بیش از چهار دهه است که در ایران با گفتمانی متناقض در رابطه با رویکرهای کلان اقتصادی و رابطه با جهان در این زمینه سروکار داریم. در طول این سالها یک انقلاب بزرگ، یک جنگ تحمیلی و تعمیم فرایند جهانی شدن در جهان و زیروروشدن آن با انقلاب انفورماتیک و تقسیم بندی های سیاسی جدید، اتفاق افتاده است و با این همه گغتمان مزبور همچنان بر گروهی از مقولات و استدلال ها پای می فشارد که اگر خواسته باشیم به ناچار آنها را تقلیل داده و خلاصه کنیم باید در چند اصل موضوعه و چند گزاره به ظاهر تردید ناپذیر بیانشان کنیم:
۱- اقتصاد ایران یک اقتصاد بیش از حد دولتی است و باید دست به خصوصی سازی های گسترده در آن زد تا با خروج از منطق کنترل دولتی اقتصاد و دولت مداخله گر به بازار آزاد اجازه رشد اقتصادی و به کشور امکان رشد و توسعه ای مبتنی بر رشد مصرف و حقیقی شدن قیمتها را داد. ۲- در این اقتصاد، نفت نقشی منفی داشته است زیرا اقتصاد ایرانی را به یک اقتصاد تک محصولی بدل کرده و همه چیز را به خود وابسته ساخته است و درآمدهای نفتی صرف امور جاری و مصرفی شده در حالی که باید صرف سرمایه گذاری های پایه ای و زیر ساختاری می شده است تا بدین ترتیب امکان رشد یک اقتصاد واقعی تولیدی و خدماتی و تجاری متنوع و مدرن فراهم شود.
۳- با جهانی شدن اقتصاد و با فراهم آمدن امکان رقابت آزاد در بازارهای جهانی هر چه زودتر ما از مالکیت های دولتی و تعاونی به سوی مالکیت های خصوصی برویم و هر چه زودتر کار را به سرمایه گذاران خصوصی واگذار کنیم که در تعامل با بازارهای جهانی قرار بگیرند و به خصوص ، از چند سال پیش به این سو، هر چه زودتر به سازمان تجارت جهانی بیوندیم، به همان میزان نیز مشکلاتمان زودتر حل خواهد شد.
اگر همین گزاره ها را پیش فرض بگیریم باید بگوئیم که به صورتی خود آگاهانه یا ناخود آگاهانه در آنها چشم بر واقعیت های اقتصادی جهان و تحول آنها در طول سالهای گذشته بسته می شود و صرفا از آرمان هایی سخن گفته می رود که طبعا نمی توان با آنها به خودی خود مخالف بود: چه کسی می تواند( جز با کنار گذاشتن عقل و منطق و شناخت روابط درونی و برونی موقعیت های کنونی اقتصادی و سیاسی ) با خصوصی شدن به معنی واگذاری سرمایه ها به کنترل مردمی به جای کنترل دولتی مخالف باشد، یا با خروج کشور از اقتصاد تک محصولی مبتنی بر پول نفت ، و یا با هدایت سرمایه های نفتی به سوی سرمایه گذاری های بلند مدت زیر ساختاری؟ مساله در این موارد نیست، بلکه در آن است که ببینیم چرا برغم تمایل و ادعای تقریبا همه دست اندرکاران حوزه اقتصاد و سیاست چنین حرکاتی انجام نشده است. اینکه خواسته باشیم همه چیز را به نبود زمینه سیاسی و مشکل در این حوزه مربوط کنیم به نظر ما صرفا نوعی گریز به جلوست. اگر سرمایه های نفتی به سوی مصارف جاری هدایت می شود، مساله صرفا یک اراده گرایی سیاسی نیست که بتوان آن را با یک اراده گرایی دیگر تغییر داد،اگر تلاش برای خصوصی سازی ها سالهاست که با شکست روبرو شده و اغلب به فسادهای مالی کمابیش گسترده منجر شده و به شرکت های به ظاهر خصوصی و در واقع دولتی ( در ترکیب سرمایه و روابط داخلی و خارجی شان) می انجامد، در اینجا صرفا با یک اشتباه سیاسی روبرو نیستیم که بتوانیم با یک حرکت درست سیاسی آن را تغییر دهیم. در واقع مجموعه بسیار بزرگ و بسیار پیچیده از پارامترهای اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، تاریخی و غیره در این حوزه ها وارد عمل می شوند که برای درک و مدیریت آنها نیاز به ایجاد کالبدهای قدرتمند جامع و اتاق های فکری بزرگ و چند رشته ای وجود دارد و پیچیدن نسخه های ساده انگارانه ای همچون خصوصی سازی به هر قیمت و کنار رفتن دولت از اقتصاد جز فریب خویش و فریب دیگران راه به جایی نمی برد. کشوری به حجم و قدرت، با تنوع های بی شمار و نیازهای بی پایان گروه های مختلف اجتماعی در آن، و با مشکلات و پتانسیل های ایران را نمی توان بدون یک سیاستگذاری مدیریتی قوی و طبعا دولتی، یعنی با یک اقتدار واقعی دولتی که طبعا نه فقط به معنی زورگویی دولتی نیست بلکه به معنی گسترش روزافزون اما همراه با قانون گرایی پرقدرت نهادینه شده و کالبدی شده است، نه می توان اداره کرد و نه با تکیه زدن بر آن راه به جایی برد. نقش دولت و اتفاقا سرمایه های نفتی در توسعه کشور به حدی بوده است که اتفاقا بخش بزرگی از نظریه پردازان خصوصی سازی مطلق و سرمایه داری بدون ضابطه و پیوستن بی قید و شرط به سازمان تجارت جهانی در کشور ما، خود حقوق بگیر دولت بوده و سالهاست از امتیازات و رفاهی که تنها می توان در یک کشور نفتی از آن برخوردار بود، برخوردارند.
بنابرانی بهتر است به گفتمان و رویکردی واقع بینانه بازگردیم و به جای آنکه مخالفان این گونه ساده انگاری ها را به صورتی متناقض با ساده انگاری، طرفدار اقتصاد دولتی و بی خبر از اقتصاد جهانی و پیشرفت های علم و فناوری بنامیم، اندکی در سازوکارهای کنونی جهان دقیق شویم و ببینیم چگونه روند های خصوصی سازی هر کجا بدون به کار گیری سیاست گذاری های اجتماعی و رویکردهای انسان گرایانه به اجرا در آمده اند، کار را به فاجعه های بزرگ و تنش هاو خشونت های پر مخاطره اجتماعی کشانده اند.
جلب سرمایه های خارجی، خصوصی سازی سالم منابع و بنگاه ها و به کار گیری دراز مدت و پایدار و زیرساختاری ثروت ملی انرژی، خواست اکثریت مطلق ایرانیان است و امروز کمتر کسی را ممکن است بیابیم که از سرمایه داری دولتی و یا سیستم های سویالیستی اتوپیایی( که شکست تاریخی خود را نشان داده اند) دفاع کند، اما این بدان معنا نیست که شکست سیاست های سرمایه داری نولیبرالی و فجایعی را که در جهان به وجود آمده را بذیریم و انکار کنیم که ضوابط و قوانین و به خصوص بحث و مطالعه دقیق برای حرکت از یک سیستم و رسیدن به سیستم دیگر ضروری هستند. پیوستن یا نیوستن به سازمان تجارت جهانی به خودی خود نه بحرانی را در کشور ما حل خواهد کرد و نه بحرانی بر بحران های اقتصادی آن می افزاید، آنچه اهمیت دارد، همان کاری است که بسیاری از متخصصان توسعه در بسیاری از کشورهای جهان در حال توسعه انجام می دهند یعنی تلاش برای اصلاح نهادهایی چون صندوق بین المللی پول و بانک جهانی و حرکت به سوی بازنگری کامل سیستم روابط بین المللی مبادلات اقتصادی و اشکال یچیده گردش های مالی فاسد و نیمه فاسد که جهان کنونی را به بحرانی خطرناک از نظامی گری و تروریسم و موقعیت های غیر قابل کنترل و غیر قابل یش بینی و در نتیجه با هزینه بسیار بالا و بدون هیچ ضمانتی برای خروج از بحران، کشانده است و همین امر نیز سبب شده است که چه امروز و چه در چشم اندازهای کوتاه و میان مدت جلب سرمایه های مستقیم خارجی عمدتا در حوزه کشورهای توسعه یافته انجام بگیرد و نه به سوی کشورهای در حال توسعه. امروز حتی اقتصاددانان لیبرال نیز معتقدند که بدون توسعه پایدار و بدون توجه خاص به رشد روابط انسانی و بالا بردن کیفی آنها، کشورهای در حال توسعه نمی توانند بر هزینه پایین نیروی کار به مثابه یک امتیاز مطلق برای جلب سرمایه های مستقیم خارجی ، نگاه کنند و جلب چنین سرمایه هایی که به این ترتیب انجام می گیرد هرگز نمی تواند پایدار و مطمئن باشد و برعکس این خطر را ایجاد می کند که با خروج ناگهانی آنها کار به بحران های بزرگ اقتصادی و تخریب های گسترده و دراز مدت اقتصاد های محلی بکشد.
ورود به جهان و جای گرفتن در موقعیتی ممتاز در آن، بی شک رویایی شیرین است که برای تبدیل آن به واقعیت نیاز به کار و تلاش زیاد و همچنین نیاز به شناخت پیجیدگی های پرابهام و هزارتوهای این جهان دارد وگرنه باید از توهم بیرون بیائیم و بداینم که سالها ی سال با هر سیستم مدیریت سیاسی که داشته باشیم همچنان در رویا خواهیم ماند و تلاش برای خروج از این موقعیت هر چه بیشتر با سرخوردگی ناشی از عدم توانایی تاریخی برای انجام آن همراه خواهد شد.
این یادداشت برای انتشار در مجله صنعت و توسعه ابان ماه ۱۳۸۶ نوشته شده است.