظیر اردوگاههای پناهندگان) ولی اینجا خود را پشت ظاهری از مقدسمابی و «انقلابیگری» پنهان میکنند که البته تقریبا هیچ کسی را فریب نمیدهد. در تحلیلها، گروهی معتقدند این افراد «خودانگیخته» و «خودجوش» هستند و گروهی برعکس آنها را کاملا «سازمانیافته» میدانند. افزون بر این برخی تحلیلگران این گروهها را نزدیک به جناح اصولگرا میدانند و برخی معتقدند که اینها به هیچ گروه خاصی از لحاظ سیاسی نزدیک نیستند. واقعیت به باور ما همواره چیزی میان این دو است، ولی هر کدام از این موارد در میان باشد در تحلیل ما چندان تغییری ایجاد نمیکند: منظر این است که نتیجه عمل این گروهها را باید از دلایل شکلگیری آنها جدا کرد و در این یادداشت ما به دنبال دلایل و حتی سازوکارهای درونی آنها نیستیم که شاید در فرصتی دیگر، این کار را انجام دادیم، بلکه بیشتر تحلیل نتیجه کار آنها هدفمان است.
ابتدا بگوییم که در واقعیت سیر ِ حوادث شاهد آن بودهایم که در موارد مختلف، هدف این گروهها بیشتر جناح اصلاح طلب و همه مواردی بوده است که فضاهای آزادی و نشاط و حیات و برای مردم به وسیله دولتها و در ارچوب قوانین فراهم شده بوده است. در عین حال در بسیاری موارد نیز (نظیر حمله به آقای لاریجانی و حمله به آقای مطهری) اصولگرایان مورد یورش قرار گرفتهاند. در این یادداشت هدف ما تحلیل سیاسی این پدیده در رابطه با آخرین مورد اینگونه حملات یعنی حمله گروهی از این افراد و دادن شعار علیه ریاست جمهوری در مراسم روز قدس امسال (۱۳۹۶) است.
در تحلیل روابط و رویدادهای سیاسی و اجتماعی همیشه یکی از راهها آن است که از خود بپرسیم رویداد انجام شده در کوتاه و دراز مدت به سود کیست؟ کارآگاهان نیز در تحقیقات پلیسی همیشه بر این گزاره تکیه میزنند که ببینیم «جنایت به سود کیست؟». به باور ما، به ویژه در این مورد آخر، تحلیل ماجرا چندان کار سختی نیست. به شرط آنکه دو رویداد را که پشت سر هم اتفاق افتادهاند، در نظر بگیریم: نخست برگزاری انتخابات ریاست جمهوری با مشارکت بسیار بالای مردم و در حد ۴۴ میلیون نفری در کشور بدون آنکه کوچکترین خشونتی اتفاق بیافتد و بدون آنکه اعتراضی جدی به نتیجه آرا انجام شود. این امر به خودی خود یک موفقیت بزرگ برای دموکراسی در حال شکل گیری ایرانی است و طبعا همه دشمنان آزادی و دموکراسی و حاکمیت مردمی که تنها دلیل پایدار ماندن جمهوری اسلامی تا امروز بوده است، را به خشم آورده و همه تلاش خود را از پیش از انتخابات برای پایین آوردن سطح مشارکت و پس از آن برای بی اهمیت نشاندادن نتایجش انجام میدهند. بنابراین هدف فراتر از آقای روحانی و تخریب ایشان، تخریب نظام دموکراتیک در حال شکلگیری و تثبیت است که بر خلاف بسیاری از کشورهای در حال توسعه به آن حد از بلوغ رسیده است که بتواند بدون بروز خشونت وارد فرایندهای تبلیغاتی و رقابت بین نامزدها، برنامه های بزرگ خیابانی یا در سالن های بزرگ تجمع، و سایر برنامه ها و به خصوص خود ِ فرایند منظم انتخاباتی شود بدون آنکه خشونت پیش یا پس از انتخابات را شاهد باشیم. نفی اینکه این انتخابات چنین موفقیتی را در برداشته به باور ما بزرگترین هدف همه کسانی است که به هر دلیلی بر آن هستند که در ایران بی ثباتی و شکنندگی سیاسی و اجتماعی ایجاد کنند. بنابراین مشخص می شود که در کوتاه و دراز مدت هدف این حمله به ریاست جمهوری آن هم پس از آنکه همه جناحها و نهادها و شخصیت ها از بالاترین تا پایینترین مشروعیت و رسمیت ایشان را پذیرفتهاند، چیست.
اما رویداد دوم که همان اندازه اهمیت دارد، روز قدس است. این روز به ابتکار جمهوری اسلامی و به مثابه یکی از استراتژیهای اساسی نظام در سیاست خارجیاش به وجود آمد و شکل مناسکی به خود گرفت، تا ضامن یک سیاست بین المللی باشد و آن دفاع از حقوق مردم فلسطین و مبارزه با یک دولت آپارتایدی، و غیرقانونی یعنی اسرائیل باشد. این روز و راهپیمایی آن همواره نمادی از وحدت ملی در این زمینه بوده است، به صورتی که کمخردترین دشمنان حاکمیت در ایران نیز تلاش نمی کنند که مستقیم به جنگ با این وحدت علیه سیاست خارجی منطقهای ایران بروند. کسانی هم که در این زمینه تردید داشتند با حملات نظامی آمریکا به افغانستان و عراق و سوریه و نتیجه این حملات پس از بیش از ده سال برای این کشورها که آنها را به بیابان های تخریب شده تبدیل کرد، اغلب قانع شدند که در این منطقه، اگر ایران نتواند استقلال سیاسی و ژئو پلیتیک خود را حفظ کند، ممکن است سرنوشت مشابهی با آن کشورها داشته باشد و برای حفظ این موقعیت نیز باید در کشور ما پایبندی به اخلاق و دین، به قانون و دموکراسی انتخاباتی، به افزایش دائم ِ آزادیها، به قدرتدادن به جامعه مدنی، و به مبارزه با فساد و لومپنیسم و گروه های لومپن، همواره در صدر برنامه همه گروهها باشد و در اینجا به نظرم باید اصلاحطلبان و اصولگرایان با یکدیگر به همگرایی برسند و در غیر این صورت هر دو بازنده خواهند بود.
با توجه به آنچه گفته شد، حمله به ریاست جمهوری ، آن هم در روز قدس مشخصا اهداف روشنی را دنبال می کند: از میان بردن ثبات و آرامش کشور، همگرایی میا مردم، تخریب چهره بین المللی ایران و از میان بردن وحدت ایرانیان در موضوع سیاست بین المللی در منطقه است. حال اینکه این حمله برنامهریزی شده بوده یا خودانگیخته، فرق چندانی در پیآمدهای ماجرا ندارد و آن مساله را باید نیروهای مسئول مشخص و این افراد شناخته شده را به اشد مجازات برسانند. اما حضور و تداوم کار این گروه ها و افراد شناخته شده و برنامه های آنها نشان میدهد که هدف همیشه همین بوده از حمله به سفارت بریتانیا تا حمله به سفارت عربستان سعودی، از حمله به سخنرانی پراعتبارترین شخصیت های کشور تا دادن شعارهای تند و غیر قابل اجرایی که جز به تضعیف دولت و مردم ما در سطح بین المللی و گسترش فقر و نارضایتی بیشتر می انجامد و برعکس ثروت ِ ثروتمندان را بیشتر و بیشتر می کند، گروه های «خودسر» ثابت کردهاند که هدف کوتاه و دراز مدتشان مبارزه با ثبات و امنیت و آزادی و دموکراسی در ایران و حرکت در جهت ایجاد نظامی شبیه به عربستان سعودی در ایران است که البته خیال خامی است اما چهل سال است که دولتهای قدرتمدار جهان این خواب را در ذهن دارند که گر قدرت اقتدارمدار و غیر مردمی در ایران بر سرکار باشد منافع آنها بهتر تامین خواهد شد. در این امر نیز شکی نیست، اما تنها یک «مشکل» بسیار بسیار بزرگ وجود دارد و آن اینکه مردمی که با بیش از ۴۴ میلیون نفر در انتخاباتی گسترده شرکت و همه (و نه فقط طرفداران آقای روحانی) پیروز شدند، را نمی توان همچون مردمانی که هزاران سال است زیر سلطه های قبیله ای و سلطانی زندگی می کنند، همچون کشورهای سلطان نشین منطقه خاور میانه اداره کرد، ولو با میلیاردها میلیارد دلار پول .