واژه «ریا» در ادبیات فارسی که بسیار بر واژه «نفاق» در حوزه دینی اسلامی انطباق دارد و در زبان های اروپایی با ریشه یونانی hypokrisis به همین واژه در زبان های امروزی رسیده است، به تضادی اشاره دارد که میان «ظاهر» یک فرد یا گروه در بیان و در شکل قابل مشاهده از یک سو و «باطن» و باور های واقعی آن فرد یا گروه، وجود دارد و با نوعی فریبکاری نسبت به دیگران به کار می رود.
منظور آن است که یک فرد یا یک گروه، تظاهر به چیزی کند که بدان باوری ندارد تا به سود و موقعیتی خاص برسد. ریاکاری یکی از قدیمی ترین واژگانی است که در اکثر فرهنگ ها و زبان ها وجود دارد و ما را از لحاظ معنایی، به خصوص در ریشه یونانی خود، به مفهوم «نقش بازی کردن» و فرو رفتن در شخصیتی «دیگر» به جز آنچه یک فرد هست، می رساند. این مفهوم در معنایی بسیار نزدیک به واژه «نقاب» یا «ماسک» می رسد که خود مفاهیم و معانی بسیار دیگری از جمله در مناسک در بردارد و نباید با این موضوع اشتباه گرفته شوند. از همین جا است که اصطلاح «نقاب از چهره کسی برداشتن» در فارسی و زبان های دیگر جا افتاده است. ریاکاری، همواره صفتی منفی، تلقی شده است که با هدف سودجویی یا قدرت طلبی و مال پرستی انجام می گیرد، با وجود این، گستره این کنش، در طول تاریخ و در همه فرهنگ ها شگفت آور است. از لحاظ اجتماعی و به خصوص در بعد دینی و به شکلی خاص تر در اسلام، «نقاق» و «منافق» از تیره ترین و گناه آلود ترین جنبه هایی هستند که یک فرد یا یک گروه اجتماعی می تواند در آن قرار بگیرد و بیشتر از آنکه به یک کنش مقطعی، همچون دروغ، اشاره داشته باشد، به یک استراتژی حساب شده برای تخریب و ضربه زدن به سازمان یافتگی و انسجام جمعی و کلیت جامعه تعبیر شده و بنابراین اغلب با آن برخورد شدیدی، در عرف و رفتارهای اجتماعی می شود. در فرهنگ های اروپایی، در گونه ای از شرق شناسی، ریا کاری را خاص فرهنگ های شرقی و به خصوص ترک های عثمانی و ایرانیان در همه دوره ها، دانسته اند. این امر را شاید بتوان با حضور مبالغه آمیز این مفهوم در شعر فارسی مقایسه کرد؛ همانگونه که بیت معروف حافظ: «در میخانه ببستند، خدایا مپسند/ که در خانه تزویر و ریا بگشایند» یکی از صدها مصداقی است که شاعر بزرگ ایرانی در کنار صدها نویسنده و شاعر دیگر در طول تاریخ ما، به این موضوع اختصاص داده است. اما ادبیات اروپایی و به خصوص نویسندگان و شاعران منتقدی چون مولیر نیز این ویژگی را به خوبی در فرهنگ اروپایی دنبال کرده اند. والری، در قطعه ای زیبا، ریاکاری را چنین تشریح می کند: «ریاکاری ضرورتی است برای دوره هایی که انسان ها نیاز به ساده سازی ِ پدیده ها دارند، زمانی که پیچیدگی [روح] انسانی قابل پذیرش تصور نمی شود، یعنی دوره هایی که عطش قدرت و یا بلاهت افکار عمومی، خود را به مثابه الگویی لازم به افراد تحمیل می کنند. و مردم نیز این الگو را دقیقا به مثابه نقابی برای خود می پذیرند». با این رویکرد و نگاه که می توان آن را هم بسیار مدرن دانست و هم کاملا قابل انطباق با ادبیات کلاسیک، ریاکاری را به مثابه یک آسیب روزمره، هم اکنون، می توان امری جهانشمول به حساب آورد که در حوزه های مختلف زندگی اجتماعی به یک «امر عمومی» (res publica) تبدیل شده است و می دانیم که این واژه که به فارسی «جمهور» ترجمه شده است، معادلی بوده در زبان لاتین (رومی) برای واژه یونانی politeia به معنی «سیاست». در زبان های اروپایی و حوزه های قدرت غربی، نیز تا امروز اگر همواره وجه غالب در تعبیر سیاست ِ شرقی را «استبداد» عنوان کرده اند، این وجه در سیاست ِ غربی، حتی پس از روی کار آمدن دموکراسی ها، «ریاکاری» و یا ویژگی عنوان شده است که ما به آن در زبان فارسی امروز،«سیاست بازی» می گوییم. با وجود این، شاید بتوان گفت که چه در کشورهای مرکزی و چه در کشورهای پیرامونی، شکل و محتوای قالب ِ ریاکاری، تقریبا همواره نه در خود سیاست، بلکه در روابط و مبادلات اجتماعی ای بوده است که برای رسیدن به قدرت های مادی یا غیر مادی(پرستیژ و اعتبار و آبرو) البته با همان اهداف مادی، از ریاکاری به مثابه روشی مطمئن استفاده کرده اند. اما در اینکه این رفتار با افزایش خود، رفتارهای مدنی و بهبود موقعیت اخلاقی جامعه را از میان برده یا تضعیف می کند و بر عکس اگر افراد به همانگونه ای رفتار و بیاندیشند که واقعا هستند، سطح مدنیت و اخلاق اجتماعی بالا می رود، جای هیچ شک و تردیدی نیست. در حقیقت، ریاکاری را نباید راه حلی برای هنجار پذیری یا زیست مشترک برای افرادی دانست که پهنه ای سیاسی، اجتاعی ، اقتصادی و یا فرهنگی را برای زندگی روزمره خود برگزیده اند، زیرا این رفتار، به صورتی پیوسته تمام پایه های اعتماد متقابل را تخریب و آنها را با نوعی بی اعتمادی نومیدانه جایگزین می کند که نظام اجتماعی را به همان اندازه شکننده و در معرض خطر هر گونه تهدید بیرونی و درونی قرار می دهد. از این رو، چرخه هایی که باید ریاکاری را از میان ببرند با سازوکارهای مختلف باید به کار بیافتند تا صداقت را ولو به بهای هزینه های اجتماعی کوتاه و میان مدت، جایگزین ریاکاری ولو با امتیاز یابی های کوتاه و میان مدت، جایگزین کنند. نظام های اجتماعی که نتوانند یا نخواهند چنین رویکردی را در برنامه ریزی فردی و جمعی خود وارد کرده ودرونی کنند، دیر یا زود وارد نوعی سقوط اخلاقی و ارزشی می شوند که رفته رفته تمام سازوکارهای اجتماعی را از کار می اندازد. اما آنچه می تواند در یک جامعه حتی خطرناک تر از این سقوط اخلاقی و ارزشی باشد، به نوعی ساختاری شدن ریاکاری و درونی شدن آن در افراد یک جامعه است، هر چند این نهادی شدن، در جامعه ای چون ایران، سازوکاری تاریخی و استراتژیک بوده که برای دفاع از خود در برابر امواج پی در پی تهدید و دشمنی از بیرون به کار رفته باشد. این نکته ای پیچیده است که بعدها به آن می پردازیم، اما اگر به امروز و جهان کنونی بازگردیم، باید بگوییم ریاکاری، با غلبه نظام های سرمایه داری متاخر و پولی کردن هر چه بیشتر روابط میان کنشگران اجتماعی در همه فرهنگ ها، به فرایندهایی چون خود نمایی، خود محور بینی و تحقیر ارزش های انسان دوستانه و همدلی و همبستگی اجتماعی دامن زده است و برای آنکه چنین رویکردهایی که بنا بر مطالعات جدید حتی خلاف موقعیت های طبیعی وجود انسانی هستند، را جا بیاندازد و آنها مشروع جلوه دهد، سعی می کند هر چه بیشتر رفتار زبان ریاکارانه را به گفتمان و کنش ِ «رسمیت» یافته ای تبدیل کند که مشروعیت خود را از فناوری های زیستی، شهری و دولتی مدرن می گیرد. این مطلب در چارچوب همکاری مشترک انسان شناسی و فرهنگ و روزنامه آرمان منتشر می شود.