خیابان باب همایون از قدیمی ترین خیابان های شهر تهران و دستکم نیم قرن است که بورس کت شلوار فروش های تهرانی است. خیابان ناصر خسرو نیز در این زمینه شهرت خاصی داشت و دارد، به نحوی که اصطلاح «کت و شلوار ناصر خسرویی» ( امروز به معنی کت و شلواری ارزان قیمیت و با طرح و دوختی «عامیانه» معادل با اصطلاح «کت و شلوار بازاری») هنوز در زبان فارسی معنا دارد، همانگونه که صفات دیگری که به کت و شلوار در طول تاریخی صد ساله اضافه شده اند در نظام شناختی زبان فارسی معنا گرفته اند از «کت و شلوار پلو خوری » (ویژه جشن ها و مراسم خاص) تا «کت و شلوار دامادی»( با کراواتی که گاه حتی در روستاها نیز هنوز آن را همراهی می کند).
همانگونه که گفته شد، در آستانه انقلاب، کت و شلوار به لباسی بسیار گسترده برای مردان تبدیل شده بود و بنابراین چنین دسته بندی هایی معمولا نظام سلسله مرتبی را میان افراد مشخص می کرد. در سریال های عامیانه دهه های ۴۰ و ۵۰ اغلب تقابلی را می دیدیم: یک شخصیت مثبت، روستایی خوش قلب و صادق و در عین حال زیرک و عدالت جو که با لباس روستایش در برابر یک شخصیت منفی، نماینده روستایی تازه به دوران و به شهر رسیده ای بود که خودش را گم کرده و کت و شلوار های «بد قوراه» با کراوات های با طرح های درشت و گره بزرگ «دهاتی» می زد(نگاه کنید به مجموعه سریال ها و فیلم های «صمد آقا» و «سرکار استوار»). همین سلسه مراتب به صورتی بسیار ظریف تر در کل جامعه شهری مشاهده می شد و در بالاترین رده، به اشرافیت نوکیسه نفتی می رسید که لباس های اسموکینگ (شکل خاصی از کت و شلوار و پیراهن رسمی ویژه اشرافیت اروپایی در مجالس جشن و مناسک رسمی) می پوشیدند. تا دهه ۱۳۴۰ هنوز کت و شلوارهای پیش دوخته رواج زیادی نداشت و در این زمان خیاطان نیز سلسله مراتبی داشتند که سلسله مراتب اجتماعی را نشان می داد. افزون بر این گروه هایی چون «روشنفکران» نیز با چیدمان اجزاء و استفاده های خاصی از اشکال کت و شلوار خود را متمایز می کردند.
انقلاب ۱۳۵۷(۱۹۷۹)، لااقل در امواج نخست خود، همه چیز را در زمینه سبک زندگی از جمله لباس تغییر داد. بدیهی است که برخی از نمادها که گویای اشرافیت سلطنتی پیش از انقلاب و وابستگی و تقلید از اروپائیان بود به شدت برجسته شدند و در گفتمان انقلابی مورد هدف قرار گرفتند: کراوات، دستمال گردن و «پوشت»، مهم ترین این موارد بودند. آنچه هنوز هم، در مرکز مباحث است، زیرا هنوز هم نه تنها تنش و مناقشه بر سر سبک زندگی کاهش نیافته بلکه تقویت شده و به دلیل آنکه مارژ مانور در حوزه های گوناگون مدیریتی به شدت کاهش یافته، این مناقشه هر چه بیشتر بر سطح و شکل محدود شده است.
با وصف این، نوعی از لباس برای مردان، از پس از انقلاب رایج شد که نمونه ای دیگر از همان کت و شلوار قدیمی بود که این بار به صورت های مختلف تغییر شکل می داد: در لباس جوانان، ابتدا کت جای خود را به آنچه «کاپشن سربازی»(کاپشن سبز تیره و نسبتا گشاد با کلاه یا بدون کلاه همراه) نام می دادند و کاپشنی بود که در دهه ۱۳۶۰ رایج بود اما بعد به دلیل بار نمادینی که پیدا کرد، حذف شد. انقلابیون اسلامی ترجیح می دادند از شلوار و پیراهن در شکل، رنگ و نحوه خاصی از چیدمان آنها که باز هم مسئله تمایز هویتی و سبک زندگی در آن، اصل را تشکیل می داد، استفاده کنند. این ترکیب لباسی عموما چه برای آنها و چه برای دیگرانی که باز مایل به ایجاد نوعی تمایز برای خود بودند به شدت مسئله شکل ظاهری افراد را به موضوعی اساسی تبدیل کرد: شیوه های پوشش و آرایش، طرز سخن گفتن، حرکات بدن، و… همگی به شدت بار معنایی و هویتی و تمایز دهنده و سیاسی پیدا کردند و موضوغی برای مناقشه های واقعی یا ساختگی.
در کنار این پوشش که به تدریج در طول دهه های ۱۳۸۰ و ۱۳۹۰ جز در موارد خاص سیاسی، تغییر نکرد و به سوی تنوع پیش رفت (هر چند فاصله خود را با شیوه لباس پوشیدن به سبک غربی همواره حفظ کرد) در سطح نظام اداری، کت و شلوارهای ساده که نزدیک به کت و شلوارهای معمولی که مردان اقشار سنتی می پوشیدند (البته نه لزوما با کیفیت پایین تر بلکه از لحاظ سادگی در طرح و تیرگی و محدودیت رنگ ها و حدف تمام «تجملات غربی») به شدت گسترش یافتند و تقریبا درتمام ادارات به لباسی نسبتا یکسان تبدیل شدند: کت و شلوار تیره، پیراهن سفید یا روشن (جز در ایام عزاداری شخصی یا عمومی) با یقه بسته یا با یک دکمه گشوده. به جز برخی از مشاغل و سمت های خاص مثلا در حوزه دیپلماتیک که کت و شلوار ها بیشتر به مدلی رسمی و جهانشمول نزدیک بود و یقه پیراهن ها گرد شده بود. یقه ای که حتی نام «یقه دولتی» یا «وزارت خارجه ای» به خود گرفت. یا برخی از یونیفورم ها مثلا در نیرویهای نظامی و انتظامی و مشاعلی چون خلبانی، پزشکی و پرستاری و کارگری کارخانه. در این میان دو گروه از لباس ها نیز به وسیله کت و شلوار می توان گفت به طور قطعی از نظام پوششی عام حذف شدند: نخست لباس های سنتی اعم از عبا و عمامه ها برای افراد غیر روحانی و سپس لباس های محلی و قومی ما که امروز جز در نقاط محدودی از کشور (مثلا کردستان و بلوچستان و خوزستان و مناطق جنوبی) پوشیده نمی شوند و این در حالی است که در جهان با موج گسترش در تنوع لباس و نوع پوشش روبرو هستیم: جالب آن است که امروز در غرب، بسیاری از مردان، جز در اماکن رسمی، فاصله زیادی با آنچه ما تلگوهای غربی پوشش می پنداریم دارند و علاقه زیادی به پوشیدن لباس های موسوم به «قومی» (ethnic) که مد شده و بهای بالاتری از کت و شلوار دارند.
بدین ترتیب « لباس» به دلیل بار نمادینش، به مناقشه ای بی پایان در پهنه فکری ما تبدیل شد: بحثی به ظاهر ساده و به سادگی قابلچشم پوشی، اما به گواه تاریخ، در حقیقت بسیار بنیادین.
این ستون به صورت مشترک با روزنامه شرث منتشر می شود.