ترجمه ی ناصر فکوهی
– دانشگاه شیکاگو در چه زمانی تاسیس شد و در چه شرایطی؟
– دانشگاه شیکاگو در ماه اکتبر سال ۱۸۹۲، یعنی همان سال نمایشگاه جهانی افتتاح شد و این امر سبب پیوندی میان شهرت ملی و بین المللی شهر شیکاگو نیز شد. دانشگاه در حقیقت جایگزین کالجی متعلق به باپتیست ها می شد که تعطیل شده بود . دانشگاه شیکاگو، دانشگاهی خصوصی بود و به وسیله بنیاد راکفلر، صاحب شرکت استاندارد اویل (Stansdard Oil ) تامین مالی می شد که البته رابطه خاصی با شهر شیکاگو نداشت اما تمایل داشت به تاسیس یک آموزش عالی در آنجا یاری کند.
کسی که سازماندهی تاسیس را برعهده داشت یک استاد تفسیر انجیل در دانشگاه ییل به نام ویلیام هارپر(William Harper ) بود که نخستین رئیس دانشگاه نیز به حساب می آید. هارپر آرزو داشت از این مرکز دانشگاهی، نهادی بسازد که قادر باشد با دانشگاه های بزرگ کرانه شرقی آمریکا رقابت کند. یکی از اهداف اساسی او آن بود که همچون دانشگاه های آلمان، دانشجویانی تربیت کند که پژوهشگر شوند به همین دلیل نیز سمینارهایی ترتیب می داد که در آن دانشجویان درباره تحقیقات خود بحث می کردند. هر یک از گروه های آموزشی همچنین بدان ترغیب می شد که یک مجله علمی تاسیس کند (در جامعه شناسی از سال ۱۸۹۵، مجله آمریکایی جامعه شناسی ) تاسیس شد که تا به امروز یکی از مهم ترین مجلات علمی این رشته است. ویژگی دیگر دانشگاه آن بود که از آغاز درهای خود را برای دانشجویان دختر و تعدادی از دانشجویان سیاه پوست گشود که این کار در آن زمان برای یک دانشگاه بزرگ نادر می نمود. یکی دیگر از خصوصیات دانشگاه شیکاگو گشایش «گروه جامعه شناسی» بود زیرا در آن زمان جامعه شناسی هنوز رشته ای به حساب نمی آمد که در دانشگاه تدریس شود.
– به چه دلیل این گروه تشکیل شد؟ اعتبار آنچه برخی «مکتب شیکاگو» نامیده اند از کجا ریشه می گیرد؟
– ابتدا بر این نکته تاکید کنیم که واژه «جامعه شناسی» در آن زمان معنای امروزی آن را نداشت. برای نخبگان پروتستان، این رشته، پیش از هر چیز ابزاری بود که بتوان بر پایه ای علمی به «جنبش پیشرو» که از سال های دهه ۱۸۷۰ آغاز شده بود و در منشاء خدمات و مدد کاری اجتماعی قرار داشت، کمک شود. برای گروهی از اصلاح طلبان پیشرو، حل مسائل شهری (برای نمونه بزه کاری، عدم بهداشت، …) در گرو آن بود که طبقات مردمی از لحاظ احلاقی تربیت می شدند و به آنها عدالت منشی، پس انداز، میانه روی ، تحصیلات و … تحمیل می شد. در نخستین سال های گروه جامعه شناسی، تفکیک روشنی میان جامعه شناسان و کسانی که در پی فعالیت های اجتماعی بوده و جزو نخستین کسانی بودند که به داده های اجتماعی دست می یافتند وجود نداشت. این فکر که شهر شیکاگو به دلیل آنکه نمونه ای از جامعه صنعتی و جهان وطن را در خود جای داده و نوعی «آزمایشگاه» برای جامعه شناسی به حساب می آید مورد نظر موسس گروه یعنی آلبیون اسمال (Albion Small) نیز بود.
– در آن زمان مهم ترین اهداف پژوهشی کدام بودند؟
– نخستین پژوهش مهم تجربی، کار ویلیام ایساک تامس (William Isaac Thomas) درباره مهاجران لهستانی و رفتار آنها در زادگاه و در شرایط مهاجرتشان بود. این کار «دهقان لهستانی در اروپا و در آمریکا» نام داشت و پژوهش آن از سال ۱۹۰۸ با همکاری یک فیلسوف جوان لهستانی با نام فلوریان زنانیسکی(Florian Znaniecki) که همو یک یادداشت روش شناسانه نیز در ابتدای کتاب نوشت انجام شده بود. این الگوی روش در سال های بعد نیز دنبال شد. ویژگی این کار در اسناد آن بود- زندگینامه مهاجران لهستانی و نامه نگاری های خانوادگی – و همچنین تفسیر عوامل اجتماعی از خلال گذار مهاجران از جامعه ای روستایی به جامعه ای شهری که در آن کنترل اجتماعی دیگر از طریق خانواده گسترده یا جماعت محلی انجام نمی گرفت. بدین ترتیب این کار باور رایج در آن زمان در جامعه آمریکا را که مشخصات «نژادی» را منشاء رفتارهای هر یک از گروه های مهاجر می دانست، رد می کرد.
اما بیشترین تاثیر در پژوهش های جامعه شناختی دوره ۱۹۲۰-۴۰ به وسیله یک روزنامه نگار پیشین به نام رابرت پارک (Robert Park) گذاشته شد که تامس او را در سال ۱۹۱۳ استخدام کرده بود زیرا شناختی استقنایی از جامعه سیاه پوستان روستایی جنوب آمریکا داشت. پارک، روزنامه نگاری تحقیقی را وارد محیط دانشگاه کرد و به خصوص موضوع روابط میان گروه های قومی در آمریکا و سایر نقاط را مورد توجه قرار داد. پارک همچنین با کمک یک جامعه شناس از نسل بعدی یعهنی ارنست برگس(Burgess)موسس شاخه «محیط شناسی شهری» یعنی مطالعه بر توزیع فضایی پدیده هایی چون خودکشی یا بزه کاری جوانان بود. یکی از پژوهش ها برای نمونه نشان می داد که دارودسته های جوانان بزه کار عموما در یک «منطقه گذار» در مرکز شهر شیکاگو متراکم بودند که در آنجا آخرین مهاجران وارد شده می زیستند. پارک و برگس این پدیده ها را نه همچون اکثر پژوهشگران معاصر خود به منشاء قومی افراد حاص بلکه به گذار خانواده های مهاجر از یک جامعه روستایی به جامعه ای شهری مربوط می دانستند.
گروه جامعه شناسی دانشگاه شیکاگو، دوره ای طلایی را از سال های ۱۹۱۸ تا نیمه دهه ۱۹۳۰، تجربه کرد. این دانشگاه جزو نخستین موسساتی بود که از سال ۱۹۲۳، شامل بودجه ویژه پژوهش های علوم اجتماعی شد که در آمریکا به نهادها داده می شد ( برای نمونه بنیاد لارا سپلمن راکفلر). در سال ۱۹۳۵ تقریبا یک سوم از رئوسای انجمن جامعه شناسی آمریکا از دانشجویان پیشین دانشگاه شیکاگو بودند و این دانشگاه تقریبا یک سوم از فارغ التحصیلان دکترا در این رشته را نیز تربیت کرده بود. اما دوره پس از این شاهد نزول اعتبار تحلیل ها و روش های پژوهشی جامعه شناسان شیکاگو بود که از این زمان، پژوهشگران هاروارد و کلمبیا از آنها پیشی گرفتند.
بخشی از معروفترین جامعه شناسان دهه ۱۹۶۰ و پس از آن در تداوم تفکر جامعه شناسی شیکککاگو قرار داشتند و از آنجا ریشه گرفته بودند. برای نمونه مکی توان به هوارد بکر (Howard Becker) و تا اندازه ای کمتر به ایروینگ گافمن (Erving Goffman)اشاره کرد که از روش مردم نگاری برای مطالعه بر افراد دارای انحراف اجتماعی، بیمارستان های روانی و غیره استفاده می کردند.
– به جز جامعه شناسان، چه پژوهشگرانی در دانشگاه شیکاگو حضور داشتند؟
روشن است که در این دانشگاه، علوم دقیقه نیز حضور پر رنگی داشتند. در دانشگاه شیکاگو بود که از سال ۱۹۴۲ ساخت نخستین بمب اتمی آغاز شد. چندین گروه از گروه های دانشگاه، مرکزی برای نوآوری های مختلف در دوره های گوناگون بودند. برای مثال در پزشکی، در ریاضیات، در روان شناسی یا در انسان شناسی.
– در اینجا باید به مورد گروه اقتصاد نیز که شهرت زیادی [باز هم تحت عنوان «مکتب شیکاگو» دارد ] اشاره کنم. در این گروه میلتون فریدمن(Milton Friedman) (برنده جایزه نوبل اقتصاد در ۱۹۷۶) حضور داشت که اندیشه های لیبرالی افراطی او سیاست های مقررات زدایی در سال های ۱۹۸۰ را دامن زدند برای نمونه در نزد رهبرانی چون رونالد ریگان در آمریکا و مارگارت تاچر در بریتانیا و همچنین در دیکتاتوری پینوشه در شیلی. اما باید توجه داشت که هرگز رابطه ای میان جهت گیری های گروه اقتصاد و گروه جامعه شناسی در این دانشگاه وجود نداشت.
گفتگو گر : ژولیت ریگوند(Juliette Rigonde )
منبع
L’Histoire, no 339, Fev. 2009, pp. 58-59.