برگردان ناصر فکوهی
معمار ِ انسانگرا(اومانیست)ی ایتالیایی، لئون باتیستا آلبرتی (Leon Batista Alberti) (1404-1472)، آثار بسیار گوناگونی از خود برجای گذاشت که به سه گروه تقسیم میشوند. رسالههای فنی، گفتگوها و نوشتارهای طنزآمیز. از جمله نوشتههای گروه نخست، رساله «هنر ساختن»(re aedificatoria) است که در سال ۱۴۸۳ منتشر شد. این اثر هم یک رساله برجسته و ارزنده و هم یک برنامه کاری روششناختی و هم نخستین رساله معماری غربی به حساب میآید.
«…می گویند که ظرافت و خوشآمد، ریشهای جز در زینت و زیبایی ندارند. زیرا هیچکسی را، ولو بسیار اندوهبار و عبوس، ولو بسیار بیفرهنگ و گوشهگیر، نمیتوان یافت که در برابر چیزهای بسیار زیبا، بیاحساس، باقی بماند و آنها را به دیگر چیزها ترجیح ندهد، همانگونه که کسی را نمیتوان یافت که از چیزهای زشت بیزار نباشد و هرچیز بیارزش و پرتافتاده را کنار نزند و کمبود زیبایی را به حساب ِ نبود ظرافت و ارشمندی در چیزها نگذارد.
از این رو، زیبایی را باید امری بسیار نجیب و ارجمند دانست و آن را در نزد کسانی جُست که تمایل دارند به آنچه دارند، ظرافت بخشند. نیاکان ما، انسانهایی بسیار فرزانه بودهاند و بر این باور که باید هزینههای سنگینی برای این امر بپردازند. هم ازاینروست که می بینیم آنها چنین رنجهایی شگفتآور را بر خود رواداشتهاند تا همه نهادهای ما، به ویژه نهادهای حقوقی، نظامی و دینی و همچنین تمام فضاهای عمومی ما را چنین آراسته و زیبا بسازند. بهنظر میرسد با این کار آنها میخواستهاند پیامی به ما بدهند : اینکه این نهادها اگر فاقد جلوه و جذابیت و زیبایی و آرایش باشند، در عمل نمیتوانند به حیات خود ادامه دهند و به عملکردهایی بیرنگوبو و خاصیت کشیده میشوند. وقتی به بالای سرخود و همه آثار [انسانها] مینگریم، تحسین ما بیش از آنکه از سر ِ درک کارکرد ِ خدایان باشد، به دلیل زیبایی و احساسی است که آنها نثار ما میکنند. آیا لازم است باز هم استدلال خود را بیشتر بشکافم؟ حتی طبیعت نیز، همانگونه که همهجا میبینیم، دستکم با رنگهای بیپایان گلهایش و با همه تردستیهای دیگرش، پیوسته در حال گسترش مرزهای زیبایی در خود است.
حال پرسش این است: اگر زیبایی اینچنین مورد آرزوی همه ما است، آیا نمیتوان ادعا کرد که نبود آن در طبیعت و ساختههای آن، افراد اندیشمند و ختی کمدانش را آزرده خواهد کرد؟ چرا ما در برابر توده بیشکل سنگهایی برهمانباشته و ناهماهنگ در جایی، آزرده می شویم؟ آیا به آن دلیل نیست که تمایل به انجام چنین کار زشت و بیفایدهای ما را به خشم میآورد؟ آنجا که بنا، با چهره نازیبای خود، ما آزار میدهد، پاسخدادن به ضرورت ِ طبیعی، بیفایده به چشم میآید و ناآگاهی نسبت به این ضرورت ِ لذتبخشی ِ چیزها، وجود نداشته است.
افزون بر این، زیبایی به تنهایی بزرگترین ضامن برای تناسب و حتی پایداری بناهاست. چه کسی حاضر است بگوید ترجیح نمیدهد زیستگاهی زیبا و با آسایش داشته باشد تا زیستگاهی زشت؟ و یا چگونه هنر ِ انسانها میتواند چیزی را از استحکام بیشتری برخوردار کند مگر آنکه آن چیز را از دسترس اهانت انسانهای دیگر خارج کند؟ و به یاد داشته باشیم که زیبایی، حتی یک دشمن خشمگین را وا میدارد که خشونت خود را کاهش دهد و آن زیبایی را دستناخورده بهجای گذارد. در نتیجه میتوانم ادعا کنم که یک بنا بیشترین بخت برای محفوظ ماندن از پرخاشجویی انسانها و بیشترین شانس برای حفظ تمامیت خود را در شرایطی خواهد داشت که بیشترین ظرافت و زیبایی را در شکل خود گردآورده باشد. بنابراین همه تلاش و دانش و مدیریت تو در هزینهها باید صرف آن شود که بنایی بسازی نه تنها مفید و آسایشبخش ، بلکه به خصوص بنایی چنان زیبا و دلپذیر که هرکسی نگاهی به آن بیاندازد، احساس کند که اگر هزینه چنین بنایی در جایی دیگر صرف میشد، به هدر رفته بود.
البته زیبایی و تزئین با هم متفاوت هستند، اما درک روشنتر از این امر را بدونشک با احساسها میتوان بهدست آورد و نه با واژگان. با وجود این، برای آنکه کلام خود را کوتاه کنیم میتوانیم این تعریف را ارائه دهیم: زیبایی، همان هماهنگی است که با نسبت معینی تنظیم شده و بر مجموعه بخشهای یک کل که به آن تعلق دارد، تقسیم شدهاست، به گونهای که هیچچیز نمیتوان به آن افزود، یا ازآن کاست و دگرگونش کرد و سپس اگر اشتباه نکنم، شایسته پذیرش بود. آثار عظیم و الهی برای تحققیافتن نیاز به کارگیری ِ همه توشههای هنر و اندیشه انسانها هستند. اما کمتر در طبیعت پدیدهای دیده میشود که بتواند به چشمان ما چنین تصویری آرمانی از کمال عرضهکند، پدیدهای که در خُردترین اجزایش نیز این امر دیدهشود. یکی از شخصیتها از سیسرون میپرسید: در حقیقت از چند جوان ِ خوش سیما (éphèbe) میتوان در آتن سخن گفت؟ این مشاهدهگر آگاه از شکلها، درک میکرد که وقتی پدیدهای به نظر ما دلپذیر نمیآید که یا چیزی در آن، زیاده از حد، کم باشد یا زیاده از حد گزاف، و بدین ترتیب قوانین زیبایی زیر پاگذاشته شدهباشد. اگر اشتباه نکنم این جوانان زیبا برای آن به کار می رفتند که یا یک کاستی را در کسی کمجلوه نشان دهند، و یا یک برجستگی در او را زیباتر. در نتیجه زشتیها، کمتر دیده و زیباییها، دلرباتر شوند. از این رو اگر با سیسرون موافق باشیم، تزیین را باید گونهای روشنایی برای کمک به دیدن زیبایی و ابزاری برای کمال بخشیدن به آن دانست. به همین دلیل به نظر من، زیبایی به نوعی و به صورتی ذاتی، نوعی مشخصه ساختگی و افزودهشده دارد.»